درجا زدن متن

به هر تقدیر باید در نمایش رئالیسم مصنوعی به موضوع ضدیت با پیدایش رژیم اسرائیل و راهکارهای شیطانی صهیونیسم پرداخته می‌شد ولی متن سمانه زارعی سازگاری به‌سامانی در ابعاد اجرای ایمان اسکندری ندارد. کارگردانی که از آثار پیشینش یک گام فراتر رفته است و حالا بر مرکز ثقل اجرا با جریان بازی در هماهنگی با صدا و موسیقی و در ارائه یک فضای کارآمد در بستر درست طراحی صحنه، لباس، نور و گریم به دنبال اجرایی با فاز بالای تأثیرگذاری است اما غفلت عمده در همان متن است و با آن‌که چربیدن اجرا بر آن به‌هرروی مخاطب را تا حدود زیادی راضی نگه می‌دارد اما این همه آن چیزی نیست که باید روح و روان مخاطب را درگیر خود گرداند. اگرچه این فضا، فاوستی است و در آن ماجراهای سیاسی و گرایش به شیطان برای برآورده شدن نیازهای نوین مستکبران خط و خطوط معنایی این متن را با درنگ و تامل همراه می‌کند ولی شوربختانه این متن زیاد به حاشیه رفته و چه‌بسا تندروی و تک‌سویه‌نگری، مانع از تحقق آرمانی یک نگاه قابل پذیرش می‌شود. هرچند این روایت اندیشه بارز مسلمانان در مخالفت با صهیونیسم و ایجاد دولت غاصب اسرائیل در فلسطین‌اشغالی است، در اینجا بحث اصلی نحوه ارائه این موقعیت و شخصیت‌هاست که باید در روال دراماتیک ما را برای پذیرش قانع سازد و این دیگر تاریخ و حقایق تراژیک حاکم بر آن نیست، بلکه این یک شرایط نمایشی است و باید داد و دهش خود را داشته باشد و فارغ از مستندات بر یک روال معمول واقع شود و قالب درستی برای بیانش در نظر گرفته می‌شد. پدری با دو دختر و همسری که خواننده عرب‌زبان بوده و فوت کرده اما در این روزها مرد در بستر مرگ و درمان است. مرد انگلیسی، مرد یهود را می‌خرد. روحش را به ازای تصاحب دختر بزرگش از او می‌گیرد و به‌ازای همنشینی‌اش با شیطان، قدرت را به او می‌بخشد. مرد یهود دختری کوچک دارد که همچنان مانند مادرش عربی می‌خواند و بر روح و روان پدر سوهان می‌کشد، باید تنبیه شود و دختر بزرگ‌تر هم عاشق جوانکی به نام رومئو است و این دلباختگی تا زمان مرگ و درواقع کشتن او به دست همین عوامل و عناصر سازنده اسرائیل صورت می‌گیرد. برای آن‌که او باید همسر مرد انگلیسی شود و برایش فرزند شوم و شیطانی در زمان مرگ پدر خود به دنیا بیاورد که وارث این سرزمین اشغالی شود. فراتر از این خط داستانی شگردها و شیوه اجرایی اسکندری است که همه را ماتم و مبهوت این فضا می‌کند زیرا که او می‌داند هرچه متفاوت‌تر با عناصر شنیداری و دیداری برخورد کند و هرچه بازیگران خلاق‌تر حضور پررنگی در این وضعیت داشته باشند و درعین‌حال بر خشم و مرارت حاکم بر روابط انسانی بیفزاید، همین دردناکی لحظات تابلوهای عمیقی را می‌تواند ایجاد کند. هرچند در سطح داستانی درام به‌درستی پردازش نشده و هنوز باید این تاثیرپذیری از فیلم «بچه رزماری» ساخته رومن پولانسکی به سویه مستقل‌تری برده شود تا بتوان این همه حجم داده‌ها را پذیرفت و در این بستر بشود به این روابط بنابر همان مستندات موجود یا ناموجود دست یافت که این زمینه تخیلی را به درامی برگرفته از یک واقعیت همچنان باقی و تقابل مسلمانان با صهیونیست‌ها را در دلش جست‌وجو کرد. درحالی‌که این موارد در آن گنگ و مبهم می‌ماند و نمی‌تواند فراتر از یک داستان معمول به جریانی موثر تبدیل شود.

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: درجا زدن متن