قسمت صد و شانزده عشق منطق انتقام
در خانه اسرا و اوزان، منکشه و زمرد تصمیم می گیرند شب را آنجا بمانند و وقتی به اتاق مهمان می روند و می بینند همه وسایل اوزان آنجاست، با شک به هم نگاه می کنند.
اوزان در حال رفتن به خانه است که رویا خودش را می رساند و با او خداحافظی می کند.
در همین موقع باریش از راه می رسد و دست رویا را می گیرد و با داد و فریاد سعی می کند او را با خودش ببرد.
اوزان نزدیک می شود و باریش را از رویا دور می کند و به او اخطار می دهد که دیگر به رویا نزدیک نشود.
رویا وانمود می کند که پایش پیچ خورده و نمی تواند راه برود و اوزان می گوید او را به خانه اش می رساند.
رویا در ماشین به اوزان می گوید قبلا همدیگر را دیده اند و وقتی اوزان برای سخنرانی به دانشگاه او رفته بود، با هم عکس گرفته اند؛ اما اوزان چیزی به یاد نمی آورد.
وقتی آن ها به خانه رویا می رسند، اوزان به رویا که فکر می کند درد دارد کمک می کند و تا در خانه همراهیش می کند و می گوید اگر مردی که امشب به او حمله کرد باز هم مزاحمش شد، حتما به او بگوید.
رویا با خوشحالی به خانه می رود و با دیدن تعجب مادرش می گوید کجاشو دیدی، تازه شروع کردیم.
اسرا به خانه می رسد و زمرد و منکشه از او می خواهند صحبت کنند و ماجرای اتاق مهمان را تعریف می کنند.
آن ها می پرسند آیا مشکلی بین اسرا و اوزان هست؟
اسرا دستپاچه شده و مجبور می شود به دروغ بگوید که اوزان مریض شده بود و برای اینکه بیماری به او سرایت نکند، اتاق اوزان را موقتا جدا کرده اند.
اسرا و اوزان آن شب مجبور می شوند در یک اتاق بخوابند.
اسرا به اوزان می گوید باید روی زمین بخوابد اما اوزان قبول نمی کند.
اسرا هم چند بالش بین خودش و اوزان می گذارد و به او می گوید حق ندارد از این مرز رد شود.
اما وقتی صبح می شود و اسرا چشم هایش را باز می کند، خودش را در آغوش اوزان می بیند و لبخند می زند؛ ولی وقتی اوزان چشم هایش را باز می کند، اسرا داد می زند و می گوید برای چی به من چسبیدی؟! و اوزان را هل می دهد.
صبح زود، عده ای وارد شرکت می شوند و شروع به جمع کردن وسایل آنجا می کنند.
وقتی اوزان به سراغ آن ها می رود، می گویند مامورند و معذور و حکم قانونی دارند و به خاطر بدهی های شرکت، مجبور به این کار هستند. اوزان با درماندگی به اسرا می گوید، این بار کارمان تمام است.
اسرا او را آرام می کند و از او می خواهد قوی باشد و می گوید دوباره همه چیز را درست خواهیم کرد. رویا از دور آن ها را نگاه می کند و از رابطه محکم آن ها عصبانی است.
آن شب رویا به مادرش می گوید باید زودتر کاری کند و به اوزان نزدیک تر شود.
چند ساعت بعد در خانه اوزان و اسرا به صدا درمی آید و وقتی اوزان در را باز می کند، رویا با سر و صورت خونی و کبود در آغوشش می افتد و اسرا با تعجب به آن ها نگاه می کند.
پایان قسمت 116
قسمت بعدی - سریال عشق منطق انتقام قسمت صد و هفده 117 قسمت قبلی - سریال عشق منطق انتقام قسمت صد و پانزده 115 Next Episode - Eshgh Mantegh Entegham Serial Part 117 Previous Episode - Eshgh Mantegh Entegham Serial Part 115منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت صد و شانزده عشق منطق انتقام
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران