قسمت پنجاه و دو ای داد از جوانی
سوزان خون همه رو توی شیشه کرده و اجازه نمیده کسی تکون بخوره و همیشه بالای سر همه است تا کار کنند. همه از دست او ناراحتند اما به خاطر باردار بودنش هم حرفی نمی تونن بزنن. زکریا می ترسه و به عارف میگه اگه همه اینا نقشه زنامون باشه چی؟ عارف میگه همش اتفاقی بود نگران نباش تو بدروم کی قراره با اونا روبرو بشیم. درست همون موقع اونها می بینند که هاجر و نوریه اونا با ایتالیایی ها گرم گرفتند و حتی پیشنهاد میدن هر روز با هم بگردند. کمی بعد وقتی عارف و زکریا می بینند اتاق های ماریا و ونسا درست روبروی اوناست توی سرشون می زنند و تصمیم می گیرند به هر بهانه ای شده فورا به استانبول برگردند.
زولا و آزرا به اینکه نمی تونند با هم تنها باشند و خلوت کنند اعتراض می کنند و سوزان هم فکری می کنه و درحالی که ویسی بالای سرشون ویولون می زنه خودشم چوب به دست بالای سرش ایستاده میز رمانتیکی براشون ترتیب میده اما هر دو خیلی معذبند. صبح عارف به سوزان زنگ میزنه تا ببینه اگه مشکلی پیش اومده به بهونه اون فورا به استانبول برگردند اما سوزان میگه همه چی خیلی خوبه. .قتی هاجر و نوریه برای خرید به بازار بدروم میرند عارف و زکریا دم اتاق ماریو و نشا می رند و عارف از اونا می خواد از اونجا برند اما ونسا میگه جایی نمی ریم چون قبل از شما اینجا بودیم. خیلی دلتون میخواد خودتون برید. همون موقع هاجر دستشویی ایش میگیره و عارف و زکریا به زور خودشون رو توی اتاق زنها پرت می کنند و توی دستشویی خودشون رو حبس می کنند هاجر وقتی می بینه عارف توی خونه نیست و نمیتونه به دستشویی بره از ماریو ونسا میخواد از دستشویی اونا استفاده کنه ماریو فورا میگه دستشویمون پره چون دوست پسرامون اون تواند. هاجر و نوریه پیش خودشون می خندند و بعد از رفتنشون عارف و زکریا از پنجره فرار می کنند. فکرت به چالا و احمد میگه این همه پول دادم می خوام بدونم پولام کجا خرج شده. بیاین به دخل و خرج رسیدگی کنیم. چالا چشم غره ای به پدرش میره و احمد از این رفتار فکرت هیچ خوشش نمیاد بعد از رفتن اون چالا با مظلومیت به احمد میگه درد بابام نیست می خواد تو رو تحقیر کنه معذرت می خوام احمد میگه باشه اما یه بار دیگه تکرار بشه تحمل نمی کنم. هاجر و نوریه با خنده به عارف و زکریا میگن. ایتالیایی ها دوست پسر دارند به همین خاطر برای شب اونا رو به همراه دوست پسراشون دعوت کردند. عارف و زکریا وقت شام خوردن خودشون رو به مریضی می زنند تا شاید قرار کنسل بشه اما هاجر و نوریه عین خیالشونم نیست.
وقتی ونسا و ماریا از راه می رسند میگن دوست پسراشون سر کارند و ماریا اضافه میکنه تو کار رستوران و غذا هستند بعد میگه مال من خیلی رمانتیک بود برام یه دسته گل می آورد همیشه. نوریه میگه زکریا یکم یاد بگیر یه شاخه گلم برام نیاوردی هیچ وقت. ونسا هم میگه مال منم خیلی خوب بیتی درست می کرد عارف پیش خودش لبخند میزنه اما به زکریا میگه اینا همه زنگ خطره و باید فورا به استانبول برگردند.
شب زولا از روی پشت بوم خودش رو به خونه زکریا می رسونه تا بتونه با آزرا تنها باشه که عایشه سر میرسه و پیشنهاد میده فیلم تماشا کنند. هر سه روی کاناپه می شینند که سوزان در میزنه و از اونجایی که شک کرده زولا اونجا باشه خونه رو زیر و رو میکنه و وقتی زولا رو پیدا میکنه با عصبانیت بیرونش میکنه . بعدم در حالی که دخترا خوابشون میاد اصرار میکنه دور هم یه شب دخترونه داشته باشن. و برای اینکه مزه اش رو بیشتر کنیم میگه چون من حامله ام ویسی به من نه نمیگه. حالا خوب نگاه کنین. و نصف شبی به بهانه های مختلف از ویسی می خواد چون حامله است براش سه نوع شیرینی و هندونه بدون هسته بیاره ویسی و پسرا با هزار بدبختی هر چیزی رو که سوزان میخواد رو فراهم میکنند .
قسمت بعدی - سریال ای داد از جوانی قسمت پنجاه و سه 53 قسمت قبلی - سریال ای داد از جوانی قسمت پنجاه و یک 51 Next Episode - Ey Vay Az Javani Serial Part 53 Previous Episode - Ey Vay Az Javani Serial Part 51
منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت پنجاه و دو ای داد از جوانی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران