ماجرای یک انگشترخاص

قرار بود هشت‌ونیم جلوی در باشم و فقط سه دقیقه از زمان قرار جلوترم. انتظار برای رسیدن یکی‌دو دوست دیگر، نیم‌ساعتی معطل‌مان می‌کند و همین باعث می‌شود تقریبا یکی از آخرین کسانی باشم که وارد حسینیه می‌شوند.

حالا منم و حسینیه‌ای که ۸۰، ۹۰درصدش پر شده. با سختی در ردیف‌های آخر جایی پیدا می‌کنم که هم مشرف به محل سخنرانی نخبگان باشد و هم جایگاه آقا را قاب بگیرد. برخلاف دیدار‌های قبل از کرونا، تمام حسینیه با صندلی پر شده و این یعنی دیگر خبری از روی زمین نشستن نیست. روی همین حساب دیگر نشانی از نرده‌های جداکننده هم نمی‌بینیم و البته ورودی مسئولان و نخبگان هم متفاوت نیست. این میزان برابری باعث می‌شود سر وزرا و وکلایی که مهمان این دیدارند حسابی شلوغ بشود و نتوانند به‌سادگی از کنار حرف‌ها و دغدغه‌های نخبگان عبور کنند. امروز دو وزیر، یک معاون رئیس‌جمهور، یک نماینده رهبری و چند رئیس دانشگاه خود را به حسینیه امام‌خمینی رسانده‌اند تا درکنار نخبگان علمی کشور، چندساعتی مهمان رهبر انقلاب باشند. ساعت حدود ۹ و ۱۵ دقیقه است که سخنران‌ها با کاغذ A ۴های لوله‌شده و کت‌و‌شلوار‌های اتوکشیده وارد حسینیه می‌شوند. تعداد دوربین‌های کوچک و جدید در دست فیلمبردار‌ها زیاد است و جز یکی‌دو دوربین ثابت، اکثر تصاویر با این دوربین‌های چابک ضبط می‌شود؛ دوربین‌هایی که امکان خلق نما‌های متحرک در فضای کوچک حسینیه را فراهم می‌کنند و کیفیت تصویربرداری دیدار را بالاتر می‌برند. سروشکل حسینیه هم نسبت به گذشته زیباترشده. حدیث پشت سر جایگاه که در پارچه خوشرنگی قاب گرفته شده از امیرالمومنین است که فرموده‌اند: «علم گنج عظیمی است که نیستی و تمام شدن نمی‌پذیرد». دورتادور دیوار‌ها با کتیبه‌های مزین به ذکر «السلام علیک یا فاطمه الزهرا» پر شده و دوطرف جایگاه هم دو عبارت از زیارت جامعه کبیره نقش بسته: «من عاداکم فقد عادی ا...» و «من والاکم فقد والی ا...».

لطفا همراه با فرزندان خود تشریف بیاورید


ساعت حدود ۹ و ۳۰ دقیقه است که یک نفر از انتهای حسینیه طلب صلوات می‌کند و یک سید روحانی پشت تریبون می‌رود برای بیان تذکراتی از این جنس که اگر حرفی خطاب به آقا دارید، مکتوب کنید و به ما بدهید تا خدمت ایشان ارائه کنیم و بعد از برنامه، نماز جماعت برقرار است. از سمت خواهران صدای گریه نوزاد می‌آید و به سیاق همیشگی این دیدارها، مادران نخبه همراه با فرزندان‌شان مهمان رهبر شده‌اند. حسینیه در سکوت است و کسی شعار نمی‌دهد یا برای شعاردادن تمرین نمی‌کند. همه منتظرند با حضور آیت‌ا... خامنه‌ای، دیدار رسما آغاز شود. کم‌کم دوربین‌ها روی پرده جایگاه زوم می‌کنند و وقتی همه دوربین‌ها خیره همان یک نقطه می‌شوند، می‌فهمیم ورود آقا نزدیک است. با صدای صلوات جمعیت، آقا وارد می‌شوند و بعد شعار «ما ذوالفقار حیدریم، فداییان رهبریم» در حسینیه طنین می‌اندازد. قاری قرآن، که خودش هم از نخبه‌های علمی مملکت است و دکترای علوم‌سیاسی دارد، مراسم را با آیه ۷۳ سوره زمر آغاز می‌کند. از آن آیه‌هاست که آدم دوست دارد روزی هزاربار زمزمه‌اش کند. عجیب خوش‌آهنگ است و عجیب خوش‌مضمون: «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَیکمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ» تک‌تک کلمه‌هایش انرژی مثبت تزریق می‌کند به وجود آدم. با یک تصویرسازی بی‌نظیر از روز حساب که روز خوشحالی آدم‌حسابی‌هاست. بوی خوش امید از تک‌تک کلمه‌های آیه بیرون می‌زند. چه انتخاب خوبی برای مطلع دیدار امروز. مجری مراسم را می‌شناسم. محمدرضا قلی‌زاده. از بچه‌های قدیمی دانشگاه تهران و فعال در حوزه ترویج علم و فناوری. دانشجویان جدیدتر، او و تیمش را با رویداد‌هایی مثل «پیشگام» و «تصمیم‌سازان آینده» می‌شناسند. امروز حسابی به ظاهرش رسیده و برای حضور در پشت این تریبون مهم، تیپ برازنده‌ای را انتخاب کرده. جلسه را بدون شعر و سرود آغاز می‌کند و یکراست می‌رود سر اصل مطلب. چنددقیقه‌ای درباره نقش نخبگان در اداره کشور حرف می‌زند؛ طوری که به نظر می‌رسد انگار او را از فهرست سخنران‌ها فرستاده‌اند به سکوی اجرا. بعد از این‌که حرف‌هایش را می‌زند، دکتر دهقانی فیروزآبادی را دعوت می‌کند برای سخنرانی. پس از قریب به یک دهه، این نخستین باری است که دیدار نخبگان با رهبری بدون حضور دکتر سورنا ستاری برگزار می‌شود. مرد خوشفکر معاونت علمی ریاست‌جمهوری چندماه پیش جای خودش را به یک استاد پرانرژی از دانشگاه شریف داد و امسال این دکتر دهقانی است که اولین سخنرانی دیدار نخبگان را انجام می‌دهد. دهقانی می‌گوید برای ۱۲دقیقه صحبت متن آماده کرده، اما فقط شش دقیقه فرصت دارد! قبل از این‌که شروع کند، آقا از او می‌خواهند ماسکش را بردارد. دهقانی در سخنرانی‌اش به جمله‌ای از یک مقاله در نشریه معتبر «نیچر» استناد می‌کند که ادعا کرده مرجعیت علمی ایران در حال بازگشت است و راه مقابله با آن، آشوب و تحریم است. حرف‌های دهقانی درباره نیاز کشور به نوآوری و فناوری است و بر اهمیت تولید ملی هم با این جمله به‌یادماندنی تاکید می‌کند که: بازار ملی، ناموس ملی است. صحبت‌های دکتر دهقانی که تمام می‌شود آقا نکته کوتاهی دارند و موکداً خطاب به وزرای حاضر در جلسه می‌گویند که توسعه فناوری در کشور کارویژه معاونت علمی و فناوری ریاست‌جمهوری است. فکر می‌کنم این جمله صریح می‌تواند به یک اختلاف قدیمی در بدنه دولت پایان داده و تکلیف بخشی از ماموریت‌های معاونت علمی را تا حد زیادی روشن کند.

کمی گزارش عملکرد چند حرف تخصصی و درخواست‌های خاص


بعد از دهقانی اولین سخنران پشت تریبون می‌رود. امیر محمدزاده لاجوردی، دانش‌آموخته دکتری مهندسی کامپیوتر شریف که یک دوره پسادکتری را هم در همین دانشگاه گذرانده و البته خیلی زود می‌فهمیم که در حال حاضر معاون وزیر ارتباطات است. متن سخنرانی او بیش از آن‌که سخنرانی یک نخبه باشد، گزارش عملکرد یک معاون وزیر است. محمدزاده آخر صحبت‌هایش از آقا طلب دعا می‌کند و البته عبای آقا را هم به یادگار می‌خواهد. کاش کمی جلوتر نشسته بودم و چهره آقا بعد از شنیدن این درخواست را می‌دیدم! دومین نخبه‌ای که پشت تریبون می‌رود خانم حمیده مجد است؛ برگزیده طرح شهید احمدی‌روشن بنیاد ملی نخبگان. خانم مجد فعال عرصه معدن است و تمام متن سخنرانی‌اش به آسیب‌شناسی مدیریت معادن در کشور اختصاص دارد. حرف‌های تخصصی او مورد توجه آقا قرار می‌گیرد و یکی از موضوعات مطرح‌شده توسط خانم مجد را فی‌المجلس به مسئولین صف اول ارجاع می‌دهند. خانم مجد هم مثل سخنران قبلی (و نادیده پیداست مثل سخنران‌های بعدی) از آقا چند درخواست دارد که یکی از آنها، یک ملاقات حضوری است. آقا هم از کنار این درخواست با شوخی می‌گذرند و به خانم مجد می‌گویند: «حالا فعلا همین نکاتی که اینجا گفتید رو دنبال کنید!» سخنران سوم، محمدجواد شمس‌الدینی. دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران است و دهه‌هشتادی. سخنور است و صدایش شبیه گویندگان رادیو. گریزی به نقش مخرب موسسات کمک‌آموزشی در شکل‌گیری بی‌عدالتی آموزشی می‌زند و از طبقاتی‌شدن آموزش در کشور و سهم بالای ثروتمندان در رتبه‌های برتر کنکور گلایه می‌کند. نسبت به افزایش ظرفیت جذب رشته پزشکی هم منتقد است و این افزایش ظرفیت را با امکانات موجود در دانشگاه‌های کشور ناهمخوان می‌داند. سخنرانی‌اش روان است و در عین توجه به دغدغه‌های تخصصی، برای عموم نخبگان حاضر در جلسه جذابیت دارد. آخر صحبتش هم کانال را عوض می‌کند و با لهجه یزدی، سلام مردم شهر «زارچ» را به آقا می‌رساند. آقا هم متقابلا به مردم زارچ سلام می‌رسانند.   شمس‌الدینی هم طلب یادگاری دارد. چیزی در سطح کتابی از کتابخانه شخصی آقا! او چندتا انگشتر هم آورده و می‌خواهد آقا روی آن‌ها دعا بخوانند. بعد از شمس‌الدینی، محمد تمنایی پشت تریبون می‌رود. دکترای حمل‌ونقل از دانشگاه تربیت مدرس و دانشیار دانشگاه اصفهان. سخنرانی او رسما یک ارائه پژوهشی است! از آسیب‌شناسی صنعت حمل‌ونقل کشور آغاز می‌کند و می‌رسد به یک طرح ابتکاری به نام «شیفت» (شبکه یکپارچه فرآوری و ترابری) که به‌گفته تمنایی می‌تواند برای صنعت حمل‌ونقل در کشور مزیت نسبی خلق کند. تمنایی با دست پر آمده و وقتی آقا متن کامل طرح «شیفت» را از او می‌خواهند، بی‌معطلی نزد ایشان می‌رود و طرح را تقدیم می‌کند و به تنها کسی تبدیل می‌شود که در دیدار امروز، گفت‌وگویی از نزدیک با آقا داشته است. سخنران بعدی یک خانم است؛ زهرا احتشام. دانشجوی دکتری تعلیم و تربیت دانشگاه تهران. خانم احتشام هم حول رشته تخصصی خودش حرف می‌زند و از تذبذب دولت‌ها در حوزه تعلیم و تربیت گلایه دارد. متفاوت‌ترین پایان‌بندی در میان سخنرانی‌های امروز متعلق به خانم احتشام است. اول سلام دوستانش را که بعضی از آن‌ها ظاهری شبیه دختران مذهبی ندارند، به آقا ابلاغ می‌کند و بعد با بغض از سختی‌های ایستادن در راه حق با وجود زخم زبان‌ها می‌گوید. بعد از آقا می‌خواهد او را با اسم دعا کنند و آقا هم قبول می‌کنند و آخر سخنرانی‌اش، لابد برای این‌که خاطرجمع بشود آقا اسمش را به خاطر سپرده‌اند می‌گوید: زهرا احتشام هستم. بعد از خانم احتشام، محمدنوید قریشی پشت تریبون می‌رود. دانش‌آموخته دکتری مهندسی هوافضای دانشگاه تهران. قریشی هم در حوزه تخصصی خودش حرف‌های زیادی برای گفتن دارد و درمیان این حرف‌ها البته یک پیشنهاد دارد. پیشنهاد او مربوط می‌شود به جای خالی صنعت فضایی در سیاست‌های کلی برنامه هفتم توسعه. قریشی از آقا می‌خواهد یک بند مرتبط با این صنعت را وارد سیاست‌های کلی برنامه هفتم کنند که رهبر درپاسخ می‌گویند امکان این کار نیست، چون سیاست‌های برنامه هفتم ابلاغ شده، اما به قریشی اطمینان می‌دهند که این موضوع را از طریق دیگری دنبال کنند. درخواست قریشی از آقا در انتهای صحبتش یک انگشتر است و یک کتاب از کتابخانه شخصی آقا که البته عنوانش را هم از پیش مشخص کرده. قریشی نهج‌البلاغه‌ای از کتابخانه شخصی آقا می‌خواهد. در نهایت می‌رسیم به آخرین سخنران؛ وحید ضرغامی. دکترای نانوتکنولوژی. محور صحبت‌های او «مردمی‌سازی اقتصاد دانش‌بنیان» است و برای ورود مردم به این عرصه پیشنهاد‌هایی ارائه می‌کند.

نخبه؛ خلاق امید


حدود ساعت ۱۱و۱۰ دقیقه سخنرانی‌ها تمام می‌شود و آقا شروع می‌کنند. حضور نخبگان را «خلاق امید» می‌دانند. خلاق هم که می‌دانید، همان «خلق» است در وزن «فعال» که ترجمه تحت‌اللفظی‌اش می‌شود بسیار خلق‌کننده. تاکید می‌کنند که نخبه یکی از مهم‌ترین ثروت‌های انسانی کشور است و از دست رفتن نخبگان، خسارت. می‌گویند «باید با رفتار کریمانه با نخبگان به عنوان ثروت عظیم ملی، در مراقبت از این ثروت تعیین‌کننده و افزایش آن، به‌جد تلاش کنیم.» بعد گریزی به نقش و کارکرد دانشگاه در کشور می‌زنند و می‌گویند دانشگاه نگذاشت ما محتاج غربی‌ها باشیم. بعد چند مثال از پیشرفت‌های علمی کشور می‌زنند. از معجزه‌ای به نام «رویان» که این بار هم مثل همیشه آقا با افتخاری عمیق از این موسسه و بنیانگذار افسانه‌ای‌اش، دکتر کاظمی‌آشتیانی یاد می‌کنند تا ساخت ربات انسان‌نما در دانشگاه تهران و بعد: «نخبگان دانشگاهی ما بدون هیچ مبالغه، موجب آبروی ایران هستند و در هر زمینه‌ای دانشمندان ما ورود و تمرکز کردند، تحسین مجامع علمی جهان را برانگیختند؛ بنابراین هم باید دیگران قدر شما را بدانند هم خودتان و من نیز بسیار قدردان شما هستم.» صحبت‌های آقا ادامه دارد و به تعریفی متفاوت از نخبه می‌رسد. «انسان‌های باهوش که از استعداد و علم خود در جهت ساخت سلاح اتمی و سلاح شیمیایی یا ابزار‌های جاسوسی استفاده کرده‌اند، نخبه نیستند. نخبه آن انسان صاحب استعداد و پرتلاش است که از هدایت الهی بهره گرفته است.» بعد هم گریزی می‌زنند به کتاب «نگاهی به تاریخ جهان» از جواهر لعل نهرو؛ و بعد هم گلایه‌ای پدرانه که «متاسفانه شما کم کتاب می‌خونید!» و باز معرفی کتابی دیگر. این بار «سرگذشت استعمار». اثری خوشخوان و روان از مهدی میرکیایی که حوزه هنری منتشر کرده. جایی وسط‌های صحبت، آقا ناگهان سکوت می‌کنند و به جایی روی زمین خیره می‌شوند. چند ثانیه با همین سکوت می‌گذرد. همه کنجکاو می‌شوند و سرک می‌کشند که علت سکوت ناگهانی آقا را بفهمند که ایشان می‌گویند: یک نفر بیاد و این انگشتر رو به من بده. بعد از دیدار می‌شنوم که ظاهرا انگشتر، همان انگشتر ازدواج آقاست که در مستند غیررسمی۴ و خطاب به شهرام شکیبا داستانش را مفصل تعریف کرده‌اند. بحث حمایت از نخبگان که وسط می‌آید آقا تاکید دارند که حمایت فقط به معنای پول دادن به نخبگان نیست. ایشان اصلاح شاخص‌های ارزیابی نخبگان و استادان را هم مطالبه می‌کنند و می‌گویند معیار ارزیابی باید حل مسائل کشور باشد، نه مقاله دادن. یعنی می‌بینیم روزی را که به‌جای سایتیشن و h-index و ژورنال، کلیدواژه‌های دیگر و بهتری در محافل آکادمیک کشور شنیده شود؟ آخرین فصل از صحبت‌های رهبر به یک تحلیل کلان از احوالات کشور مرتبط است. ایشان روز‌هایی را به یاد می‌آورند که برخی موجهان و سیاستمداران کشور، فکر می‌کردند نظام در لبه پرتگاه است. «بعد از رحلت امام در سال ۶۹ عده‌ای که در بین آن‌ها افراد موجه و باسابقه نیز حضور داشتند در اعلامیه‌ای گفتند نظام در لبه‌پرتگاه است.» یا مثلا سال ۸۲ که در اوج قدرت یکدست اصلاح‌طلبان، برخی نمایندگان مجلس وقت نامه‌ای به تعبیر آقا «غیرمنصفانه» نوشتند که بنا به گفته رهبری: «در آن نامه سوالاتی از من پرسیدند که جوابش را باید خودشان می‌دادند. چون دولت و مجلس دست خودشان بود.» خلاصه حرف آقا در بخش پایانی صحبت‌هایشان این است که ادعای «نظام در لبه پرتگاه است» عمری به اندازه خود نظام دارد و گذشت چهاردهه از انقلاب اسلامی، عیار این ادعا را خوب نشان داده. البته آقا تاکید می‌کنند «هرگز نقاط ضعف را انکار نکرده‌ایم و دراین باره ما بیش از همه در جلسات رمضانی مسئولان نظام و در جلسات خصوصی تذکر داده و بار‌ها گفته‌ایم عقب هستیم. اما واقعیت قابل توجه این است که جمهوری اسلامی حرکت پرشتابی را که از انتهای قافله آغاز کرده بود ادامه داده و امروز به نزدیکی‌های جلوی قافله رسیده است.» نزدیک اذان ظهر آقا با دعا جلسه را تمام می‌کنند و ما هم آماده می‌شویم برای نماز جماعت بیرون حسینیه. حدود ۴۵۰ نخبه علمی، استاد و دانشجو، امروز مهمان رهبرشان بودند تا درباره آینده حرف بزنند. درباره آینده و امید و ایران. برای فردایی که می‌دانیم روشن است.

روزنامه جام جم 

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: ماجرای یک انگشترخاص