زیستن با موشک‌باران تهران در «زمستان ۶۶»/ آیا می‌توان جنگ را فراموش کرد؟

زیستن با موشک‌باران تهران در «زمستان ۶۶»/ آیا می‌توان جنگ را فراموش کرد؟
خبر آنلاین

عرصه هنرهای نمایشی به‌ویژه تئاتر در تک‌تک گام‌های مسیر پیروزی انقلاب، حماسه هشت سال دفاع مقدس و درنهایت شکل‌گیری مفهوم مقاومت به‌عنوان تنها هنر زنده که جریان حیاتش را با نفس مخاطب دادوستد می‌کند برگی درخشان از حوزه تولیدات فرهنگ و هنر کشورمان را به خود اختصاص داده است.

پایان جنگ، آغازی دیگر برای عرصه هنرهای نمایشی بود. این‌بار عصر، عصر سازندگی بود. روحیه‌بخشی و امید بخشی به کشوری که به فاصله کوتاهی بعد از انقلاب درگیر جنگی تحمیلی شد و حال زمان آن بود تا شاهد صرف فعل یکپارچگی اتحاد و دست در دست یکدیگر نهادن برای ساختن و آبادی کشوری که هشت سال جنگ تحمیلی را پشت سر گذاشته بود.

بار دیگر مفهوم هنرهای نمایشی و تئاتر دفاع مقدس رنگ‌وبو، شکل و جلای دیگری یافت. اتفاق و رخدادی که خود به شکل‌گیری مهم‌ترین رویداد تئاتری کشور یعنی تئاتر دفاع مقدس و تئاتر مقاومت منتج شد.

حال که در هفته دفاع مقدس قرار داریم بر آن شدیم تا به این بهانه به مرور آثار ماندگار و جریان‌ساز تئاتر دفاع مقدس کشورمان بپردازیم. در پنجمین گزارش از سلسله گزارش‌های این عرصه به سراغ نمایش «زمستان ۶۶» به نویسندگی و کارگردانی محمد یعقوبی می‌رویم.

تثبیت جایگاه یعقوبی در درام ایرانی با «زمستان ۶۶»

محمد یعقوبی از آن دست نمایشنامه‌نویسانی است که می‌توان از او بدون هیچ اغراقی به عنوان نمایشنامه‌نویس مولف و صاحب سبک یاد کرد؛ نمایشنامه‌نویسی که در قامت ارائه و نگارش آثار رئالیستی (واقع‌نما) یکی از مولفان محقق و تاثیرگذار در جریان‌های فرهنگی جامعه به شمار می‌رود.

شهادت ۴۴۲ نفر از پایتخت‌نشینان در ۴۰ روز موشک‌باران

موشک‌بارانی که از ۱۰ اسفند تا آخر فروردین ادامه داشت و ۵۰ روز طول کشید. موشک‌بارانی که ۴۴۲ نفر از هموطنان‌مان در پایتخت را به شهادت رساند

«زمستان ۶۶» اما آن مقطع تاریخی را به تصویر می‌کشد که نه‌تنها ساکنان تهران، بلکه ساکنان هیچ شهری آن را از یاد نمی‌برند. ناامنی و ویرانی که جنگ با خود می‌آورد، باعث می‌شود ترس و التهاب این واقعه مثل یک کابوس کهنه تا ابد در یادها باقی بماند و هیچ‌گاه از بین نرود. زمان نمایشنامه، همان‌طور که از نامش پیداست زمستان سال ۶۶، اوج موشک‌باران تهران است. موشک‌بارانی که از ۱۰ اسفند تا آخر فروردین ادامه داشت و ۵۰ روز طول کشید. موشک‌بارانی که ۴۴۲ نفر از هموطنان‌مان در پایتخت را به شهادت رساند.

روایت نمایشنامه، خطی است و با اسباب‌کشی خانواده‌ای به خانه‌ای تازه در این مقطع زمانی آغاز می‌شود. به‌موازات اتفاقات این خانواده، صدای نویسنده نمایش و همسرش درباره چگونگی نوشتن این روایت و خاطرات سال‌های جنگ در تهران شنیده می‌شود؛ اتفاقاهایی که به پررنگ شدن عناصر نوستالژیک در اثر کمک می‌کند.

این نمایشنامه زندگی خانواده‌ای چهارنفره را روایت می‌کند، مادر، دختر، پسر و شوهر دختر که از میانه داستان وارد صحنه می‌شود. استفاده از تلفن به‌عنوان تنها وسیله ارتباطی برای خبردار شدن از زنده ماندن دوستان و آشنایان به بازسازی فضای ملتهب آن سال‌ها کمک قابل‌توجهی می‌کند. از آنجایی‌که تمامی شخصیت‌های حاضر در صحنه به‌ اضافه خانم باردار و برادرشوهر که دارای معلولیت ذهنی است در پایان صحنه در اثر حمله هوایی جان خود را از دست می‌دهند، سرد بودن هوای خانه و خرابی شوفاژخانه را می‌توان نشانه‌ای فرض کرد که خبر از واقعه‌ای شوم می‌دهد.

خروس برادرشوهر همسایه بالا اما در فرهنگ ایران باستان، نماد صلح و پیروزی بر تاریکی است، خروسی که تبدیل به تنها بازمانده این روایت می‌شود که بر تپه‌ای از خرابه‌ها راه می‌رود و با وجود آن‌همه تلخی، نوید آمدن روزهای بدون جنگ را می‌دهد.

«زمستان ۶۶» بیان اتفاقات و مستندات موشک‌باران تهران را به شکلی کاملاً مستقیم بر عهده می‌گیرد. این اشارات گرچه خیلی گل‌درشت به نظر می‌رسند اما مخابره آن‌ها به مخاطب با توجه به فضای نمایشنامه، جذاب جلوه می‌کنند و تماشاگر را وامی‌دارد به گذشته نقب زده و برای یافتن رد این اطلاعات خاطراتش را زیر و رو کند.

«زمستان ۶۶» حاصل زیست خالقی در موشک‌باران تهران است

یعقوبی پیش از این در گفت‌وگویی درباره خاطرات شخصی‌اش از زمستان ۶۶ می‌گوید: همین جابودم؛ تهران. در فلسطین شمالی یک واحد آپارتمان در زیرزمین اجاره کرده بودیم. من آن زمان دانشجوی مترجمی آلمانی بودم که البته داشتم به حقوق تغییر رشته می‌دادم. آن زمستان، موشکباران تهران آغاز شد که نقش بسیار تعیین کننده‌ای در زندگی‌ام داشت. آن دوره را اگر تجربه نکرده بودم، نمی‌توانستم این نمایشنامه را بنویسم.

وی در سال ۷۵ موفق به نوشتن زمستان ۶۶ می‌شود و می‌گوید: خیلی زودتر از این‌ها می‌خواستم بنویسم. چند بار نوشتنش را شروع کردم ولی آنچه می‌نوشتم راضی‌ام نمی‌کرد تا این که رسیدم به این ساختاری که یک مرد، دارد نمایشنامه‌ای را می‌نویسد و همسرش، آن را می‌خواند. همین که این ساختار به ذهنم رسید، نمایشنامه را یک هفته‌ای نوشتم. البته بعدها آن را چند بار بازنویسی کردم.

زندگی من به قبل و بعد از زمستان ۶۶ تقسیم شده است

زندگی برای خود من به قبل و بعد از زمستان ۶۶ تقسیم شده است. من در این دوره یک آدم دیگر شدمیعقوبی معتقد است: صادقانه می‌گویم زندگی برای خود من، به قبل و بعد از زمستان ۶۶ تقسیم شده است. من در این دوره یک آدم دیگر شدم. یادم هست وقتی رفتم شمال، جور دیگری دنیا را می‌دیدم، چون انتظار مرگ را تجربه کرده بودم. پذیرفته بودم که می‌میرم. من که بچه شمال هستم، بعد از موشک‌باران که به شهرم برگشتم، وقتی باران را می‌دیدم، انگار اولین بار بود که در زندگی‌ام با آن روبه‌رو می‌شدم. آدم‌های زیادی مثل من این دوره را تجربه کرده‌اند. مگر می‌شود آن را فراموش کنیم؟ ترس‌های زمستان ۶۶ تا زمانی که زنده‌ام با من است، اما نوشتنش شفابخش بود. وقتی نوشتم خیلی احساس آسودگی کردم.

نمایشنامه‌ای که همچنان قابلیت روزآمد شدن دارد

زمستان ۶۶ نه تنها یک اثر ماندگار است که با توجه به گذر زمان نیز همچنان قابلیت به روز شدن را دارد. یعنی نمایشنامه‌ای است که با توجه به مساله مطروحه و حس و حال فضای آمیخته با جنگش با یک نمایش پردازی (دراماتورژی) کارآمد ما را متوجه آسیب‌های ناشی از جنگ خواهد کرد.

این ژرف‌اندیشی یعقوبی است که او را در زمره نمایشنامه‌نویسان به نام ایرانی قرار می‌دهد که خود در مقام کارگردان از چهارچوب‌ها پا را فراتر می‌گذارد تا به عنوان یک ایرانی صلح‌طلب، یک ملت را در ابتدا به خود و بعد به دیگران گوش‌زد کند.

۵۷۵۷

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: زیستن با موشک‌باران تهران در «زمستان ۶۶»/ آیا می‌توان جنگ را فراموش کرد؟