قسمت دوازده سه سکه - اوچ کروش

   سریال سه سکه - اوچ کروش قسمت دوازده 123 Gheroon - 3 Sekkeh Serial Part 12

اوچ کروش

کاناپه 6

شب عروسی است و بهار با لباس عروسی بنفش و تاج بزرگ رنگارنگ منتظر آمدن کارتال است. بقیه ی اهل خانه هم با کلافگی منتظر کارتال هستند. بهار که از انتظار کشیدن خسته می شود تصمیم می گیرد از ازدواح منصرف شود اما عمه نریمان جلوی او را می گیرد و قول می دهد که هرطور شده کارتال را پیدا کند. شسو و جوانهای محله، شتر بزرگ تزیین شده ای را به جلوی خانه می آورند تا طبق رسوماتشان عروس را سوار بر شتر در محله بچرخانند. بهار سوار شتر می شود و رو به دوربین ها لبخند می زند و برای مردم دست تکان می دهد.

کارتال باچشمان بی روح و صورت رنگ پریده کنار مزار نسرین شنسوی نشسته است. افه سعی می کند به او کمک کند اما کارتال چیزی نمی شنود. عمه نریمان با گوشی کارتال تماس می گیرد و افه جواب او را می دهد و می گوید که کارتال حال خوشی ندارد و نمی تواند خودش را جمع و جور کند. نریمان فریاد می زند:« بهش بگو اگه امشب نتونه خودشو جمع و جور کنه فردا نزیح یه گلوله تو سرش خالی می کنه.» افه مجبوری زیر بازوهای کارتال را می گیرد و او را به آرامی سوار ماشین می کند تا او را به مراسم برساند. در همین موقع ، کمیسر بلنت و پلیسها هم به محل حادثه می آیند. بلنت با دیدن افه و کارتال درکنار هم باز هم مشکوک می شود و با افه جر و بحث می کند و می گوید:« چرا همیشه هرجایی که قتلی اتفاق می افته سر و کله ی شما پیدا می شه؟» افه جواب می دهد:« تو هم اگه کارتو درست انجام بدی زودتر می رسی. خود قاتل ما رو به اینجا کشوند.»

خانواده ی کارتال و مهمانها که همگی از اهالی محله هستند در تالار بزرگ و مجللی جمع شده اند. نزیح هم که دعوت شده برای اینکه رسانه ها به اختلافات او و دامادش شک نکنند به مراسم می آید وجلوی دوربین خبرنگارها عادی رفتار می کند. او مهمانان مراسم را در حد و اندازه ی خودش نمی داند و با قیافه ی گرفته کنار آتیلا در گوشه ای می نشیند و به رقص پرشور کولی ها با تمسخر نگاه می کند.

افه کارتال را از در پشتی به تالار می برد و در اتاق پرو او را به زنهای خانواده ی کارتال تحویل می دهد. کارتال مثل یک مرده ی متحرک به آرامی قدم برمی دارد و سرش را کاملا پایین انداخته است. عمه نریمان با دیدن این وضعیت کارتال را به اتاق کناری می برد. کارتال با غم و بغض توضیح می دهد:« جنایتها به بچگیم ربط داره. یعنی به منم ربط داره. به اون شب ربط داره.» نریمان متاثر می شود و کارتال ادامه می دهد:« از نقطه ظعفم دارن منو می زنن.» ناگهان عمه نریمان صدایش را صاف می کند و بلند می گوید:« تو نقطه ی ضعف نداری. فهمیدی؟ از پایین ترین جا شروع کردی و حالا هم داری به قله می رسی. خودتو جمع کن.» کارتال که تحت تاثیر این حرفها حالش بهتر شده در آینه به خودش یادآوری می کند که نقطه ضعفی ندارد و حالش کاملا خوب می شود.

کولی ها در تالار بی وقفه می رقصند و صدای موسیقی خیلی بلند است ناگهان کالسکه ای که دو بال فرشته هم دارد از سقف به سمت زمین می آید و روی زمین می نشیند. کارتال و بهار که لباس قرمز به تن دارد از آن پیاده می شوند و نزیح با دین این صحنه پوزخند می زند اما همه ی مهمانها جیغهای بلندی می کشند و کارتال در میان انها شروع به رقصیدن می کند. افه هم گوشه ای نشسته و به آرامی به مراسم نگاه می کند و گه گاهی با چشمش لیلا را تعقیب می کند. افه برای لحظاتی کنار فرهان که بی سر و صدا وارد مراسم شده و با لبخند به بقیه نگاه می کند می نشیند. اوکتای از پشت دیوار به پسرش نگاه می کند و کارتال با دیدن این صحنه ذوق زده می شود. در سرویس بهداشتی فرهان و اوکتای با هم روبه رو می شوند و اوکتای یقه ی فرهان را می گیرد و به او می گوید:« بازم می خوای آدم بکشی؟ اگه عروسی پسرمو خراب کنی حسابتو می رسم.» فرهان با لکنت زبان می گوید:« نه عمو من فقط اومدم عروسی برادرمو ببینم.»

در قسمتی از مراسم بهار دست کارتال را می گیرد و او را به وسط صحنه می برد تا با هم برقصند. او رقص را از هالیده یاد گرفته و در حین رقص گاهی زیرچشمی به پدرش نگاه می کند و عشوه ی رقصش را بیشتر می کند.

افه می خواهد با لیلا حرف بزند تا مشکلشان حل شود اما لیلا برای حرص دادن به او با پسر دیگری گرم می گیرد و به افه می گوید که چیزی بین آنها نیست و نمی تواند باشد.

ناگهان شاهین مست وارد تالار می شود. ورود پرسر و صدای او بقیه را ساکت می کند. شاهین به کارتال تبریک می گوید و در بین حرفهایش می گوید که او کسی بوده که پولهای کارتال را از گاوصندوق دزدیده است. کارتال عصبانی می شود و ناگهان به سمت او حمله ور می شود اما دور و بری هایش جلویش را می گیرند و شاهین هم بعد از کمی ریشخند زدن و اذیت کردن آنجا را ترک می کند. نزیح با دیدن این صحنه خوشحال می شود و به آتیلا می گوید:« بریم دیگه. حداقل فهمیدیم کارتال رو باید از کجا بزنیم.» نزیح قبل از رفتن به بهار می گوید:« این آدما نمی تونن خانواده ی تو باشن. من هرکاری می کنم تا اون مردو نابود کنم. اون مردِعشق نیست زمانی که بفهمه تو براش فایده ای نداری ترکت می کنه.» بهار با شنیدن این حرفهای کمی مضطرب می شود.

بعد از عروسی، کارتال که بخاطر خیانت برادرش و ماجرای فرهان ناراحت است به مکان خلوت پدرش می رود تا کمی فکر کند و آرام بشود. او به گردنبندی که وقتی کوچک بود پدرش برایش خریده بود خیره می شود و خاطره ای به یاد می آورد..... کارتال که تازه گردنبند را هدیه گرفته به دیدن دوستش فرهان می رود و از سر ذوق کمی به او پز می دهد که پدرش آن را برایش خریده است. فرهان ناراحت می شود و در همین موقع صدای مادرش نسرین از داخل خانه می اید که از او می خواهد به خانه بیاید و شام بخورد. کارتال که مادر ندارد معذب می شود و می خواهد برود اما نسرین با مهربانی او را به خانه دعوت می کند و سهم غذای خودش را به او می دهد. کارتال با اشتها می خورد و می گوید که دستپخت مامان ها خیلی خوب است. فرهان هم غذای خودش را به کارتال می دهد تا او بتواند بیشتر دستپخت مامانها را بچشد.

فرهان چند روزنامه می خرد و به خانه می رود. او با دیدن عکسهای مقتول و گزارشی که درمورد قاتل زنجیره ای نوشته شده خوشحال و هیجان زده می شود.

خبر مرگ شریف در محله می پیچد و پیرمردی گزارش روزنامه را با صدای بلند در قهوه خانه می خواند و چند نفر بخاطر این ماجرا از دست کارتال شاکی می شوند. در مراسم تشییع جنازه ی شریف، مرد میانسالی به اسم شکری رو به کارتال می گوید:« تو عصای ریاست محله رو گرفتی و قول دادی که قاتل رو پیدا کنی اما موفق نشدی و هر روز یه نفر دیگه داره کشته می شه. شاید نفر بعدی یکی از ماها باشه. اگه نمی تونی از پس مسئولیتهات بربیای بگو و راحت شو.» کارتال کف دستش تف می کند و دستانش را به هم می مالد و به این شکل قول محکمی می دهد که قاتل را پیدا کند. شکری می گوید:« اگه نتونی باید محله رو ترک کنی.» کارتال قبول می کند.

عدنان در تلوزیون فیلم عروسی کارتال را می بیند و چشمش در گوشه ی تصویر به افه می افتد. او برای انتقام گرفتن از پسرش در لایو اینستاگرامش با مردم حرف می زند و بخاطر دیده شدن پسرش در کنار مافیا ابراز تاسف می کند و از مقامات می خواهد که افه را بازجویی کنند. وقتی که افه در ماشین بغل دست کارتال نشسته است این فیلم را می بیند و با سرعت به خانه ی پدرش می رود و جلوی در با او دعوا می کند. عدنان او را به همکاری با مافیا متهم می کند و افه هم با عصبانیت می گوید:« تو از هیچی خبر نداری اما یه روز من اون رشوه هایی که می گرفتی رو ثابت می کنم و می ندازمت زندان.» کارتال او را با خود می برد و در جاده زیر یک پل از ماشین پیاده می شود و سوییچ را هم برمی دارد. افه به سمت او می رود تا سوییچ را پس بگیرد اما کارتال می گوید که برای خالی کردن خودش می تواند از او به عنوان کیسه بوکس استفاده کند و کتکش بزند. افه چند مشت محکم به کارتال می زند و می گوید:« باشه پس تو هم منو بزن.» کارتال هم افه را کتک می زند و کمی بعد هر دو خوشحال و خندان کنار هم دراز می کشند و می خندند. افه درددلش باز می شود و درمورد عدنان با کارتال حرف می زند و می گوید:« یه روز زندانیش می کنم اما بدیش اینه که تو هم باید یه روز بری زندان و مجازات بشی. به موقعش مجبورم تو رو هم گیر بندازم.»

شاهین و مسعود در دفتر کار مسعود نشسته اند که ناگهان نزیح وارد می شود. او رو به مسعود می گوید:« بهت فرصت دادم اما نتونستی از پس کارتال بربیای.» سپس صورتش را به سمت شاهین می چرخاند و می گوید:« مسعود از پسش برنمی یاد نظر تو چیه شاهین؟»

فرهان با خوشحالی رانندگی می کند و با روحیه ی بالا همراه سازش به محل کارش می رود و سلام گرمی به همکارش می دهد.

کمیسر بلنت و دستیارش کمیسر هازل برای تحقیقات و بازجویی به خانه ی کارتال می روند اما کارتال در خانه نیست و آنها در پذیرایی خانه کنار اهل خانه می نشینند و از نریمان درمورد نسرین شنسوی سوالاتی می پرسند. نریمان به فکر فرو می رود و می فهمد که قتلها واقعا ارتباطی با حوادث تلخ گذشته شان دارد. اما سکوت می کند و به کمیسر بلنت می گوید:« من فقط می دونم که نسرین یهو از محله رفت. می گفتن که یه شوهر پیدا کرده و یه شب بی خبر گذاشته رفته.» بعد از بازجویی او در اتاقش با غصه به عکسهای نسرین و خودش نگاه می کند و بغض می کند. نریمان به یاد می آورد که برای نجات دادن برادرش و پرداخت هزینه ی عمل سنگین او به پول نیاز داشته و به همین خاطر حاضر شده درمورد آن حادثه سکوت کند و در عوض از افراد قاتل پول بگیرد.

به کارتال خبر می رسد که سه تا از مکانهایش همزمان توسط افراد ناشناسی مورد حمله قرار گرفته است. کارتال به همراه روشن و شسو به یکی از مکانهایش می رود تا آنجا را پس بگیرد اما آدمهای داخل مکان تعدادشان زیاد است و هر سه ی انها را کتک می زنند. ناگهان شاهین که پشتش را به صحنه ی کتک کاری کرده بود از روی مبل بلند می شود و خودش را نشان می دهد. کارتال با بهت به او نگاه می کند و با عصبانیت به سمتش هجوم می برد اما افراد شاهین او را می گیرند. شاهین با خنده رو به کارتال می گوید:« اینهمه تلاش کردی اما چی شد؟ نزیح منو لایق کار دید و تو رو کنار گذاشت. اینجا دیگه مال منه. دلت اگه می یاد می تونی برادرتو بکشی.» کارتال به سمت او تف می اندازد و همراه روشن و شسو از مکان خارج می شود. او در ماشین درمورد شاهین با ناراحتی می گوید:« بهم می گفت منو آدم حساب نمی کنی...آدم احق بد کردم گفتم تو درس بخون و نخواستم مثل من جونتو کف دستت بگیری؟»

