آوردگاه اوکراین، جنگی برای بازتعریف نقش ها در سیاست جهانی

آوردگاه اوکراین، جنگی برای بازتعریف نقش ها در سیاست جهانی
خبر آنلاین

۱. ریشه بحران اوکراین را در سطح سیستمیک چه می‌دانید. طبعاً نمی‌توانیم این جنگ را صرفاً به تقابل دو کشور تقلیل دهیم. در سطح سیستم چه رخ داده که حمله روسیه به اوکراین اجتناب‌ناپذیر گردید؟

بله موافقم، بی تردید جنگ اوکراین نتیجه یک شکاف سیستمیک در ساختار سیاست جهانی است. بسیاری از تحلیل گران وقوع چنین جنگی را با توجه به سیاست های گام به گام معادله غرب برای نفوذ به مرزهای «خارج نزدیک» روسیه پیش بینی می کردند. پیش از این غرب در چندین مورد از جمله جنگ گرجستان در سال ۲۰۰۸ درجه مصمم بودن روسیه در جلوگیری از گسترش این نفوذ (در قالب گسترش ناتو به شرق) را آزمایش کرد و با واکنش سخت روسیه مواجه شد. در بحران ضمیه سازی منطقه کریمه به روسیه هم غرب ساکت نشست و تنها نظاره گر بود. موردهای تاریخی دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ همچون بهار پراگ و مجارستان...هم در مورد این نوع رفتار غرب وجود دارند. واقعیت این است که غرب به لحاظ سخت افزاری به هیج عنوان خواهان درگیر شدن با یک ابرقدرت نظامی و اتمی مثل روسیه نیست که می تواند منجر به جنگ جهانی سوم شود. به همین منظور به روش های نرم مقابله با روسیه روی آورده است. اوکراین زمینه های لازم برای یک آزمایش جدید را داشت. وجود یک رهبر ضد روس، تسلط نخبگان غرب گرا بر ساختار حکومت این کشور، ملی گرایی رادیکال و حتی گرایش اکثریت افکار عمومی این کشور به ایده آل های غربی و عوامل متعدد دیگر چنین فرصتی را برای غرب فراهم می کرد.

اما در مورد ریشه های تئوریک تغییر سیستمیک شکل گیری جنگ اوکراین، باید گفت وقتی یک یا چند ارزش حیاتی یک بازیگر قدرتمند مثل روسیه مورد تهدید قرار می گیرد و زمان اندکی برای واکنش این کشور از بیم تقویت بنیه نظامی، اقتصادی و سیاسی بازیگر یا بازیگران رقیب یعنی اوکراین و معادله غرب وجود دارد، بازیگر قدرتمند ابتکار عمل را بدست می گیرد تا هزینه ورود به یک بحران عمیق تر ژئوپلتیکی و امنیتی در آینده را از نگاه خودش کمتر و یا از وقوع کامل آن پیشگیری کند. این دقیقا حرف پوتین است که چاره ای جز حمله به اوکراین برای روسیه باقی نمانده بود. حال این جنگ را نتیجه گسترش ناتو به شرق بدانیم یا در نتیجه یک منازعه قدیمی در قالب فروپاشی شوروی سابق و پشت کردن اوکراین به سرزمین مادری روسیه. البته در این معادله عنصر «زمان» نقش کلیدی دارد: بازیگر اصلی رقیب، یعنی آمریکا در شرایط ضعف عمومی ناشی از شکست های متوالی در بحران های شرق مدیترانه، در عراق، سوریه و افغانستان قرار دارد و حاضر به درگیر شدن در یک رویارویی مستقیم نظامی نیست و همزمان اولویت های ژئواستراتژیک آمریکا به سمت مهار چین (یعنی بزرگترین تهدید اقتصادی و حتی سیاسی برای آمریکا در سال های آتی) و تقویت روابط فراآتلانتیک (روابط آمریکا و اروپا) می شود که در زمان ریاست جمهوری دونالد ترامپ به شدت آسیب دید.

۲. نشانه های عملی این تغییر سیستمیک کدامند؟ اساسا ساختار نظام بین الملل در شرایط جنگ اوکراین را چگونه ارزیابی می کنید؟

نشانه های عملی این تغییر سیستمیک را می توان در تغییر جهت موضوعات روابط بین المللی هم مشاهده کرد. بسیاری از قدرت های نوظهور جهانی همچون هند، ترکیه، ایران، برزیل، آرژانتین، آفریقای جنوبی و حتی کشورهای محافظه کار عربی حوزه خلیج فارس که متحد سنتی غرب هستند ...از وقوع چنین جنگی به عنوان یک فرصت برای سازگاری منافع ژئوپلتیک خود در سیاست جهانی و تنفس بیشتر در فضای یک قطبی و هژمونی طلبانه معادله غرب استفاده می کنند. بلوک های سیاسی-اقتصادی جدیدی از جمله «بریکس» برای تسریع روند دلازدایی و شکل گیری مکانیسم های ملی انتقال مالی قوت می گیرند. الگوهای واردات و صادرات انرژی به سمت خلیج فارس، جهت انتقال سرمایه ها به شرق، دوبی و استانبول، زنجیره انتقال کالاها به شکل منطقه ای، الگوی توریسم و مهاجرت ها و...در سطح بین المللی در حال تغییر است. شکاف در مورد چگونگی مواجهه با این جنگ در معادله روابط کشورهای اروپایی، به ویژه در شرق و غرب اروپا پدید آمده است. جایگاه چین به عنوان یک بلوک قدرت جهانی در حال تقویت شدن است. به واقع، چین همانند دوران جنگ سرد، برنده اصلی این جنگ شمال-شمال و اروپا-محور است. البته آمریکا هم از این جنگ بی بهره نمی ماند و در پی تامین منافع استراتژیک خود از جمله تقویت اتحاد داخلی در مجموعه ناتو به رهبری خود و کسب منافع اقتصادی و ژئوپلتیک ناشی از وابستگی بیشتر اروپا به ویژه در حوزه انرژی به است. بر همین مبنا، باید گفت که در نهایت، جنگ اوکراین بیشتر به رقابت آمریکا و چین، بازتعریف نقش روسیه در سیاست جهانی، و چگونگی سازگاری ژئوپلتیک جایگاه اروپا در صحنه روابط بین المللی مربوط می شود. در این معادله یک ساختار بین المللی جدید در قالب ۲+۱ شکل می گیرد. از یک سو، دو قطب غرب (آمریکا و اروپا و متحدان اسیای اش یعنی ژاپن و کره جنوبی) شرق (روسیه و چین) و از سوی دیگر ظهور قطب جدید جنوب که شامل قدرت های منطقه ای همچون ایران، هند، ترکیه، برزیل، و ... می شود.

۳. به مدت چند دهه در محافل علمی روابط بین‌الملل تبلیغ می‌شد که جنگ از اروپا رخت بربسته و میان جوامع توسعه‌یافته و دموکراتیک منسوخ شده است. اکنون بازگشت جنگ به اروپا حامل چه معانی و پیام‌هایی است؟

بنظرم به نوعی حامل پیام وجود شکاف های هویتی و شناختی نهفته سیاسی و اجتمایی، بدبینی های بین کشوری، اختلافات داخلی بین طیف های سیاسی و احزاب و ...است. تردیدی نیست که اروپا در مهار جنگ و استفاده از عنصر دیپلماسی ، پیشبرد دمکراسی و توسعه انسانی پیشرفت های قابل ملاحظه ای بعد از جنگ جهانی دوم داشته است. اما در کنار همه این ویژگی ها، اختلافات در مجموعه اروپایی هم بسیار است. هرچند اروپا سعی کرده تا از طریق تشکیل مجموعه «اتحادیه اروپایی» نوعی ادغام اقتصادی و سیاسی را با هدف برقراری صلح و ثبات ایجاد کند، اما واقعیت این است که کشورهایی اروپایی به طور مستقل ویژگی های تاریخی و هویتی، اهداف و اصول تامین منافع ملی خود را دارند و تجربه نشان داده که در موضوعات مختلف در به حفظ منافع خود اولویت می دهند.

کشورهای اروپای شرقی در ماهیت اروپایی هستند، اما حس خوبی به اروپای غربی ندارند. مثلا نگاه کشورهای اروپای شرقی به پدیده سیل پناهندگان در حوزه های شرق و غرب مدیترانه با رویکرد اروپای غربی متفاوت است. همچنین در مورد چگونگی روند ادغام اقتصادی و سیاسی بین شرق و غرب اروپا اختلافات جدی وجود دارد که این خود موجب اختلال در پیوستن بعضی از کشورهای اروپای شرقی به اتحادیه اروپا شده است. جنگ اوکراین سبب گردید تا این شکاف ها بیشتر نمایان شوند. به واقع، این اولین جنگ زمینی در اروپا بعد از جنگ جهانی دوم است که فسلفه صلح اروپایی را کاملا مختل کرده است. یک قدرت اتمی به یک کشور مستقل اروپایی حمله می کند و این یک نقطه عطف در تاریخ اروپای معاصر است. از این لحاظ، اختلال سیستمیک مورد اشاره شما را می توان در چند جهت مشاهده کرد: از یک سو، بین شرق و اروپا در زمینه چگونگی مواجهه با روسیه در حوزه های امنیت انرژی، امنیت غذایی، پذیرش توریسم روسی و سیل مهاجرت ها شکاف ایجاد شده است. شرق اروپا به دلیل چسبیدگی جغرافیایی به روسیه در معرض خطر بیشتری قرار داشته و لذا سرسخت تر عمل می کند. اما غرب اروپا که کشورهای منفعت-محور هستند خواهان سازش سریع تر با روسیه می باشند.

از سوی دیگر، بین اروپا و آمریکا در مورد چگونگی تداوم برخورد با روسیه اختلافاتی وجود دارد. آمریکا خواهان فشار بیش از اندازه به روسیه نیست، چون این جنگ را در قالب کلی نظام سیاست جهانی می بیند و بده بستان هایی با روسیه در سطح کلان و استراتژیک در حوزه های بحران های منطقه ای و ...دارد. اما اروپا این جنگ را بیشتر در قالب از بین بردن ثبات راهبردی ایجاد شده در این منطقه بعد از فروپاشی شوروی می بیند که می تواند بطور دومینو وار به آنها هم سرایت کند. بر همین مبنا، اکنون در اروپا دو بلوک «وحدت گرایان» (جریان اقلیت) و «صلح طلبان» (جریان اکثریت) بوجود آمده است.

بلوک وحدت گرایان که شامل اکثریت کشورهای اروپای شرقی و مرکزی هستند، خواهان کمترین سازش با روسیه به دلیل خطر تهدید مستقیم نظامی روسیه می باشند. بلوک صلح طلبان شامل اکثریت کشورهای اروپای غربی خواهان دسترسی به سازش و صلح سریع تر با روسیه هستند. در این بین، پرسش کلیدی برای اروپایی ها این است که سیاست آمریکا در این روند چگونه متعال می شود؟ آمریکا تا کجا حاضر است روند فعلی حمایت تسلیحاتی و سیاسی به اوکراین را ادامه دهد؟ بنظرم آمریکا در بین راه همان سیاست سنتی منفع-محوری صرف خود را دنبال می کند و با روسیه به یک توافق کلی و سازش حداقلی می رسد. قربانی اصلی این جنگ مردم مظلوم اوکراین و کشورهای اروپای شرقی هم مرز با این کشور ستند که پذیرایی مهاجرین اوکراینی می باشند.

۴. پس از فروپاشی شوروی برخی صاحبنظران از «پایان عصر ژئوپلیتیک» سخن گفتند. اما امروز به نظر می‌رسد دوباره شاهد بازگشت ژئوپلیتیک در معادلات قدرت‌های بزرگ هستیم. آیا با این نظر موافقید؟ به باور شما این بازگشت چه پیامدهایی برای آینده سیاست جهانی دارد؟

ما هیچوقت با پایان عصر ژئوپلتیک در سیاست جهانی مواجه نبودیم. این طرز تفکر توهمی بیش نیست. چون اقتصاد همیشه در سایه معادلات ژئوپلتیک منطقه ای و جهانی قرار داشته و عمل کرده است. البته «جهانی شدن اقتصاد» و «وابستگی متقابل» کشورها در روند رشد و توسعه یک سازه فکری تولید شده غربی ها برای تداوم تسط نظام ایدئولوژیک «لیبرال-دمکراسی» برای حفظ و تداوم هژمونی معادله غرب در دنیای بعد از دوران جنگ سرد است که بیشتر پارادایم غالب در فاصله پایان جنگ سرد و حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بود. همه کشورها در دنیا به مسئله حفط امنیت و سازگاری ژئوپلتیک خود همزمان با وقوع تحولات در سیاست منطقه ای و جهانی اولویت می دهند. بازدارندگی نظامی و دفع تهدیدات امنیتی در سایه معادلات ژئوپلتیک یک اصل مهم برای دولت ها است. اساسا فلسفه شکل گیری اتحادیه نظامی-امنیتی ناتو هم همین بود تا از اقتصادهای شکوفا شده غربی در بابر تهدیدهای نظامی بلوک شرق محافظت کند. وقتی معادله ژئوپلتیک دشمنی استراتژیک روابط ایران و عراق (یک سازه فکری غربی) تغییر کرد، حجم تبادلات اقتصادی دو کشور از صفر در زمان صدام به حدود ۱۵ میلیارد کنونی رسیده است. در نتیجه تغییر معادله ژئوپلتیک ناشی از جنگ اوکراین، تبادلات اقتصادی روسیه و ایران به سرعت و با جدیت در حال افزایش است. همینگونه تبادلات روسیه با چین، هند و حتی ترکیه که عضو ۷۰ ساله ناتو است. تجربه روابط بین الملل به ما می آموزد که معادلات ژئوپلتیک تعیین کننده میزان و حجم تنظیم روابط اقتصادی بین کشورها هستند. ونزوئلا به ایران سفارش ساخت کشتی های قاره پیما می دهد، چون کشورمان را دوست استراتژیک و همه جانبه خود از دهه های گذشته می داند. منظورم این است که در کنار اولویت تامین منافع اقتصادی برای کشورها، دولت ها ترجیح می دهند که روابط تجاری خود را با کشورهای دوست از لحاظ سیاسی توسعه دهند. بر مبنای همین منطق ژئوپلتیک، کشورهای رقیب عربی حوزه خلیج فارس، به ویژه عربستان سعودی روابط اقتصادی چندانی با ایران ندارند، چون آن را به نفع تقویت عیار قدرت ژئوپلتیک ایران می بینند.

جنگ اوکراین یک نقطه عطف در اهمیت یافتن عنصر ژئوپلتیک در معادله روابط قدرت های بزرگ است. با تحولات جدید، قدرت ژئوپلتیک کشورهای شرقی مثل ایران، چین، هند و ترکیه به عنوان نقاط اتصال زنجیره منطقه ای کالاها و اتصالات ترانزیتی و کریدوری افزایش می یابد. یک اتحادیه ژئوپلتیک آسیایی شکل می گیرد. چین با ابتکار «جاده ابریشم جدید» اهمیت سیاسی بیشتری در صحنه سیاست جهانی پیدا می کند. روسیه و چین به ایران، هند و ترکیه برای تکمیل و تقویت جایگاه ژئوپلتیک خود در پهنه اتصال سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا نیاز دارند. روسیه بتدریج و با جدیت بیشتری به این جمع می پیوند. از اکنون کشورهای اروپایی که تاکنون نظر ممثبتی به ابتکار «یک کمربند یک راه» داشتند، با توجه به مواضع چین در حمایت از روسیه، به مخالفت با چین می پردازند و آن را گسترش خواهانه می نامند. اما هیچ کشوری به اندازه در طول تاریخ ۱۰۰۰ ساله خود یک بازیگر ژئوپلتیک نبوده است. حتی پایان جنگ سرد هم الگوی رفتاری روسیه را تغییر ندارد. برای این کشور حفط امنیت «دولت روسی» برای قرن ها در اولویت بوده و اساسا رویکرد رئالیسم سیاسی با اولویت حفظ امنیت و شناسایی به عنوان یک قدرت بزرگ در عمق استراتژیک نگاه دولتمردان، نخبگان سیاسی-امنیتی، روشنفکران دانشگاهی و افکار عمومی روسیه برجسته است.

۵. برخلاف چیزی که پیش‌بینی می‌شد، روند جنگ به نفع روسیه پیش نرفت و به فتح کیف نیانجامید. علت را چه می‌دانید؟ آیا روسیه در جنگ نرم، جنگ روانی و رسانه‌ای یا جنگ شناختی شکست خورد یا دلیل دیگری داشت؟

این گونه هم نیست، بهرحال بعد از نزدیک به ۱۸۰ روز علایمی از پیشرفت روسیه در جبهه های نبرد و جبهه های سیاسی و اقتصادی جهانی آشکار می شود. اروپا به گاز روسیه در زمستان نیاز دارد و ارزش روبل روسی کاهش نیافته است. اکثریت کشورهای آسیایی و آفریقایی یا از روسیه حمایت یا بی طرف مانده اند. این به دلیل قدرت انرژی، غذایی، اتمی، توریسم و وجود پول دارهای روسی (الیگارش ها) در سراسر جهان است. ط افزایش روابط دو کشور عربستان سعودی (متحد سنتی غرب) و ترکیه (عضو ناتو) با روسیه بعد از جنگ خیلی جالب است. در حوزه هدایت جنگ، الگوی روس ها دو ویژگی برجسته دارد: یکی حمله سریع و نابودی همه جانبه مثل جنگ چچن و گرجستان، و دیگری طولانی کردن جنگ همراه با عقب نشینی های تاکتیکی و حمله مجدد. این مدل در شاهکار ادبی لئو تولستوی یعنی کتاب «جنگ و صلح» در حدود دو قرن پیش به خوبی نمایان است. وقتی قوای نظامی ناپلئون بناپارت وارد مسکو می شوند، فرماندهان روسی برای حفظ «دولت روسی» و جلوگیری از نابودی آخرین نیروهای فرماندهی مرکزی، تصمیم به عقب نشینی تاکتیکی می گیرند تا در فرصت مناسب به قوای ناپلئون حمله کنند و در نهایت هم موفق می شوند.

اینکه چرا روس ها در جبهه کیف موفق نشد بیشتر به دلیل عدم انتظار آنها از فرماندهی منظم و مقاومت سازماندهی شده اوکراینی ها با کمک مستشاران غربی بود که از ماهها پیش آماده حمله نظامی روسیه بودند. ارسال تسلیحات پیشرفته شکار تانک های روسی منجر به متوقف شدن ستون نظامی روسیه در میدان های نبرد شد. همزمان هم روسیه خواهان حمله هوایی و موشکی با تمام قوا و نابودی کامل شهر برای شکستن خط محاصره به بهای سنگین جان انسانها نبود. چون اینگونه تصور می شد که این حرکت می تواند در آینده بر نفوذ روسیه در افکار عمومی اوکراین تاثیر منفی بگذارد. مهمتر شاید جنگ رسانه ای غربی ها بود که بسیار موفق عمل کردند و از این لحاظ باید گفت که روسیه در مرحله اول جنگ دچار شکست رسانه ای و جنگ روانی و نرم رقیب غربی شد. اما بتدریج روسیه با تسلط بر میدان های شرقی و پیشروی گام به گام اکنون اعتماد به نفس سنتی خود را باز می یابد و شاید بتوان به صراحت گفت که دیگر غربی ها برنده جنگ اوکراین نخواهند بود.

۶. روند کنونی جنگ را چگونه تحلیل می‌کنید؟ آیا بحران اوکراین به سمت فرسایشی و طولانی شدن پیش می‌رود؟ آیا روسیه و پوتین به اهداف خود رسیده‌اند؟

به واقع، موضوع تداوم جنگ یا دسترسی به صلح و توافق تا حد زیادی بستگی به تصمیم کرملین دارد. اهداف مسکو تا حد زیادی با ضمیمه کردن مناطق شرقی و به رسمیت شناختن خودمختاری آنها بدست می آید. آن وثت روسیه میدان را بدست می گیرد و آماده گفتگو می شود. اکنون که این گفتگو را انجام می دهیم بعید است مسکو خواهان توافق در این مرحله باشد چون هزینه های زیادی پرداخت کرده و لذا تا دستیابی به اهداف خود از این به اصطلاح «عملیات ویژه» دست نخواهد کشید. بهرحال بنظرم در مدل رفتاری و سیاسی روس ها نیست که در شرایط دست برتر داشتن مذاکره کنند.

واقعیت این است که روسیه میدان شرق اوکراین را بدست گرفته و بتدریج دست بالا در جنگ پیدا می کند. ظرفیت های رسانه ای و حمایت های مالی و تسلیحاتی غرب هم بتدریج کمرنگ می شود، همزمان در سیاست داخلی روسیه، طیف های مختلف رضایت نسبی از عملکرد روسیه در اوکراین پیدا می کنند و بتدریج از نگاه انتقادی اولیه در حوزه روشفکران و افکار عمومی روسیه کاسته می شود. این یعنی بازگشت مشروعیت جنگ روسیه برای دفع یک تهدید امنیتی بزرگتر یعنی مقابله با ناتو و هژمونی غرب که بقای »دولت روسی» را هدف قرار داده و در نزد افکار عمومی روسیه بسیار پسندیده است. همین وضعیت احساسی عموم به حکومت روسیه فضای لازم برای تداوم عملیات را می دهد.

از سوی دیگر، اکثریت طرف های های غربی جنگ اوکراین با طولانی شدن جنگ دچار شکاف سیاسی و ارزشی- منفعتی می شوند. در بالا هم اشاره کردم، توانایی و ظرفیت آمریکا در درگیری مستقیم با روسیه اندک است. فشار بیش از اندازه به روسیه منجر به گرایش و تقویت روابط روسیه با چین و ایران، یعنی دو رقیب سرسخت جهانی و منطقه ای آمریکا می شود و این از جنبه ژئواستراتژیک برای جایگاه آمریکا در سیاست جهانی خوب نیست. به ویژه رقیب اصلی آن یعنی چین قدرتمند شود. حکومت های اروپای غربی هم به دلایل اقتصادی ناشی از بحران انرژی و غذایی و هم به دلایل ژئوپلتیک ناشی از خطرات به انزوا کشیدن بیش از حد روسیه برای صلح اروپایی در آینده خواهان دستیابی به توافق در کوتاه ترین زمان ممکن هستند. مقاومت ارتش اوکراین هم بتدریج به تحلیل می رود و در نهایت اوکراین تبدیل به یک کشور خرابه و قربانی جنگ غرب با روسیه می شود. الگوی رفتاری آمریکا هم نشان می دهد که تا یک حد مشخصی از یک کشور در مواجهه با روسیه حمایت می کند.

جنگ اوکراین اکنون بر تمام موضوعات جهانی چه به لحاظ موضوعی از جمله انرژی، غذا، محیط زیست، کشتیرانی و حمل و نقل، حقوق بشر، مهاجرت ها و ...و چه به لحاظ منطقه ای در حوزه اتحادها و ائتلاف های کشورها از سودان گرفته تا ونزوئلا و کشورهای منطقه خلیج فارس تاثیر گذاشته است. غرب قطعا خواهان یارگیری و کشاندن کشورها به سوی اتحاد با خود در این جنگ است، اما بی تردید محدودیت های استراتژیک هم در این امر دارد.

۷. واکنش چین را چگونه تحلیل می‌کنید؟ به نظر شما آیا این جنگ می‌تواند به مثابه کاتالیزوری برای نزدیکی بیشتر چین و روسیه و ایجاد یک ائتلاف ضدآتلانتیکی باشد؟

بی تردید جنگ اوکراین موجب نزدیکی بیشتر روابط روسیه و چین می شود، اما الزاما منجر به ایجاد یک ائتلاف ضد اتلانتیکی حداقل در این مرحله نمی گردد. چون چین همزمان خواهان حفظ مراودات سیاسی-اقتصادی خود با مجموعه غربی به ویژه اروپا است. برخلاف روسیه که به دنبال بازی های ژئوپلتیک است، چین تمایل دارد تا یک بازیگر اقتصادی باقی مانده و بر رویکرد و تعاملات تکنولوژیک برای رشد اقتصادی خود متمرکز شود. این کشور بیشتر خواهان شکستن انحصارطلبی معادله غربی در عرصه سیاست و اقتصاد جهانی با رویکرد اقتصادی ویژه خود و با تمرکز بر توسعه روابط جنوب-جنوب و قدرت های نوظهور است. از این لحاظ می توان گفت که چین یکی از برندگان اصلی جنگ اوکراین است، همانگونه که چین برنده اصلی جنگ سرد میان روسیه و آمریکا بود. مطمئن باشید که روسیه بدون تضمین حمایت های مالی و اقتصادی چین وارد جنگ نمی شد. روسیه کاملا آگاه بود که چین نقش جدی در شکستن ابزار تحریم غرب خواهد داشت و به عنوان بازوی اقتصادی روسیه عمل خواهد کرد. چین کاملا آگاه است که خروج روسیه از مدار تاثیرگذاری بر سیاست جهانی، معادله قدرت را به ضرر چین به هم می زند. همچنین جنگ اوکراین به نوعی اولویت جنگ تجاری با چین را از مدار فکری غربی ها خارج کرده است. همزمان با ایجاد دیوار تحریم غربی بر ضد روسیه، مطمئنا روابط روسیه و چین در حوزه انرژی و تبادل کالا مستحکم تر می شود. اکنون آنها بیشتر در حوزه اتصال کریدورهای شمالی-جنوبی و شرقی-غربی همکاری می کنند. فعالیت و همکاری آنها در حوزه بریکس و اورآسیا افزایش یافته است.

۸. سیاست جمهوری اسلامی ایران نسبت به بحران اوکراین را چگونه ارزیابی می کنید؟ ایران چگونه از این بحران متأثر خواهد شد؟ این بحران چه فرصت ها یا چالش های ژئوپلتیک برای جمهوری اسلامی ایران به همراه می آورد؟

رهبری ایران بطور هوشمندانه سیاست «بیطرفی» ایران در این جنگ را در زمان مناسب اعلام کردند. بنظرم این کاملا با منافع ایران به عنوان یک کشور تاریخی و یک قدرت منطقه ای سازگار است. ایران از یک سو ریشه مداخله روسیه در اوکراین را به دخالت های معادله غرب در گسترش ناتو به شرق و منطقه نفوذ سنتی روسیه در «خارج نزدیک» و تهدید امنیتی برای این کشور ارتباط داده و از سوی دیگر خواهان توقف سریع جنگ و کاهش تنش در منازعه و یافتن یک راه حل صلح آمیز در چارچوب قواعد حقوق بین الملل شده است. با چنین سیاستی، ایران تنش ها و رقابت های قدرت های درگیر در یک بحران را به نفع تأمین امنیت نسبی و منافع پایدار ملی خود خنثی کرده است.

البته از یک نگاه واقع گرایانه، جنگ اوکراین بیشتر فرصت های جدید ژئوپلتیک برای ایران به همراه دارد که با کاربرد یک دیپلماسی قوی می تواند در خدمت منافع ملی ایران قرار گیرد. نخست، در منازعه میان قدرت های بزرگ، قدرت های منطقه ای محل تنفسی پیدا می کنند تا به همکاری ها و تعاملات خود سروسامان جدی تری بدهند. به عبارت دیگر، جنگ اوکراین تمرکز منازعه قدرت های بزرگ را از منطقه غرب آسیا خارج کرده و همین تحول مسیر را برای همکاری های منطقه ای بیشتر هموار می کند. نمونه آن گسترش همکاری های ایران با امارات و قطر و گفتگوهای موفقیت آمیز با عربستان سعودی است.

دوم، در حوزه صدور انرژی و افزایش قیمت نفت، ایران بهره برداری فراوانی می تواند در شرایط تحریم اقتصادی بکند. هر چند ایران دوست استراتژیک خود یعنی روسیه را به منظور جایگزینی صدور انرژی کنار نمی گذارد، چون ایران هم مانند روسیه یک بازیگر ژئوپلتیک است، اما تغییر الگوی واردات اروپا از روسیه و تمرکز بر حوزه خلیج فارس یک فرصت ژئواکونومیک برای ایران است که در میان مدت و با توسعه زیرساخت ها می تواند به نفع منافع کشورمان تمام می شود.

سوم، این جنگ، چشم انداز ظهور یک اتحاد آسیایی بین روسیه، چین، ایران، هند و حتی ترکیه را در حوزه تبادل انرژی، اتصال ترانزیتی، و تبادل کالا و تکنولوژی و سرمایه تقویت کرده است. ایران می تواند نقطه تمرکز زمینی و دریایی این اتحادیه در حال ظهور آسیایی باشد. اکنون ارزش استراتژیک کشورمان برای روسیه دوچندان شده است. همکاری های اقتصادی و سیاسی دو کشور شکل جدی تری گرفته است. همین تحول خود ارزش استراتژیک ایران را در نزد غربی ها و چین و سایر بازیگران منطقه ای افزایش می دهد.

نهایتا، جنگ اوکراین موجب کم توجهی روسیه نسبت به بحران سوریه شده است و این یک فرصت دیگر برای ایران است، چون وابستگی روسیه به ایران در میدان سوریه را افزایش می دهد. با این تحول، ایران می تواند قدرت بلامنازع ژئوپلتیک در منطقه شرق مدیترانه شود. به ویژه که توجه کنیم این جنگ، منجر به تنش در روابط روسیه و رژیم اسرائیل (که به نوعی به طرفداری از اوکراین هم برخاسته شده) شده و این تحول موقعیت اسرائیل را در حوزه محیط بحران سوریه م ومنطقه تضعیف می کند.

*منبع: عصر اندیشه، شماره ۲۹، شهریور ۱۴۰۱

۶۵۶۵

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: آوردگاه اوکراین، جنگی برای بازتعریف نقش ها در سیاست جهانی