قسمت دو سه سکه - اوچ کروش
اوچ کروش
1 – 2
کارتال تازه متوجه غیب شدن کنیایی شده و تصمیم می گیرد دنبال او برود اما همینکه می خواهد از خانه خارج شود کنیایی را در مقابلش می بیند. او کنیایی را بغل می کند و می خندد.
مسعود متوجه می شود که دو میلیون لیر از حسابش خارج شده و به حساب شخصی به اسم سالیحا گولی واریز شده. او حدس می زند که همه ی اینها زیر سر کنیایی باشد. دستیار او کامیل با تردید گزارش اتفاق بد دیگری را هم می دهد. عکس خود مسعود در سایت شرط بندی اش به نمایش درآمده است. مسعود بعد از فهمیدن این موضوع با عصبانیت افرادش را جمع می کند تا برای تسویه حساب سراغ کارتال برود.
مراسم عروسی در محله برگزار می شود و کنیایی که کنار کارتال و شسو و روشن نشسته بلایی که سر مسعود آورده را بارها برای انها تعریف می کند و همه را می خنداند. مردم محله لحظه ای از رقصیدن دست نمی کشند و تقریبا تمام اهل محل در مراسم عروسی حضور دارند. عروس روی دکل کشتی چوبی نشسته و مدام با دکل بالا و پایین می رود و از آن بالا مراسم را تماشا می کند و برای مهمانها دست تکان می دهد.
افه همراه کمیسر هالیت و باتو از دور مراسم را نگاه می کند و کم کم به جمعیت نزدیک می شود. ناگهان دختر جوان زیبایی کنار او می ایستد و ادعا می کند که خبرنگار است. دختر هنگام حرف زدن زیادی به افه نزدیک می شود و با عشوه گری از او می خواهد که با هم میان جمعیت بروند و بین مهمانها بنشینند. افه با اکراه قبول می کند. همینکه دختر بین مهمانها می نشیند چند نفر به او پیشنهاد رقصیدن می دهند و او هم خیلی زود قبول می کند و درحالی که نگاهش را به افه دوخته به زیبایی می رقصد. کمی بعد کارتال هم وارد میدان می شود و مدتی با دختر می رقصد. بعد از تمام شدن این رقص دونفره افه متوجه می شود که دختر خبرنگار خواهر کارتال است. مراسم به خوبی پیش می رود اما ناگهان مسعود و افرادش از راه می رسند و مردم دست از رقصیدن برمی دارند. کارتال جلو می رود و مسعود او را تهدید می کند و دستش را به کمرش می برد تا اسلحه بکشد اما وقتی می فهمد افه پلیس است منصرف می شود و به آرامی درگوش کارتال می گوید:« نگران نباش تو رو نمی کشم اما تلافی کارتو سر دور و بری هات خالی می کنم.» مسعود و افرادش می روند و چیزی از رفتن آنها نمی گذرد که پسر نوجوانی سوار بر دوچرخه به کارتال نزدیک می شود و هراسان به او می گوید:« بابا صادق رو کنار اتوبان کشتن.» تیم پلیس و مردم کولی به محل حادثه می روند و جنازه ی مردی که شب قبل کشته شده بود را پیدا می کنند.
کارتال همان شب در مراسم عزاداری بابا صادق شرکت می کند. بعد از مراسم عمه نریمان به او می گوید:« تو چشمام نگاه کن. تو چیزی از این ماجرا می دونی؟» کارتال می گوید:« تقصیر منه. مسعود بخاطر انتقام گرفتن از من بابا صادقو کشته. تو عروسی خودش بهم گفت انتقامشو از دور و بری هام می گیره.»
در این گیر و دار پدر پیر و دائم الخمر کارتال غیبش می زند و کارتال طبق معمول به طرف پل می رود تا او را پیدا کند. او پدرش را در جای همیشگی پیدا می کند و از او می خواهد که به خانه برگردد اما پدرش با بداخلاقی سر او فریاد می زند. کارتال هم منتظر می ماند و وقتی پدرش به خواب فرو می رود او را روی دوشش به خانه برمی گرداند.
کمیسر هالیت بخاطر طول کشیدن ماموریتش مجبور می شود دست خالی و بدون شیرینی به خانه برگردد. افه که متوجه ناراحتی هالیت شده هرطور شده شیرینی مورد علاقه ی خاله سمیحا را پیدا می کند و نیمه شب به دیدن هالیت می رود. هالیت و افه در بالکن خانه می نشینند و مشروب می نوشند و صحبت می کنند. هالیت می گوید:« منم جوونیام مثل تو بودم. یه مافیاهای کله گنده ای بود که هیچ جوری نمی تونستم دستگیرشون کنم. کارتال در کنار اونا هیچی نیست. تا اداره ی پلیس بردنشونم خیلی کار بزرگی محسوب می شد. هربار از دستم فرار می کردن اما بعدش دیگه سعی نکردم دستگیرشون کنم.» افه با تعجب می پرسد چرا و هالیت جواب می دهد:« چون وقتی در به در دنبال اونا بودم متوجه شدم که زنم سرطان داره.»
مرد قاتل در شب دوم هم به روش قبلی یک نفر را به قتل می رساند... در اتوبان جلوی مردی را می گیرد و با ضربات چاقو او را به قتل می رساند و سه سکه روی جنازه می اندازد.
در اداره ی پلیس کمیسر بلنت مسئول پرونده های قتل می شود و تحقیقاتش را شروع می کند.
کارتال به تنهایی وارد دفتر کار مسعود می شود و او را گیر می اندازد و به او چاقو می زند. مسعود می گوید که در مرگ صادق نقشی نداشته اما کارتال باور نمی کند و علامت کف دستش را به او نشان می دهد و با عصبانیت فریاد می زند:« می دونی این چیه؟ نوشته کولی حروم زاده. قبلنا از همه قایمش می کردم چون خجالت می کشیدم اما بعد یاد گرفتم که با افتخار نشونش بدم. اگه یه بار دیگه بخوای به دور و بری های من آسیب بزنی بهت رحم نمی کنم.» کارتال مسعود را زخمی رها می کند و می رود.
قاتل در گاراژ کوچکش نشسته و به فکر فرو رفته که یکدفعه زنی که به نظر می آید همسرش باشد برای او چای و کلوچه می آورد. زن دوست دارد که شام را در کنار هم بخورند اما قاتل می گوید:« من امشبم اجرا دارم. نمی تونم بیام.» او همان شب سراغ هدف بعدی اش می رود.
قسمت بعدی - سریال سه سکه - اوچ کروش قسمت سه 3 قسمت قبلی - سریال سه سکه - اوچ کروش قسمت یک 1 Next Episode - 3 Gheroon - 3 Sekkeh Serial Part 3 Previous Episode - 3 Gheroon - 3 Sekkeh Serial Part 1منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت دو سه سکه - اوچ کروش
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران