بین آن که صدای انقلاب را شنید و این که فرمان قتل‌عام می‌دهد - Gooya News

 بین آن که صدای انقلاب را شنید و این که فرمان قتل‌عام می‌دهد - Gooya News
گویا

وجدان «حضرت آقا» چنان خواب است که حتی واژه‌ای برای تسلای خانواده مهسا بر زبان نیاورد

علیرضا نوری‌زاده - ایندیپندنت فارسی

من دو روز بازداشت بودم. در شب به آتش کشیدن تهران، من پشت میکروفن برنامه زنده رادیو۲ بودم و از جمله حرف‌هایی که زدم (نقل به مضمون) این بود که با چشم بسته دویدن و نعره زدن یا به چاه ختم می‌شود یا به تیر چراغ برق. یکی از شنوندگانم زنگ زد که چه کسی سینما و کافه و... را آتش می‌زند؟ و خود پاسخ داد: «پیروان حاج آقا» و معلوم بود خمینی را می‌گوید. با این‌همه، به خانه که رسیدم، جلو در چهار مامور بسیار مودب منتظرم بودند.

با آن‌ها به خانه وارد شدم. همسرم چای و شیرینی آورد. امید پسرم که فرزند نخست بود و شش سال داشت، با نگرانی به من چسبیده بود. همراهشان رفتم. مرا به زندان کمیته مشترک کنار شهربانی بردند و آنجا بود که عزیزانم علی باستانی، داریوش نظری، همکارانم در روزنامه اطلاعات، و فیروز گوران عزیز از آیندگان را دیدم. بعدا فهمیدم هوشنگ اسدی و حسین زوین از کیهان هم در این جمع‌اند؛ به‌ اضافه شیخ یحیی نصیری ملقب به «علامه نوری» که هر دو روز یک‌بار، آگهی به روزنامه می‌فرستاد با تصویر دختری محجبه با این مضمون که «اینجانب، آلیس غولد سمیه، مذهبم را تحت ارشادهای علامه نوری تغییر دادم و اسم سکینه را برگزیدم...» و فردا «اینجانب، رابرت کلارک، مذهب شیعه اثنی‌عشری را در حضور علامه نوری برگزیدم و نام عبدالحسین را انتخاب کردم».

این جوانان هیپی‌هایی بودند که داستان علامه را می‌دانستند و از مسافرخانه‌های ناصرخسرو به خانه او می‌رفتند و یک هفته از پذیرایی آقا و الطافش برخوردار می‌شدند. بعد هم با مبلغ اهدایی آقا، به افغانستان می‌رفتند و این بار نزد یکی از ملاهای سنی، مسلمان سنی می‌شدند و کلی از کرامت و مهمان‌نوازی افغان‌ها بهره‌مند می‌شدند. خمینی بال علامه را چید و باغ مدرسه آمریکایی‌ها را که اشغال کرده بود، از او گرفت. قبل از وفاتش، برای معالجه به لندن آمد. به دیدارش رفتم. نحیف و دلشکسته به خمینی لعنت و از روح شاه طلب بخشش می‌کرد.

مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی

حاج آقا در زندان کمیته، اتاقی بزرگ با رادیو و تلویزیون و میوه و شیرینی داشت و ما در انفرادی بودیم. روز دوم بعد از بازجویی، وقتی سربازجو عضدی (ناصری) در برابر گفته بازجوی جوانی که گفت: «قربان آقای نوری‌زاده دیشب مردم را به تعقل و آرامش دعوت می‌کرد، ما هم چیزی علیه او نداریم»، حرف رکیکی زد.

منبع خبر: گویا

اخبار مرتبط: بین آن که صدای انقلاب را شنید و این که فرمان قتل‌عام می‌دهد - Gooya News