قسمت صد و هفده عشق منطق انتقام
اسرا و اوزان با نگرانی رویا را داخل می برند و اسرا زخم های او را تمیز می کند.
رویا می گوید می خواسته برنامه های اجرایی فردا را برای اوزان بیاورد که تصادف کرده است.
اوزان می گوید بهتر است او را پیش دکتر ببرد و با رویا همراه می شود.
رویا برای اینکه زمان بیشتری با اوزان باشد می گوید فراموش کرده است غذا بخورد و فکر می کند به همین خاطر ضعف کرده و بیهوش شده است.
اوزان او را به رستوران می برد تا غذا بخورد.
رویا وقتی می بیند اوزان نگران است، به او می گوید باور دارد که مشکل شرکت را حل خواهد کرد.
فردا صبح اوزان و اسرا به شرکت می روند و موسی می گوید کارها به کندی پیش می روند و هنوز سرمایه گذار پیدا نکرده اند. اسرا هم با نگرانی می گوید سهام شرکت به سرعت در حال سقوط است.
کمی بعد ممتاز با اوزان تماس می گیرد و به او می گوید برایش یک سرمایه گذار پیدا کرده است.
ممتاز می گوید او آدم سنتی است و یک شرکت خانوادگی دارد و می خواهد با خانواده تو آشنا شود.
اوزان با خوشحالی قبول می کند و با اسرا به راه می افتد.
باریش دوست رویا او را در محله می بیند و وقتی می فهمد او خودش را زخمی کرده تا اوزان به او توجه کند، او را سرزنش می کند و می گوید وقتی دروغ هایت رو شود می خواهی چه کار کنی و اگر بفهمند رزومه ای که به آن ها داده ای ساختگی است چه می شود؟ رویا توجهی به حرف های باریش نمی کند.
اکو به در خانه زمرد می رود و با صدای بلند شروع به خواندن شعر می کند.
الیف کمی نرم می شود و دم در می آید اما زمرد می رسد و اکو را از آنجا می راند.
اسرا و اوزان در راه، سر مسیر رسیدن به محل قرار جروبحث می کنند و اوزان تسلیم اسرا می شود.
اما وقتی وارد آن مسیر می شوند، به ترافیک سنگینی می خورند و دعوایشان می شود.
اسرا از اوزان می خواهد که ماشین را پارک کنند و راه بیوفتند.
آن ها دوان دوان به سمت رستوران می روند تا سر وقت به آنجا برسند.
رویا در شرکت سراغ اوزان را می گیرد و وقتی موسی می گوید با اسرا به جلسه کاری رفته، رویا سوالاتی در مورد رابطه اسرا و اوزان می پرسد و موسی به او مشکوک می شود.
او از رویا می پرسد چرا با وجود رتبه خوبی که در دانشگاه داشته، شغل دستیاری را انتخاب کرده است.
رویا می گوید برای یاد گرفتن از اوزان به آنجا آمده است.
اسرا و اوزان دست در دست وارد می شوند و خودشان را به بحری و گلسرن معرفی می کنند.
آن ها از عشق بی نهایتشان به هم و سختی هایی که کشیده اند صحبت می کنند. اوزان از روزهایی می گوید که اسرا به خاطر پیشرفت او به صورت سه شیفت کار می کرده و از او تشکر می کند.
بحری و همسرش گلسرن از آن ها خیلی خوششان آمده و مشتاق همکاری هستند که ناگهان دختر جوانی از راه می رسد و صمیمانه با اوزان احوالپرسی می کند.
وقتی اوزان اسرا را معرفی می کند، آن دختر از آنجا دور می شود اما اسرا آنقدر عصبانی است که از سر میز بلند می شود و اوزان به دنبالش می رود.
پایان قسمت 117
قسمت بعدی - سریال عشق منطق انتقام قسمت صد و هجده 118 قسمت قبلی - سریال عشق منطق انتقام قسمت صد و شانزده 116 Next Episode - Eshgh Mantegh Entegham Serial Part 118 Previous Episode - Eshgh Mantegh Entegham Serial Part 116منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت صد و هفده عشق منطق انتقام
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران