تجزیه ایران امکانپذیر نیست
فلات پهناوری که امروز با نام ایران می شناسیم به دلیل امکانات جغرافیایی و آب هوایی که در طول تاریخ داشته، مامن و مقصد بسیاری از اقوام گوناگون بوده که برای بقا و امنیت خود و نیز تامین نیازمندی های زیستی به این سرزمین مهاجرت کردند. سکونت در مناطق مختلف، حکومت های اولیه و محلی بسیاری بوجود آمد که ریشه در بنیان های خانوادگی داشته است. برای اولین بار عیلامی ها که قومی بزرگ در جنوب غربی این فلات زندگی می کردند، تحت تاثیر مراودات فکری که با بین النهرین(میان رودان) داشتند، ایده حکومتی یکپارچه بر اقوام مختلف را به این سرزمین وارد کردند.
در این ایده، حکومت و نمود آن حاکم می بایست از توانی برخوردار می بود که بوسیله آن بتوان اقوام گوناگون زبانی و فرهنگی که در این عرصه جغرافیایی زندگی می کنند را تحت حاکمیت یگانه وارد ساخت. گفتمان دینی حاکم بر ذهنیت انسان عصر سنت و باز تعریف موقعیت فرد حاکم در راستای تجلی مدیریت الهی، همراه با احساس نیاز به قدرت برای دفاع و تامین امنیت، امکان اتحاد در ذیل یک حکومت را بوجود آورد. برسازی مفهوم شاهنشاه مطابق با شرایط این سرزمین بوده که در مناطق مختلف این اقوام ساکن از ساختار حکومتی محدود مخصوص به خود داشتند؛ اکنون برسازی حکومت یکپارچه تنها از طریق حفظ این ساختارهای محلی ممکن می نمود. لذا دال مرکزی حکومت یکپارچه ای عیلامی در صدد ایجاد آن بودند، بر مفهوم شاهنشاه استوار می شد. شاهنشاه، شاه همه شاهان مناطق مختلف در این فلات بوده است. شاهنشاه قدرت خود را از برآیند دوگانه خدا و این شاهان محلی می گرفت. موقعیت ممتاز شاهنشاه از طریق امتداد مدیریت الهی بر کیهان و عنیت بخشی آن در هستی مادی بدست می آمد. این امر بستر مشروعیت سازی پذیرش حاکمیت فردی را در ذهن انسان دین دار شکل می داد. از این رو برای کسب جایگاه شاهنشاهی، صفات ویژگی های، چون نژادگی یا نژاد برتر که از طبقه فرو دست یا برده نباشد، خودآگاهی و بهره مندی از دانش نسبت به خویشکاری و وظایف خود و بسیاری مسائل دیگر در نظر گرفته شده است. این تعریف از موقعیت شاهنشاه در کنار مصالح جمعی، بستر شکل گیری حکومتی گسترده در فلات ایران را بوجود آورد.
این ایده حکومتی که توسط عیلامی ها برای اولین بار، طرح نویی در این عرصه جغرافیایی بوجود آورد، از سوی هخامنشیان در قالب یک فکر منسجم و ایدئولوژی حکومتی انتظام یافت. این ایده فکری از دوره عیلامی ها و اوج آن هخامنشی، مناسبات اجتماعی نوینی را در فلات ایران بوجود آوردند. فرآیندی که در ذیل یک حکومت منسجم و یکپارچه، تفاوت های ناشی از تنوع قومی و فرهنگی به رسمیت شناخته می شود؛ یعنی ما شاهد عرصه دوگانه اجتماعی در ذیل ایده حکومتی ایرانی هستیم. یک عرصه اجتماعی، معطوف به هر یک از اقوام زبانی و گوشی در این سرزمین است که حکومت ضمن پذیرش این تفاوت ها، آن را به رسمیت می شناسد. لذا هر یک از اقوام ساکن در فلات ایران از زبان، فرهنگ و آداب ورسوم خود بهره مند و آزاد به پایبندی به آن را دارند. عرصه دیگر مربوط به حوزه عمومی است که مناسبات اجتماعی این اقوام گوناگون را با هم پیوند می زند؛ زیرا در غیر این صورت، حاکمیت ایرانی، مانند اعمال قدرت بر جزایر از هم گسیخته تصور می شد. از این رو در حوزه مربوط به حکومت و متکی به زبانی برآمده از قوم حاکم، امکان ارتباط و پیوند اقوام گوناگون ساکن در این فلات مهیا شد. انسان ایرانی با حضور در عرصه قومی خود،از فرهنگ و زبان آداب تبعیت می کند که بدان تعلق نسبی دارد؛ اما هنگامی که از این عرصه خارج و در عرصه جمعی قرار می گرفت با تبعیت از زبان حکومت با دیگر اقوام و حکومت ارتباط برقرار می کرد.
این عرصه دوگانه، امکانی را در اختیار ایرانیان داد تا در پیوندی مشترک با دیگر اقوام، فعالیت مشترک برای برسازی یک کل فرهنگ اقدام نمایند. کل فرهنگی به نام ایران که امروز ما می شناسیم؛ برآیند مساعی مشترک تمام اقوام ساکن بر این عرصه جغرافیایی است که در ارتباط با هم ف هنگ این زمین را بوجود آوردند. در این کل فرهنگ و نمود زبانی آن که در ادوار مختلف متفاوت بوده، می توان نشانه ها و مدلول هایی از تمام اقوام ایرانی را در آن مشاهده کرد. به طور مثال، زبان فارسی امروز در سرزمین ما نشان از برتری و یا سلطه یک قوم نیست؛ بلکه زبانی که نمایندگی می کند ذهنیت تمام اقوام ایرانی است که در آن هر یک از اقوام، واژگان و الفاظی در آن وارد کرده اند که خود نشان از برآیند فعالیت مشترک اقوام مختلف است. این وضعیت ساختار وحدت در عین کثرت را به عنوان یکی از اصول بنیادین برسازنده حکومت اندیشی ایرانی مطرح ساخته است.
پذیرش کثرت ها و احترام به تنوع های قومی و زبانی همراه با پذیرش اتحاد در ذیل یک حاکمیت مشخص، بستر شکل گیری ملیت را بوجود می آورد. عرصه عمومی که حکومت بوجود می آورد، پیوندهایی از تلاش های اقوام مختلف در آن بوجود می آید که از طریق آن اقوام گوناگون ایرانی نسبت به یکدیگر احساس غیریت نمی کنند؛ یعنی پیوندی در میان اقوام گوناگون ایجاد می کند که با صفت ایرانی معنا و مفهوم پیدا می کند. به طور مثال در حوزه تخصصی بنده که بخش عربی ایرانشهر توجه دارم، چنین پنداشته می شود که قوم عرب ساکن در جنوب غربی ایران، برآیند ورود اسلام به ایران بوده است؛ در حالی که این قوم سابقه حضور در مناسبات اجتماعی ایرانشهر به طول مفهوم ایران دارد. به طوری که شواهد تاریخی بسیاری از حضور و پذیرش حاکمیت مرکزی در این فلات دارند. نمونه واضح مبرهن آن را در دوره ساسانیان و با حکومت محلی حیره می توان مشاهده کرد. دولت حیره، دروازه ارتباط ایرانشهر با اقوام عرب در سرزمین های مختلف و بالعکس آن بوده است. گرایش دینی آنان به مسیحیت و زبان سریانی، بستری از ارتباطات تجاری اقوام عرب با ایرانشهر را سازماندهی می کند که در بستر این ارتباط، داد و ستد فکری و فرهنگی ایرانشهر با اقوام عرب را بوجود می آورد. حضور و نفوذ حاکمیت سوزانی دررسرزمیت یمن را در این چارچوب باید تحلیل کرد.
عرب حیره در بدنه اجتماعی ایرانشهر همان نقشی را ایفا می کند که دیگر اقوام انجام می دهند. این کنش کارکردی در ذیل ایده حکومتی منسجم، پیوندهای قوی ارتباطی و فرهنگی میان اقوام گوناگون ساکن بر فلات ایران را بوجود آورده است؛ به صورتی که امروز می توانیم آنان را با نام اقوام ایرانی بخوانیم. اقوام ایرانی از آن جهت معنا می یابد که از طریق تلاش ها و داد استدعای فکر و فرهنگی این اقوام کل فرهنگی بنام ایران ساخته شده است. ایرانشهر، ایران، برآمده از مناسبات اجتماعی تمام این اقوام است. ایران بدون هر یک از این اقوام، از معنا و مفهوم ساقط می شود؛ زیرا تداعی ایران با مجموعه متنوع و متکثر این اقوام معنا یافته است.
اکنون با علم به مناسبات اجتماعی اقوام ایرانی، باید اذعان کرد که پیوندهای قومی در میان این اقوام بوجود آمده است که هرگونه احساس غیریت یا بیگانگی نسبت به هم در میان این اقوام وجود ندارد. ریشه این بینش در فعالیت مستمر و تاریخی این اقوام در برسازی کل فرهنگی به نام ایران معنا پیدا می کند. این رابطه پیوندی اقوام ایرانی، تاریخی به عمر خود ایران دارد. همچنین رمز بقای ایران در این رابطه قومی برسازنده اجتماع ایرانی قابل تصور است. حال هرگونه غیریت سازی از طریق تمسخر و جوک سازی ها و یا بیگانگی سازی مبتنی بر تصورات دینی، ریشه در جهل و نآاگاهی و اغراض ناسالم دارد. این امیداست که امکان تجزیه طلبی بوسیله ایرانیان را ممکن می کند. در طول تاریخ اگر تفکیک در ساختار ایران بوجود آمده از جانب مردم نبوده است. مردم در پیوندی تاریخی طولانی، بافتی ملیتی بدست آوردند؛ بلکه تجزیه از طریق فشار ابرقدرت ها و با عمال فشار صورت گرفته است. تجزیه حوزه آسیای میانه و قفقاز و هرات از طریق عهدنامه های تحمیلی امکان پیدا کرده است و نه به صورت خواستی جمعی ازسوی یک قومیت طرح ریزی شده است. از این جهت باید گفت، ایران از جانب ایرانیان، امکان تجزیه نخواهد داشت و پنداری غلط و ناصحیح است.
۶۵۶۵
منبع خبر: خبر آنلاین
اخبار مرتبط: تجزیه ایران امکانپذیر نیست
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران