نویسنده«سالتو»: من دخلی به سریال «یاغی» ندارم
مهسا بهادری: پایان سریال«یاغی» به مذاق خیلی از مخاطبان خوش نیامد. پایانی که انگار فقط میخواست داستان را تمام کند و قصه جاوید و ابرا و بهمن و طلا و.... همه را یکجا به اتمام رساند. گویا محمدکارت، کارگردان این سریال فقط میخواست پایان سریال را از سر خودش باز کند، هرچند که شروع طوفانی، ضربتی، کوبنده و جذابی داشت، اما هرچه به قسمت بیستم سریال نزدیکتر شد مخاطبان خود را بیشتر از دست داد.
البته مهدی افروزمنش، نویسنده «سالتو» که سریال «یاغی» از روی این کتاب اقتباس شده است، چنین کاری را با کتاب خود نکرده است و داستان را به گونهای دیگر روایت کرده که به جرئت میتوان گفت تاثیرگذاری بیشتری نسبت به سریال دارد.
از مهدی افروزمنش دعوت کردیم به خبرآنلاین بیاید و درباره کتابش صحبت کند، خودش به طور مستقیم درباره سریال«یاغی» صحبت نکرد اما مشخص بود که چندان از کیفیت اقتباس این سریال رضایت ندارد. او حتی در جایی از صحبتهایش هم گفت در همه جای دنیا کارگردان با نویسنده دائم در ارتباط است اما این اتفاق برای سریال«یاغی» نیفتاد.
از آنجایی که معلوم بود خیلی روند سریال به دلش ننشسته، ترجیح داد چندان درباره«یاغی» صحبت نکند و بیشتر به «سالتو» بپردازد.
متن کامل هر آنچه که به «سالتو» مرتبط است را در ادامه میخوانید:
شروع داستان خیلی تصویرسازی تلخ و قویای دارد. انگار شما کشتیگیر هستید با این که تا به حال کشتی نگرفتید. این ترسیمسازی خوب را چه طور انجام دادید؟ چون من وقتی کتاب را میخواندم انگار در ورزشگاه شهدایهفت تیر بودم و در مسابقات جوانان کشتی حاضر بودم. این تصویرسازی چهطور انجام شد؟
رمان نوشتن برای من همیشه با تحقیق کردن همراه است، حتی درباره جزییات قصه تحقیق می کنم و این چیزی است که از دنیای روزنامهنگاری با خودم آوردهام. در کتاب دیگرم «تاول» هم همین طور بود و در رمان اخیرم «پشتخط» هم این قاعده برقرار بود. اما شاید به خاطر دیده شدن بیشتر«سالتو» این مسئله به چشم آمده است اما در واقع وقتی "تاول" را هم نوشتم خیلی ها سئوالاتی مشابه این را می کردند. اما شاید همچنان این سئوال مطرح باشد که این اطلاعات از کجا آمده که باید بگویم، برای نوشتن سالتو با ۴۰ تا ۵۰ کشتیگیر حرف زدم، در این میان، قهرمانان جهان و المپیک، مربیانی که قهرمان المپیک پرورش داده بودند، طرفداران کشتی، سینه سوخته های کشتی و تماشاگران عادی آن هم حضور داشتند.
ساعتهای زیادی را در سالنهای کشتی گذراندم تا با آن رنگ، بو و چیزهایی که به آنها مربوط است آشنا شوم. بخش خیلی زیادی از این کتاب برآمده از تحقیق است.
فکر میکردید با این اثر کشتی تبدیل به برند شود؟ علیرضا دبیر قبل از این اعلام کرده بود که تعداد نفراتی که برای کشتی - ورزش ملی ما- در رده زیر ۱۴ سال درخواست دادند فقط ۶۰ نفر بودند. حالا بعد از این سریال میگویند تب کشتی داغ شده است، فکرش را میکردید این اتفاق رخ دهد؟
نه، من موقع نوشتن اصلا به این چیزها فکر نمیکردم، برای من قصه، درام و فضا مهم بود. چیزی که من به آن فکر میکردم، این بود که اساسا کشتی در کشور ما فراتر از یک ورزش است. چه در اسطورههایمان که از زرتشت میآید، چه در شاهنامه که بزرگترین اثر ادبی ماست، چه در ناخودآگاه جمعی ما، کشتی هیچوقت یک ورزش نبوده است، همیشه چیزی بیشتر بوده است. حتی در شاهنامه در مقاطعی با خاک پیوند می خورد مثلا کشتی رستم و پولادوند یا بیژن و هومان و حتی نبرد سیاوش با پهلوانان سپاه گرسیوز تماما کشتیای بوده بر سر خاک. غرضم این است که جدا از مدال و قهرمانی کشتی در دوران معاصر، خود کشتی در ناخودآگاه جمعی ما بسیار مهم است.
مشابه همین ماجرای کشتی برای ایرانیها، بوکعس برای آمریکاییها، تکواندو برای کرهایها، کونگ فو برای چینیها و فوتبال برای برزیلیها وجود دارد. همه این کشورها حول این رشتهها خلق اثر و هنر کردند، زیرا برایشان فراتر از ورزش است. وقتی داشتم در مورد کشتی مینوشتم یا تصمیم گرفتم کشتی موضوع اصلی داستان من باشد، همه چیز برایم مهم بود چون این بخش جدایی ناپذیر فرهنگ ماست شاید بیراه نباشد بگوییم ما از گذشته دورمان تا به امروز یک زبان فارسی و دو کشتی را با خودمان به عصر حاضر آورده ایم . برای همین سیاوش پسر داستان من، نمیتواند جز کشتیگیر چیز دیگری باشد، نمیتواند مثلا فوتبالیست باشد. چون چیزی که در نظر داشتم این بود کشتی این فرد را از بدبختیهای زندگیاش نجات میدهد.
خیلی نکته در مورد «سالتو» و قصدش وجود دارد، شما اشاره کردید که برای نوشتن «سالتو» ساعتهای زیادی را در سالنهای کشتی بودید و با آدمهای زیادی صحبت کردهاید، شما به محلهای رسیدید که کف شهر است و آدمهایش برای نان شب روی هم چاقو میکشند، فضایی که هم به واقعیت جامعه ما نزدیک است و هم اگر کسی تجربهای از آن نداشته باشد باورپذیری برایش سخت است. از کجا به این داستان رسیدید؟
ساعتها در آن محلهها هم بودم. این نوع محله در کتاب های «تاول» و «پشت خط» من هم هست. در واقع تلاش کردم در رمانهایم موضوع جنوب شهر نشینها را از زوایای مختلف بررسی کنم. طبقه ثروتمند، متوسط و فقرای آن بخش، چون متاسفانه ما در آن محلهها اختلاف طبقاتی هم داریم. برای همین آن محلهها را هم خیلی نگاه کردم و با خیلی از آدمها صحبت کردم. تلاش کردم پژوهشهای زیادی را پیدا کنم چون شاید به چشم خواننده مهم نباشد که کپرها را از چه چیز ساختند، اما برای من به عنوان خواننده مهم است که نشان دهم مصالح مورد نیاز در دهه 50 با زمان انقلاب و پس از آن متفاوت بوده است یا وقتی میگویم از ایرانیت استفاده شده، در دهه ۵۰ به این شکل استفاده نمیشده و برای دهه ۶۰ و ۷۰ بوده است.
منبع خبر: خبر آنلاین
اخبار مرتبط: نویسنده«سالتو»: من دخلی به سریال «یاغی» ندارم
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران