قسمت هفتاد و چهار محکوم
حاجی یک کبابی راه انداخته، فیرات به کبابی حاجی می رود.
او به حاجی در مورد تشکیل گروهش برای انهدام باریش توضیح می دهد و از او می خواهد که به گروهش بپیوندد.
فیرات به دفتر کار جدیدش پیش دفنه می رود.
او دختری به نام عایشه را برای انجام فعالیت های سایبری معرفی می کند، چون مشخص است که باریش و افرادش از طریق دیپ وب با افراد در ارتباط هستند. دفنه می گوید عایشه جوان و بی تجربه است.
اما فیرات می گوید او ماهر است و یادآوری می کند قرار است تیمش را خودش انتخاب کند. دفنه می پرسد از بخش کلانتری چه کسی را انتخاب کرده و فیرات می گوید مامی را انتخاب کرده است.
دفنه با شنیدن اسم مامی، شوهر دفنه که در حال طلاق گرفتن هستند، عصبانی می شود.
او همچنین یادآوری می کند که مامی اخراج شده است.
فیرات می گوید مامی دیوانه است و همین ویژگی او به درد فیرات می خورد.
دفنه به شدت مخالفت می کند اما فیرات اهمیتی به او نمی دهد.
فیرات به دیدن مامی به یک رستوران می رود و به او پیشنهاد می دهد که در تیمش باشد؛ مامی قبول نمی کند. فیرات به عمد اسم دفنه را می برد و می گوید دفنه هم نمیخواست مامی در گروه باشد.
مامی با شنیدن اسم دفنه، پیشنهاد فیرات را قبول می کند.
شب یک نفر از افراد رفیع، در چاه فاضلاب را برمی دارد و رفیع و باریش از زیر زمین بیرون می آیند.
رفیع باریش را به مغازه داداراغلو در بازار می برد.
داداراغلو با باریش آشنا می شود و شروع به صحبت با او می کند و می گوید او هم عدالت مورد نظرباریش را قبول دارد و باید افراد بد کشته شوند تا افراد خوب زندگی کنند.
او لیستی را به باریش می دهد و از باریش می خواهد افراد توی آن لیست را بکشد. باریش قبول می کند.
در خانه فیرات، نازلی طبق خواسته او در حال فیلم گرفتن از خودش و صحبت در مورد اتاق جدیدش است.
او سپس به حیاط پیش فیرات می رود. او به فیرات می گوید امروز یادش رفته بود که به مدرسه دنبال او برود. فیرات جا می خورد و ناراحت می شود. او با خودش فکر می کند نباید هرگز دخترش را فراموش کند.
روز بعد جیدا در خانه بوگه در مورد علت اینکه او نزدیک خانه فیرات خانه گرفته سوال می کند.
بوگه می گوید تنها کسی که در برابر باریش می تواند از او مراقبت کند فیرات است. فیرات نازلی را به خانه بوگه می برد تا خودش سرکار برود.
در زیر زمین ساشا مشغول صحبت با افرادشان است و به آن ها اسلحه می دهد تا تیراندازی و هدفگیری را یاد بگیرند. ایلول ابتدا قبول نمی کند اما ساشا به او هشدار می دهد و می گوید باید از همه دستوراتش پیروی کند.
فیرات به همراه مامی به دفتر می رود.
دفنه با دیدن مامی عصبانی می شود و به فیرات می گوید اصلا با مامی همکلام نخواهد شد. فیرات در مورد ساشا، باریش و رفیع برای همه توضیح می دهد و می گوید همه افرادی که برای باریش کار می کنند، زندانیان فراری هستند و مشخص است که آن ها برای خودشان دادگاهی تشکیل داده اند تا از طریق انتقام، عدالت خودشان را برقرار کنند.
او سپس عکس ایلول را نشان می دهد و می گوید ایلول شخصی که به او تجاوز کرده را مجروح کرده و برای همین زندانی شده و نتوانسته بود جرم آن مرد را ثابت کند. فیرات می گوید حتما قرار است به سراغ علیرضا کسی که به ایلول تجاوز کرده بروند و تا با کشتن او انتقام بگیرند.
در زیرزمین ساشا و رفیع پیش فراری ها می روند و می گویند باریش یک نفر را برای شروع انتقام گیری انتخاب کرده است. سپس باریش می آید و ایلول را صدا می زند.
ایلول می گوید او میترسد و نمی تواند این کار را انجام دهد. باریش می گوید آن ها همراهش هستند و جای نگرانی نیست.
داداراغلو در پایین مغازه اش یک غذاخوری برای افراد نیازمند دارد. او جلوی غذاخوری می رود و مردی پیر و فقیر را صدا می زند و یادداشتی به او می دهد تا از طریق لولی به زیر زمین بفرستد. فقرا یادداشت را بر می دارد و به رفیع می دهد. رفیع می گوید برای شروع کار باید آماده شود.
در دفتر، مامی در حال اعتراف گرفتن از یک نفر است تا آدرس خانه علیرضا را پیدا کند.
عایشه به فیرات می گوید گروه باریش یک سایت دارند که در آن زمان انجام انتقامشان را ثبت می کنند. فیرات به ساعت نگاه می کند و برای پیدا کردن علیرضا وقت زیادی ندارند.
مامی از اتاق بازجویی بیرون می آید و آدرس علیرضا را به فیرات می دهد.
شب باریش و ایلول به خانه علیرضا می روند.
باریش با چوب گلف به علیرضا ضربه می زند او سپس چوب را به ایلول می دهد و می گوید حالا باید علیرضا را بکشد. کمی بعد فیرات و مامی به خانه علیرضا می رسند.
فیرات چوب گلف خونی را روی زمین می بیند و به یاد قتل ملکه به دست باریش می افتد.
فیرات به طبقه بالا می رود و زنی را که چند روز پیش در رستوران دیده بود آنجا می بیند.
در حالی که به عنوان فاحشه دستانش به تخت بسته شده است.
او شوکه و عصبانی می شود و به آن زن می گوید مشخص است که تعقیبش می کرده.
زن می گوید دنبال خواهرش ایلول بوده تا او را از دست باریش نجات بدهد و برای همین خودش زودتر علیرضا را پیدا کرد اما ایلول و باریش هم رسیدند و باریش کار علیرضا را تمام کرد.
فیرات از مامی می خواهد آن زن را دستگیر کند. زن می گوید او حتی هدف بعدی باریش را می داند؛ آن ها قرار است سراغ حاجی آلاگوز بروند. فیرات شوکه می شود.
حاجی در رستورانش است و مغازه را تعطیل کرده. یک نفر با سر و وضع فقیرانه دم کبابی می آید و حاجی او را راه می دهد تا به او غذا بدهد. فیرات با حاجی تماس می گیرد تا به او هشدار بدهد.
همان لحظه آن پسر ماسک باریش را روی صورت خود می گذارد و اسلحه را به سمت حاجی می گیرد.
داداراوغلو پیش باریش می رود و باریش به او می گوید نتوانستند علیرضا را بکشند چون فیرات سر رسید.
او علیرضا را که مجروح است همراه خودش آورده است. داداراغلو در مورد آدم مورد نظر لیستش سوال می کند و باریش می گوید او تا الان مرده است. سپس علت مشکل داداراغلو با حاجی را می پرسد.
داداراغلو می گوید آلاگوزها منبع پخش مواد مخدر بین جوانان بوده اند.
باریش در مورد حاجی تردید دارد اما داداراغلو می گوید پدر حاجی را می شناخته و کار او این بود و حالا که حاجی رهبر قبیله است، حتما او این کار را ادامه می دهد و باید نابود شود.
فیرات و مامی به رستوران می رسند و جلوی شلیک را می گیرند و حاجی را نجات می دهند.
آن ها آن پسر را که اسمش عمود است، دستگیر می کنند. زن با طعنه به فیرات می گوید باید از او بخاطر نجات حاجی تشکر کند.
وقتی خبر کشته نشدن حاجی به داداراغلو می رسد عصبانی می شود و با باریش تماس می گیرد و به خاطر اینکه نتوانستند حاجی را بکشند با او دعوا می کنند. باریش می گوید این بار نتوانستند اما موفق می شوند.
پایان قسمت 74
قسمت بعدی - سریال محکوم قسمت هفتاد و چهار 74 قسمت قبلی - سریال محکوم قسمت هفتاد و سه 73 Next Episode - Mahkoom Serial Part 74 Previous Episode - Mahkoom Serial Part 73منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت هفتاد و چهار محکوم
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران