قسمت چهل و دو ای داد از جوانی

   سریال ای داد از جوانی قسمت چهل و دو 42Ey Vay Az Javani Serial Part 42

عارف تصور میکنه اگه از اول وقتی زولا و چاوی رو دیدند با زکریا به هاجر و نوریه همه حقیقت رو می گفتند چه اتفاقی می افتاد؟ و حتی توی تصوراتشان هاجر و نوریه حسابی کتکشون می زنند.

به همین خاطر مطمئن میشه که نباید زنها چیزی بفهمند بعد زکریا می پرسه: عارفه اگه زنهامون این کار رو کرده بودند چی میشد عارف وقتی اینو تصور می کنه خونش به جوش میاد و میگه: زکریا ما با زنهامون چه کردیم؟ زکریا میگه بیا همه چیزو بهشون بگیم خودمونو و اونارو راحت کنیم.

عایشه پیش زولا میره و نامه ای رو که آزرا برای زولا گذاشته بود رو به اون میده.

زولا با استرس نامه رو باز میکنه. آزرا از اینکه سریع و بی خبر رفته معذرت خواهی کرده و در آخر هم از زولا خواسته فعلا به اون زنگ نزنه. چون  به تنهایی احتیاج داره و با ابرا عشقشو برای زولا فرستاده.

زولا درحالی که چشماش پر از اشک شده به سمت ابرا نگاه میکنه عارف و زکریا با ترس مقابل نوریه و هاجر می شینند هاجر و نوریه می فهمند که اونا چیز بدی می خوان بگن و نوریه میگه من به خاطر آزرا چند شبه نمی تونم بخوابم الانم نمی خوام خبر بدی دیگه ای بشنوم و میره. 

هاجرم به عارف میگه نمی خواد چیز بدی بشنوه و حالش بدتر بشه.

چالا ول کن احمد نیست و احمد به اون میگه میخوای همه بفهمن من چقدر ازت متنفرم؟ چالا با بغض میگه دوست نداشتن یه چیزیه اما نفرت تو این دوران سخت فقط منم که کنارت موندم. احمد بدون توجه به اون پیش زولا میره و زولا به اون میگه به خاطر اینکه آزرا رو ناراحت کرده خیلی از دستش عصبانیه. احمد میگه تو بیشتر از من لیاقت آزرا رو داری زولا. 

از اون طرف ویسی و چاوی هم به خاطر اینکه احمد خواهرشون رو انقدر ناراحت کرده از دست اون عصبانی اند و به خرابه میرن تا حسابش رو برسند. ویسی وقتی میبینه چاوی بیشتر از اون  نگران خواهرشه میگه تو چته آزرا آبجی منه؟ چاوی از دهنش در میره و میگه منم داداش آزرا هستم زکریا بابای دوتامونه. ویسی تا اینو میشنوه خشکش میزنه و تازه می فهمه قضیه چیه و برای چند لحظه غش میکنه. 

عارف و زکریا از اینکه هیچ وقت برای پسراشون وقت نذاشتن و به فکرشون نبودن غصه میخورن و تصمیم میگیرن یه روزشون رو به اونا اختصاص بدن. ویسی هول میشه و میگه من اگه به مامانم چیزی نگم نمی تونم از سوزان اینو پنهان کنم نمی تونم. اما احمد و زولا و چاوی مجبورش میکنن با دهن لقیش خانواده رو به هم نریزه. 

همین که ویسی پیش سوزان میره سوزان از حالت صورت اون می فهمه که ویسی چیزی رو ازش پنهان میکنه و حساس میشه. 

قسمت بعدی - سریال ای داد از جوانی قسمت چهل و سه 43 قسمت قبلی - سریال ای داد از جوانی قسمت چهل و یک 41 Next Episode - Ey Vay Az Javani Serial Part 43 Previous Episode - Ey Vay Az Javani Serial Part 41

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: قسمت چهل و دو ای داد از جوانی