افه به اداره ی پلیس می رود و از مدیر می خواهد که او را ببخشد و با بازجویی اش موافقت نکند و اجازه ندهد که شغلش را از دست بدهد. مدیر قبول نمی کند و به افه می گوید که به زودی بازجویی شروع می شود و به احتمال زیاد او اخراج خواهد شد. وقتی افه از اداره خارج می شود نزیح جلوی اداره به او پیشنهاد می دهد که با هم حرف بزنند. انها به کافه ای می روند و نزیح توضیح می دهد که قصد دارد کارتال را شکست دهد و او را از رده خارج کند و اضافه می کند:« پلیس باهوشی مثل تو درست نیست بخاطر کارتال شغلشو از دست بده. من امروز سه تا از مکانهای کارتالو گرفتم و ازت می خوام که تو هم کمکم کنی. اگه کمک کنی کاری می کنم که اخراج نشی.» افه قبول می کند و می گوید:« کارتال چندتا هم میخونه بدون مجوز داره که ادعا می کنه خیریه ی حفاظت از مرغ عشقهاست.» نزیح می گوید:« خوبه پس اگه مدرک داری من به یکی از آشناهام تو اداره ی پلیسه گزارش می دم تا به مکانهای کارتال برن.»

کارتال شسو و روشن را مامور می کند که زود درمورد فرهان شنسوی تحقیق کنند و دنبال او بگردند. وقتی شسو وروشن به بنگاهی می روند و درمورد مردی به اسم شنسوی که در منطقه ی عثمان پاشا آواز می خوانده پرس و جو می کنند، صاحب بنگاه می گوید که قبلا هم افرادی درمورد فرهان شنسوی از او سوال پرسیده اند.

پلیسها برای بستن آخرین مکانهای درآمد زای کارتال به میخانه ی او می ریزند اما میخانه ها به کل تعطیل شده اند و درعوض مکان پر از قفسهای مرغ عشق است و در میان آنها کارتال و افه با هم تخته نرد بازی می کنند. کارتال به مامور پلیس می گوید:« گفته بودیم که اینجا خیریه ی محافظان مرغ عشقه.» ساعاتی قبل افه به کارتال زنگ زده و با لو دادن نقشه های نزیح به او کمک کرده بود. افه که می داند آن مامور پلیس از افراد نفوذی نزیح است با جدیت رو به او می گوید:« می ری امروز استعفا می دی وگرنه من ول کن نیستم و کاری می کنم اخراج شی به اون نزیح هم بگو که پلیس بودن واسه من مهمتر از این حرفهاست.» بعد از رفتن پلیسها کارتال ماجرای شبی که نسرین کشته شد و همه سکوت کردند را تعریف می کند.

بخاطر غیب شدن خدمتکار بار یعنی بنیامین، کمیسر بلنت و هازال برای تحقیقات و بازجویی از همکاران او به بار می روند. فرهان هول می شود و سعی می کند علامت روی کف دستش را پنهان کند اما هازال متوجه می شود و وادارش می کند که کف دستش را نشان بدهد.

افه و کارتال برای تحقیق کردن درمورد فرهان شنسوی سراغ شاگرد قدیمی اوکتای بلنت که نوازنده ی خیلی خوبی است می روند. وقتی آنها درمورد کسی به اسم فرهان شنسوی با هم حرف می زنند بلنت به این نکته اشاره می کند که اوکتای هم قبلا سراغ فرهان را از او گرفته است. کارتال و افه با عجله سوار ماشین می شوند و به سمت خانه ی کارتال حرکت می کنند. کارتال با خشم پدرش را صدا می زند و محکم در اتاق او را باز می کند و با عصبانیت می گوید:« فرهان کجاست؟»

قسمت بعدی - سریال سه سکه - اوچ کروش قسمت سیزده 13 قسمت قبلی - سریال سه سکه - اوچ کروش قسمت یازده 11 Next Episode - 3 Gheroon - 3 Sekkeh Serial Part 13 Previous Episode - 3 Gheroon - 3 Sekkeh Serial Part 11

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: قسمت دوازده سه سکه - اوچ کروش