احضار زندگی به خطهی مرگ
وضعیت انقلابی آن وضعیتی است که در آن رهایی ما به سوی آزادی راهی باز کند. رهایی در خیابانهای ایران حس میشود؛ هرچند این هراس هم که مبادا از دست برود، در چشمان معترضان هویداست. آیا آنچه در پیش است، آزادیست؟ یا میتوان اینگونه پرسید که آیا یک انقلاب حقیقی در ایران رخ خواهد داد؟
تعقیب انقلاب
چرا میتوانیم از وضعیت انقلابی یاد کنیم، در حالی که در انقلاب بودن جنش کنونی تردیدهایی وجود دارد؟ انقلاب را نمیتوان با سرنگونی یکی گرفت و همچنین نمیتوان آن را به دور باطلی از آمدوشد حکومتها تقلیل داد. انقلاب زمانی رخ میدهد که رهایی ما مؤسس و تضمینکنندهی نهاد آزادی و نهادهای حافظش در قانون اساسی شود. (۱) گروههایی از جامعه این ضرورت را دریافتهاند و در پی آن میکوشند، اما هنوز گروههای بسیاری به مفهومسازی و نهادسازی برای آزادی نیاندیشیدهاند. نهادزدایی از جامعه طی این سالها نقش مهمی در غافلماندن از بحث دربارهی آزادی در عرصهی عمومی داشته و امروز آن بزنگاهیست که بحث از آزادی اوجب واجبات است؛ اما این جنبش پتانسیلهای فراوان دارد و سرعت و وسعت پیشرویاش امکان هر پیشگویی را منتفی میکند. معترضان کیستند و چه میخواهند؟
جنبش رهاییبخش ایران در پی زیر و زبرکردن همهی نمادها و نظام ارزشی حاکم بر جامعه است؛ شاید همین ویژگیست که جهان را به وجد آورده.
روزهای رهایی
طاغیان − این نام تندی برای مردمی که به هر دلیل و از هر قشر و طبقهای بر جمهوری اسلامی شوریدهاند، نیست. طغیان سطحی از رهایی به بار آورده و جامعه فرصتهایی در پیش رو میبیند. آغازگران این جنبش جوانان و نوجوانانیاند که خیابان را با میل سرشارشان به ساختن موقعیتی برای یافتن ارتباط تسخیر کردند و با استفادهی هوشمندانه از شبکههای اجتماعی جهان را به توجه فراخواندند.
«زن، زندگی، آزادی» که به لطف مشارکت فعال زنان در جنبش و مبارزهیشان در همهی این سالها شعار مرکزی جنبش است، طغیان علیه مرگخواهی تراژیک پدرسالارانه است، طغیان علیه انقیاد و بندگیست، طغیان علیه کهنگیست.
ریشههای پوسیدهی تبعیض در یک پراکسیس سیاسی به ناگاه فروریخته: جامعهای که گمان میرفت کُردها را بیرون گذاشته، ناگهان آنها را به درون کشید و شعاری کُردی را به شعاری عمومی تبدیل کرد. سرمایههای اجتماعی فروخورده و سرکوبشدهی این سالیان اختناق و انبوه بغضها ناگهان انفجاری آفریده که حتی خود مردمان سر در گریبان دیروز را شگفتزده کرده. خلاقیت در خیابان و در هنر و ادبیات و شیوههای خبررسانی و برقراری ارتباط و دیگر حوزهها رها شده و مبارزه و مقاومت زیست روزمرهی بسیاری را متأثر کرده. میل جوانان به برقراری ارتباط نسلهای پیشین را هم به جوشوخروش واداشته و آگاهی تاریخی و مشارکت در امر عمومی و سیاسی را در آنان بیدار کرده.
اما «طاغیان» را چه گروههایی تشکیل میدهند؟ میدان از آنِ دههی هشتادیهاست و دو دههی هفتاد و شصت در مرتبههای بعدی قرار دارند. والدینی که فرزندانشان را همراهی میکنند، نسبت به سالهای ۹۸ و ۹۶ بیشتر در خیابان دیده میشوند. حضور آنها در تجمع پررنگتر از سالهای گذشته است، اما بخشی از دعوایی که به خیابان سرریز کرده، از خانه آغاز شده. این موضوع به خصوص دربارهی دختران و زنان که نیروی محرکهی این جنبشاند، بیشتر هم صادق است. زمینلرزه بنیان خانواده را لرزانده. فرزندان یقهسفیدها و رانتیها و ارزشیهای حکومت در محلهی نارمک در شرق تهران (که میتوان ادعا کرد در چنبرهی پایگاه اجتماعی رژیم است) با نظام ارزشی پدران و مادران و احیاناً برادران و خواهران بزرگتر از خودشان در حال مبارزهی خیابانیاند و توسط کسانی مجروح و کشته میشوند که حافظ ارزشهای والدینشانند. والد و قیم در اشکال و مظاهر گوناگونش اکنون مورد هجمه قرار گرفته و ناگزیر از عقبنشنی و امحاست. پیام آغازگران اصلی این جنبش روشن است: پیشوا نمیخواهیم! هر اتفاقی برای جنبش «زن، زندگی، آزادی» بیفتد، تاریخ به عقب بازنخواهد گشت و پدران و همسران و برادران زیادی در خانهها مجبور به عقبنشینیهای گسترده خواهند شد و زنان و دختران بسیاری برای احقاق حقوقشان انفعال را خواهند شکست.
اصل سلطه تَرَکهای عمیقتری برداشته و فروریختن طلسمش دیگر امر محال نیست. مردمی که تا دیروز حوصلهای برای سادهترین گفتوشنودهای خارج از دایرهی امور شخصیشان نداشتند، اکنون به سادگی همگام و همکلام میشوند و به امر جمعی میپردازند. سکوت در عرصهی عمومی شکسته و بیان اعتراض و خشم تنها در نهان شکل نمیبندد. دعوتکنندگان به شکلگیری تجمع خود مردم و به خصوص خود جوانانند که همگان را عصر هر روز بیمهابا و بیهیچ ترسی از حضور نیروهای لباسشخصی در میان جمعیت به گردآمدن دعوت میکنند و آغاز تجمع جرقه میخورد و گروههای کوچک چندنفرهای که در هر گوشهی خیابان مستقرند، به هم میپیوندند.
جنبش در هفتهی سومش تجربهها و دستآوردهایی دارد و از آنها استفاده میکند. یکی از معترضان میگوید «هر شب یکی از ما لیدر است». این یک تمرین سیاسی قابلتوجه در میان معترضان است. آنها میآموزند رهبری و قدرت را به یک تن واحد واگذار نکنند. این مقدمهایست بر وانگذاشتن خویشتن به مقدرات مرجع واحد و مطلق آسمانی.
ساخت اجتماعی در حال تغییر است و در چنین شرایطی مصادرهی جنبش اگر نه ناممکن که کار شاقیست. با تغییر ساخت اجتماعی و حرکتش به سوی آزادیخواهی هیچ نیرویی به جز دسیسه توان اعمال سلطه بر جامعه را نخواهد داشت و سلطهگران در هر لباسی شناسایی میشوند. گروههای مرجع اجتماعی از هر جناح و جرگهای در پروسهی تحول اجتماعی با معیارهای دیگرگونی نزد افکار عمومی سنجیده میشوند و صداهای سرکوبشده و محروم از فرصت جان میگیرند و مقبولیت مییابند. برای مثال بازنشستگان که به نظر میرسید توان تبدیلشدن به گروه مرجع اجتماعی در بزنگاهی مهم را دارند، خموشانه نظارهگرند و جوانان معترض از آنان روگردان شدهاند. این بازنشستگان چه کسانیاند؟ همانها که درِ مجلس را فقط برای نان از پاشنه درمیآورند و با شنیدن نام آزادی پشتشان میلرزد؟ آیا اینها همان والدینیاند که از فروپاشی نظام ارزشیشان در هراسند؟ در آنسو دانشجویان پس از سالها انفعال دوباره به گروه مرجع تبدیل شدهاند و با تجمع در دانشگاه همسنوسالان کف خیابانشان را یاری میکنند. ناگفته پیداست که کسانی در میانشان در هر دو جبهه میجنگند.
رمانتیسیسم جنبش
جامعهی ایران در دو دههی گذشته به تدریج مأیوس و نومید و افسرده شد و چشماندازهای آیندهاش را یکییکی بر بادرفته دید. جنبش کنونی ایران از مردمانی سر زد که احساسات و امیالشان بیش از چهل سال به شدیدترین نحوی سرکوب شده. هیجان اجتماعی در بالاترین حد است و رهایی توانسته تصوری از آینده خلق کند؛ آیندهای بدون استبداد از هر نوعش. انبوه احساسات بهوجدآمده در سراسر خیابانها ملموس است و این خصلتی رمانتیک به جنبش بخشیده. این تحریک احساسات فرتوت مردمانی که برای سالها طعم رهایی را نچشیده بودند و تصویر آزادی را پیش چشم ندیده بودند، غنیمت بزرگیست.
رژیم برجاست، اما چنان حقیر جلوه میکند که گفتار و کردارش به چشم نمیآید. آنچه از رژیم برجا مانده نیروی سرکوبگر است و خشونت.
عشق و مرگ در صحنهی عینی جنبش حضور روشنی دارند. پسران و دختران جوان و نوجوان کف همین خیابان و پیش چشم و در کنار همگان و نه در پسکوچههای خلوت به یکدیگر دل میبندند. آنها کشتگان را به چشم میبینند و رفقای زخمیشان را از صحنه به در میبرند و تیمار میکنند. این تجربهها رمانتیسم تاریخی جامعه را هم بیدار کرده و احساسات در اوج است. هنر تا همینجای کار هم جهشهایی از خود نشان داده و انفجار در عرصههای مختلف هنری که برای سالها زیر سانسور کمر خم کردهاند، پیش روی جامعه است. بسیاری از رویدادهای این روزها، بسیاری از «کنشهای پرفورماتیو ناب» باری زیباییشناسانه دارند. زنان به ویژه با پاسداری عملیشان از زندگی و حتی حیات خالقان این اجراهای بداههاند: ماشین ترمز میزند. هیچکس در کادر نیست جز زنی که با عجله در را باز میکند و بیرون میپرد. صدای گریهی کودک خردسالی که به کردی مادرش را صدا میزند، بلند میشود. زن با تمام توانش میدود. چند مأمور جوانی را گرفتهاند و میخواهد دستگیر کنند. صدای خواهر بزرگتر شنیده میشود که کودک را دلداری میدهد و آرام میکند. زن وسط مأمورها میپرد. جوان را از چنگشان نجات میدهد. خواهر بزرگتر با صدایی که میخندد ته دل کودک را قرص میکند که مادر حالا برمیگردد.
جنبش رهاییبخش ایران در پی زیر و زبرکردن همهی نمادها و نظام ارزشی حاکم بر جامعه است؛ شاید همین ویژگیست که جهان را به وجد آورده.
بازوی اعتصاب
در ایرانِ این روزها رهایی با سقوط رژیم رقم نخورده، بلکه تجربهایست میدانی و در عین حال شهودی که هر روز گروههای اجتماعی بیشتری را در داخل و خارج از ایران به خود میکشاند. اعتراض تنها در کنشهای رادیکال نمایان نیست و در زیست روزانهی افراد نشت کرده و آنها را به تخیل واداشته که چطور عرصههای مختلف را ــهرچند کوچک و کماهمیت جلوه کنندــ به تصرف درآورند و به خیل کسانی بپیوندند که رهایی را تجربه میکنند. این جنبش نهادساز است و برای تأسیس آن نهاد نهایی یعنی آزادی به این نهادها محتاجیم. حتی مدارس دوران ابتدایی هم امروز جزو نهادهای جنبشاند و مشارکت کودکان در یک رخداد سیاسی را شاهدیم. گروههای کوییر که از مهمترین گروههای تحت ستم جمهوری اسلامی بودهاند، امروز با غلظت سیاسی بیشتری به میدان آمدهاند و در پیشروی به سوی آزادی مشارکت میکنند.
رژیم برجاست، اما چنان حقیر جلوه میکند که گفتار و کردارش به چشم نمیآید. آنچه از رژیم برجا مانده نیروی سرکوبگر است و خشونت. قانون کیفیت الزامآورش را از دست داده، اما هنوز توان مجازات دارد. اهمیت ویژهای دارد که جنبش رهاییبخش بدون خشونت و تنها با دفاع مشروع قانون کنونی را براندازد و قانونی سراسر تازه دراندازد. ارزش ویژهی اعتصاب درست در همین است که با خشونتی مجاز در خود قانون توان الغای آن را دارد. اعتصاب کارگری حق قانونی کارگران است و اعتصاب عمومی هم جرم نیست، اما علیه منافع اقتصادی حاکمیت اعمال خشونت میکنند. اعتصاب کارگری در یک کشور غیرصنعتی شاید ناکافی باشد و اعتصاب عمومی ممکن است بیاخلاقیهایی به بار آرد؛ مثل اعتصاب پزشکان در انقلاب صد سال پیش آلمان؛ اما ما گزینهی اعتصاب سراسری را پیش رو داریم که فراخوانش اولبار توسط «جمعی از فعالان اجتماعی» داده شد. اینکه آنها دقیقاً چه کسانیاند، به چه جناحی تعلق دارند و چه میاندیشند، هیچ اهمیتی برای جنبش کنونی ندارد و این هم از بدعتهای این جنبش است که مجال پیدایی رهبران و پیشوایان را نمیدهد و «لیدر»ها چه در میدان و چه در عرصهی نظری نامونشانی ندارند. آیا جنبش آزادیخواهی ایران که جهان را متلاطم کرده، بیهیچ رهبری که حاکم فردا باشد و بدون کمک یک خشونت برسازندهی قانون، قانون جدیدی برخواهد ساخت؟ (۲)
علیه اسطوره
«زن، زندگی، آزادی»، شعار مرکزی جنبش، حکایت از یافتن علت بنیادین استبداد دارد. این شعار که بیش از سی سال عمر دارد، از گروههای زنان کرد برخاست و به شعاری فراگیر، فراقومی، همهشمول و مورد توافق در ایران تبدیل شد. این شعار چه چیز را فرامیخواند؟ جهان پیش از پدرسالاری یا جهان پسینش را؟ اگر ساختار سهبخشی این شعار را به «زن، شراب، موسیقی» دیونیزوسی (۳) تشبیه کنیم و آن شعار نچسب دیگر را که تلاش میشود به «زن، زندگی، آزادی» پیوست شود، معادلی برای «مرد، مِلک، خِرد» آپولونی بگیریم، خواهیم دید که این مورد اخیر همان شعارهایی است که سلطه و انقیاد پدرسالارانه را بنیان میگذارد.
جانشانی «مرد» در برابر «زن» در شعار «مرد، میهن، آبادی» یادآورد آیین مقدسهمسریِ (۴) برخاسته از اسطوره است. این تفکر نمیتواند زن را به تنهایی و بیآنکه به عقد کسی در آمده یا قیمی داشته باشد، به رسمیت بشناسد و درنمییابد که چگونه راه آزادیاش از آزادی زنان میگذرد. این تفکر از آزادی میگریزد و در غیاب خدایان و نمایندگانشان بر زمین قالب تهی میکند. سوگیری اسطورهای در شق دیگر شعار، یعنی میهن هم آشکار است. ارض مقدسی که میهن مینامند، ارضی که برای هر میهنپرستی در هرکجای جهان مرکز عالم و مبدأ و قبله است (۵)، چیزی نیست جز فسیلی باستانی و اسطورهای. نیک پیداست که شعار الحاقی عیناً بازتولید آموزههای اسطورهایست؛ در حالی که جنبش کنونی در ایران «شراب» و «موسیقی» را با «زندگی» و «آزادی» تعویض کرده که اولی علیه مرگخواهی دینی و مذهبیست و دومی مفهومیست سیاسی که نه واپسگرا بلکه پیشروست.
جامعه اکنون بر سر دوراهی تاریخسازی ایستاده. یا باید صورتکی جدید بر چهرهی نظام سلطه بپوشاند، یا به راستی جهانی نو بیافریند که این آفرینش جهانی نو همان انقلاب است.
اگر جامعهی ایران را در آستانهی یک انقلاب بدانیم، نیروی انقلابی کدام است؟ نیروهای سیاسی از هر دو جناح چپ و راست؟ دههی هشتادیها یا اعتصابکنندگان؟ کافیست به شعار مرکزی بنگریم تا با یک نگاه نیروی انقلابی را بیابیم. هر آنچه جنبش در چنته دارد، اگر صرف توانمندسازی زنان شود، پیروزی دور از دسترس نیست.
–––––––––––––––––
پانوشتها:
۱-آرنت، هانا، انقلاب، فولادوند، عزتالله، خوارزمی، چاپ سوم ۱۳۸۱
۲-بنیامین، والتر، نقد خشونت، قانون و خشونت (گزیدهی مقالات)، فرهادپور، مراد، مهرگان، امید، نجفی، صالح، رخداد نو، ۱۳۸۸
۳-نیچه، فردریش ویلهلم، زایش تراژدی از روح موسیقی، منجم، رویا، پرسش، ۱۳۸۸
۴-الیاده، میرچا، مقدس و نامقدس، زنگوئی، نصرالله، سروش، ۱۳۷۵ ۵-همان (۴)
منبع خبر: رادیو زمانه
اخبار مرتبط: احضار زندگی به خطهی مرگ
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران