قسمت سه سه سکه - اوچ کروش
اوچ کروش
2 – 1
در حیاط خانه ی کارتال در محله ی چینگراکلی، افه دور یک میز در کنار کارتال و شسو و روشن نشسته است. کارتال درباره ی تبعیضی که مردم بین کولی ها و بقیه ی آدم ها قائلند حرف می زند و به افه می گوید:« من این نگاه تو رو خوب می شناسم تا وقتی که این نگاه رو به ماها داری به هیچ وجه نمی تونیم با هم به تفاهم برسیم.» افه اهمیتی به حرفهای او نمی دهد و می گوید:« این مشکل من نیست مشکل توعه...کسی که باید سعی کنه با من کنار بیاد تویی.» سپس یک سکه روی میز می گذارد و سراغ اصل مطلب می رود. او می گوید:« از روی همه ی جنازه ها یه سکه دراومد...قتل ها مثل همدیگه هستن. با یه قاتل سریالی طرفیم. قاتل یا می خواسته فقط زخمیت کنه یا تورو دوست داشته و کسیه که می شناستت.» کارتال به حرفهای او می خندد و قاتل های سریالی را مال کشور های خارجی و فیلم ها می داند و برای همکاری نکردن با افه بهانه می آورد. افه به کارتال یادآوری می کند که از او آتو دارد و این کارتال است که باید با خواسته هایش کنار بیاید. کارتال از حرف افه حرصش می گیرد و می گوید:« شاید مجبور باشم باهات همکاری کنم اما اینو بدون که من توی دست آدما بدجور منفجر می شم حواستو جمع کن.» افه می گوید:« اگه حق با من باشه و قاتل یه قاتل سریالیه معلوم نیست قربانی بعدیش کیه...وقتی از محله ی تو قربانی بگیره حقیقتو می فهمی و مجبور می شی باهام همکاری کنی.»
قاتل در اتاق مخفی کارگاهش اسم مرساد را در لیست قربانی هایش نوشته و روی دیوار چسبانده است.
مسعود در باری که قاتل در آن آواز می خواند نشسته و از صدای او لذت می برد. کمی بعد زیر دستش می آید و به مسعود می گوید:« یکم دیگه از قضیه با خبر می شه.»
مرد چاقی عصای با ارزشی را در دست گرفته و در کوچه های محله ی چینگراکلی راه می رود. مردم با دیدن او از جا بلند می شوند و به او سلام می دهند.
کارتال به خانه برمی گردد و درمورد حرفهای کمیسر افه با عمه نریمان صحبت می کند ناگهان کنیایی سراسیمه به خانه می آید و به کارتال می گوید:« دستگاها نابود شدن...بدجور منفجر شدیم.» کارتال با عصبانیت به راه می افتد تا حساب مسعود را برسد.
افه شبانه جلوی خانه ی کارتال کشیک می دهد تا تمام حرکات او را زیر نظر داشته باشد. لیلا کنار ماشین او می ایستد و به شیشه می زند تا با افه صحبت کند. وقتی افه شیشه را پایین می دهد و لیوان توی دست لیلا را می بیند می گوید:« زحمت کشیدی چایی هم آوردی.» لیلا از مشروب داخل لیوان می نوشد و می گوید:« ببخش اصلا به فکرم نرسید.» او که فقط برای فضولی به افه سر زده لیوان را روی ماشین افه می گذارد تا اگر دلش خواست از آن بنوشد. همان موقع کارتال از خانه خارج می شود و افه فورا تعقیبش می کند.
کارتال به باری که مسعود آنجا منتظرش است می رود. نگهبانهای بار به شسو و روشن اجازه ی ورود نمی دهند و کارتال به تنهایی وارد آنجا می شود. مسعود با کلی آدم او را محاصره می کند و بعد از تهدید کردن کارتال به افرادش دستور می دهد که بدون سر و صدا و بدون شلیک گلوله کار کارتال را تمام کنند. افراد مسعود به کارتال حمله می کنند. در همین موقع افه به کمک او می آید و با افراد مسعود کتک کاری می کند. قاتل وقتی کارتال را در آن وضعیت می بیند زود به اتاقش می رود و با پلیس تماس می گیرد و با لکنت زبان به زور آدرس بار را به ماموران می دهد. او برق بار را هم قطع می کند تا با این روش کمکی به کارتال کرده باشد. وقتی برق قطع می شود، کارتال و افه که تعدادشان خیلی کمتر از افراد مسعود است بهتر مبارزه می کنند. با روشن شدن دوباره ی چراغها، مسعود اسلحه اش را به طرف سر کارتال نشانه می گیرد تا از دست او خلاص شود اما همزمان گوشی تلفن مسعود و همه ی افرادش شروع به زنگ خوردن می کند. مسعود گوشی را جواب می دهد و از پشت خط دستوری از بالادستی اش می گیرد و در جواب می گوید:« چشم...هرطور شما می گید آقا نزیح.» بعد از این تماس او اسلحه اش را پایین می آورد و همراه افرادش سر به زیر از آنجا می رود.
کارتال جلوی در بار با خواننده ی بار که همان قاتل است رو به رو می شود و چند کلمه با او حرف می زند. او قاتل را نمی شناسد اما قاتل با دیدن کارتال به خاطرات کودکی اش برمی گردد....سالها پیش: دو پسربچه از پشت پرده های بار از رقاصانی که برای مرد کچل می رقصند عکس می گیرند. مرد کچل در بین افرادش نشسته و با چهره ای درهم و گرفته به نوازندگی گروه موسیقی و صدای خواننده گوش می دهد و به رقاصان نگاه می کند اما وقتی فلش دوربین پسرها را می بیند به افرادش دستور می دهد که آنها را برایش بیاورند. افرادش پسر بچه ها را کشان کشان داخل بار می آورند و مرد کچل که از صدای خواننده و رقاصان راضی نیست برای تلافی به بچه ها دستور می دهد که به جای رقاصها برایش برقصند. پسرها با ترس و ناراحتی به گروه نوازنده ها نگاه می کنند و مردی که کلارینت می نوازد رو به مرد کچل می گوید:« قربان بذارید بچه ها برن...ببخشیدشون.» مرد کچل فریاد می زند:« این از این رقاصها و اونم از اون خواننده ی بد صدا...همه چیزتون الکیه...مگه نگفته بودین امشب بیریجیک می یاد؟» مرد نوازنده با ترس می گوید:« بیریجیک امشب مریض بود نتونست بیاد.» مرد کچل بیشتر عصبانی می شود و دستور اجرای موسیقی و رقصیدن بچه ها را می دهد. بچه ها مجبور می شوند با بی میلی برای آن مرد برقصند و نوازنده و خواننده از دیدن این صحنه اذیت می شوند. خواننده که مادر یکی از پسرهاست تحملش تمام می شود و به سمت پسرش می رود و او را در آغوش می گیرد و داد می زند:« بسه اجازه نمی دم هرکاری دوست دارید بکنید.» مرد کچل عصبانی می شود و اسلحه به دست به سمت خواننده می رود و به او می گوید که پسرش را ول کند. خواننده به طرف مرد کچل برمی گردد و روی صورت او تف می اندازد. مرد کچل بدون لحظه ای تردید به سر او شلیک می کند و زن در حالی که پسرش را در آغوش دارد روی زمین می افتد. پسرک با بهت به جنازه ی مادرش نگاه می کند. در این میان افراد مرد کچل به دست نوازنده ی کلارینت شلیک می کنند و او هم روی زمین می افتد. پسر بچه ی دیگر با وحشت او را بابا صدا می زند. مرد کچل که با اینهمه دلش خنک نشده با چاقو روی دست هر دو بچه حروفی حک می کند.
قسمت بعدی - سریال سه سکه - اوچ کروش قسمت چهار 4 قسمت قبلی - سریال سه سکه - اوچ کروش قسمت دو 2 Next Episode - 3 Gheroon - 3 Sekkeh Serial Part 4 Previous Episode - 3 Gheroon - 3 Sekkeh Serial Part 2منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت سه سه سکه - اوچ کروش
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران