قسمت شصت و هفت صداقت سیز
ولکان جلوی اتاق کمیسر منتظر درین است. درین و ملیح بیرون میآیند و ملیح به درین میگوید باز هم برای دادن اظهارات باید به کلانتری بیاید. درین از این قضیه کلافه میشود. ملیح به ولکان میگوید نازان و فاروق در بیمارستان روانی بستری شدهاند. بیرون کلانتری ولکان به درین میگوید باید با او صحبت کند. درین میخواهد بهانه بیاورد اما چارهای ندارد.
جاویدان به بیمارستان پیش گونول میرود تا احوال هالوک را بپرسد. گونول که از جاویدان خوشش نمیآید کلافه میشود. جاویدان با طعنه در مورد اتفاقات اخیر به او یادآوری میکند و میگوید هالوک حق داشته با این وضعیت سکته کند.
ولکان درین را به خانۀ خودشان میبرد تا با او صحبت کند. درین سعی دارد از بحث فرار کند. ولکان به او میگوید نمیتوانند با این شرایط ادامه دهند. درین به ولکان یادآوری میکند که او عاشقش بوده است. ولکان میگوید او تصور میکرد که عاشق است اما بیشتر با درین احساس هیجان و جوانی را تجربه کرده بود. او میگوید درین را دوست داشته اما هرگز به این فکر نمیکرد آسیه و علی را رها کند و با درین زندگی کند. درین از حرفهای ولکان ناراحت میشود. ولکان میگوید هرگز نتوانسته درین را مثل آسیه دوست داشته باشد و در تمام سالها به او دروغ گفته بود که آسیه را دوست ندارد و هرگز او را فراموش نکرده بود. درین عصبانی میشود و میگوید ولکان را رها نمیکند و او باید پیشش بماند. ولکان به درین میگوید آنها باید از هم طلاق بگیرند. درین با ناراحتی به ولکان خیره میشود.
آسیه به کلانتری به دیدن کمیسر و ملیح میرود. آنها به گونهای که آسیه همدست فاروق و نازان بوده او را بازجویی میکنند. آنها میگویند فاروق و نازان با آسیه برخورد خوبی داشتهاند و منتظر بودهاند او دستور نحوۀ کشتن درین را بدهد. آسیه با کلافگی میگوید مشخص است که اینها اظهارات درین است همهچیز را کامل نگفته. سپس میگوید او هر زمان میتوانست دست و دهان درین او بازمیکرد و هوای او را داشت. کمیسر میپرسد چرا در مورد بارداری درین به نازان و فاروق نگفته بود؟ آسیه میگوید چون ممکن بود این قضیه آنها را عصبانی کند و عکسالعمل بدی نسبت به درین داشته باشند. کمیسر میگوید شاید هم باعث دلرحمی آنها میشد و درین را آزاد میکردند و این به ضرر آسیه بود. آسیه با کلافگی میگوید برای امروز بس است و بهتر است از این به بعد با وکیل او در ارتباط باشند و سپس بیرون میرود.
ملیح پیش او میرود و از او میخواهد برای روشن شدن حقیقت با آنها به خوبی همکاری کند. آسیه با حرص میگوید اگر همهچیز را بگوید به ضرر درین خواهد بود. او میگوید درین خودش را نقشۀ گم شدنش را طراحی کرده بود. آسیه سپس همراه بهار از آنجا میرود. ملیح از حرف آسیه تعجب میکند. آسیه با درین تماس میگیرد و میگوید میخواهد او را ببیند. درین به مزون میرود و از اینکه دیدم در مورد نقشهشان و ماجرای بوراک و مونتاژ کردن فیلم به همه گفته با او دعوا میکند. دیدم میگوید او فقط به گونول این موضوع را گفته بود چون از درین خبری نبود و خودش هم نگران شده بود. او سپس میگوید چیزی به ولکان و سرجون نگفته و آنها خودشان بوراک را پیدا کردهاند و در مورد فیلم فهمیدهاند.
سرجون به بیمارستان میرود و از پرستار حال هالوک را میپرسد. گونول سرجون را میبیند و بابت مرگ هجران به او تسلیت میگوید. هنگام بیرون رفتن سرجون، درین و ولکان به بیمارستان میرسند. آنها پیش گونول میروند. کمی بعد از آسیه به آنجا میرود و به درین میگوید بیرون بیاید تا با هم صحبت کنند. آسیه به درین میگوید خوب میداند که او نقشۀ دزدیده شدن خودش را کشیده بود تا آسیه را متهم کند. درین این را انکار میکند و عصبانی میشود. آسیه به درین میگوید اگر به کلانتری نرود و اظهاراتش علیه آسیه را عوض نکند و واقعیت را نگوید او پیش کمیسر میرود همهچیز را در مورد درین میگوید. سپس از آنجا میرود. درین کلافه میشود و حرصش میگیرد.
ممنون از اینکه با من همراه بودید، خدانگهدار.
قسمت بعدی - سریال صداقت سیز قسمت شصت و هشت 68 قسمت قبلی - سریال صداقت سیز قسمت شصت و شش 66 Next Episode - Sedaghatsiz Serial Part 68 Previous Episode - Sedaghatsiz Serial Part 66منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت شصت و هفت صداقت سیز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران