قسمت چهارصد و هشتاد و هفت گودال

   سریال گودال قسمت چهارصد و هشتاد و هفت 487Çukur Serial Part 487

گودال

113 – 1

یاماچ نیمه شب جنازه ی چنگیز را به قبری که از قبل برایش اماده کرده می برد و دفنش می کند بعد هم به خانه برمی گردد و پیش جومالی می رود تا با انداختن سکه ی شیر یا خط اردنت بعدی ای که قرار است کشته شود را مشخص کند. جومالی خط را انتخاب می کند و از نتیجه ی بدست آمده خیلی خوش حال می شود. از طرفی چاعتای از گولکان می پرسد که با پولی که از چنگیز به ارث می برد چه خواهد کرد؟ گولکان جواب می دهد:« می خوام بزرگترین کاباره ی دنیا رو راه بندازم. ده هزار متر مربع. یه طرفش استانبول و یه طرفش آنکارا باشه. یه طرفش ازمیر و یه طرفشم آدانا باشه. کسی که از استانبول حوصله ش سر رفت راحت پاشو بزاره تو ازمیر.» چاعتای به آرزوی او پوزخند می زند و می گوید:« واقعا واسه محقق کردن این ارزو لازم بود منتظر مرگ چنگیز باشی؟»

کاراجا قیچی به دست وارد اتاق افسون می شود تا او را در خواب بکشد اما وقتی صدای پای یاماچ می آید کاراجا با دست پاچگی از اتاق او بیرون می رود و وارد اتاق مادرش می شود. او نگاهی به قیچی توی دستش می اندازد و زیر گریه می زند و با خود می گوید:« من دارم چیکار می کنم؟» عایشه او را دلداری می دهد و می گوید:« حتی تو بدترین حالت هم یه نقطه ی امید واسه ادم پیدا می شه. بذار با هم یه راهی پیدا کنیم.» در همین موقع نوزادی که عایشه از او مراقبت می کند بیدار می شود و عایشه از کاراجا می خواهد که برای نوزاد لالایی بخواند. از طرفی مرتضی که به دستور چاعتای خانه ی کوچوالی ها را زیر نظر گرفته مادر نوزاد را در اطراف خانه می بیند و علت پرسه زدن های شبانه ی او در آنجا را می پرسد. ان زن با بغض ماجرا را تعریف می کند و می گوید که چون نتوانسته از بچه اش محافظت کند او را رها کرده و حالا هم فقط می تواند از دور بچه اش را تماشا کند. مرتضی به درد دل او گوش می دهد.

نیمه شب نگهبانهای پشت بام های گودال متوجه حرکات مشکوکی می شوند اما قبل از اینکه بخواهند اقدامی کنند توسط مرد نقاب پوش کتک مفصلی می خورند. وقتی هوا روشن می شود و جلاسون و مکه متوجه اتفاقات شب قبل می شوند و ماجرای کتک خوردن نگهبانها را می فهمند خیال می کنند که دزد وارد انبارها شده و به نزدیکترین انبار می روند تا سر و گوشی آب دهند. آنها در انبار با مرد نقاب پوش رو به رو می شوند و درست لحظه ای که فکر می کنند او را گیر انداخته اند، نقاب پوش نارنجکی را به طرفشان پرتاب می کند. مکه و جلاسون نارنجک ها را در دست می گیرند و مرد نقاب پوش به وسیله ی نخ نازکی ضامن نارنجکها را می کشد و خودش هم مثل برق و باد از انبار فرار می کند و در را به روی آنها قفل می کند. مکه و جلاسون نارنجک به دست در انبار گیر می کنند و متوجه می شوند که یک بمب هم بین اسلحه ها جاساز شده است. آنها نه می توانند نارنجک ها را رها کنند و نه می توانند از شر بمبی خلاص شوند که هر لحظه ممکن است بترکد. گوشی مکه انتن نمی دهد و جلاسون که نارنجک را در دست اسیب دیده اش گرفته مدام غر می زند و کم کم دستانش شروع به لرزیدن می کنند.

یاماچ با زنگ تماس چاعتای از خواب بیدار می شود. چاعتای پشت تلفن به او می گوید:« یاماچ این راز بین خودمون بمونه اما تو با کشتن بابام خیلی کمکم کردی. دیگه لازم نیست به کسی جواب پس بدم.» او برای ازار دادن یاماچ کشتن سلیم را یادآوری می کند و یاماچ با نفرت می گوید:« بهت قول می دم که موقع مرگ از بابات بیشتر عذاب بکشی.» چاعتای می گوید:« تو فعلا برو و با مشکلاتی که گریبانگیر گودال شده دست و پنجه نرم کن.» یاماچ نگران می شود و به سرعت از خانه خارج می شود تا سری به محله بزند.

سرن سر قبر پدرش گریه می کند و به او می گوید:« بهم افتخار می کنی بابا؟» او که متوجه تعقیب شدنش توسط افراد چاعتای هست بدون اینکه بخواهد فرار کند سوار موتورش می شود و به راه می افتد. افراد چاعتای او را محاصره می کنند و خود چاعتای هم که به انجا امده از ماشینش پیاده می شود و رو به سرن می گوید:« دختر عمو بازم با هم رو به رو شدیم. آخرین بار سعی می کردی ازم فرار کنی اما همه ی راه ها به من ختم می شه مگه نه؟» سرن با خونسردی می گوید:« کشش نده چاعتای هر کاری می کنی زودتر بکن تموم شه این قضیه. دیگه فرار نمی کنم. خسته شدم.» چاعتای او را با خودش می برد.

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت چهارصد و هشتاد و هفت 487 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت چهارصد و هشتاد و شش 486 Next Episode - Çukur Serial Part 487 Previous Episode - Çukur Serial Part 486

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: قسمت چهارصد و هشتاد و هفت گودال