قسمت سیصد و نود و شش گودال
گودال قسمت 51
عایشه از سلیم می خواهد که جایی را بگوید تا زودتر خودش را برساند چون حرف مهمی دارد که باید بگوید. انها در رستورانی قرار می گذارند و عایشه بعد از کلی مقدمه چینی می گوید: «من ازت طلاق میگیرم سلیم. » سلیم که حوصله حرفای او را ندارد فقط می گوید: «اگه غذاتو خوردی بریم! » عایشه می گوید: «تو منو نمیفهمی، درک نمیکنی. من یه زنم. میخوام حس کنم که دوسم دارن. » سلیم می گوید: «بابام اجازه نمیده. » عایشه جواب می دهد: «دیدی؟ تو هم نمیخوای. پس ما چرا داریم ادامه میدیم. » سلیم می گوید: «تو تنها دوست منی. و مهمتر از اون راه فرار منی. پس تا وقتی که من بمیرم جایی نمیتونی بری. »
ادریس عمو را به قهوه خانه صدا می زند و همان لحظه یاماچ پاشا را هم همراه خود می آورد. پاشا در گوشه ای جدا از همه می نشیند عمو که از همه جا بی خبر است از او می خواهد کنارش بشیند اما یاماچ از عمو هم می خواهد که تنهایشان بگذارد. ادریس این اجازه را نمی دهد. یاماچ همه چیز را برای عمو هم تعریف می کند و در آخر می گوید که ادریس، پاشا را از محله بیرون کرده است. یاماچ رو به پاشا می کند و باز از او می پرسد که چرا این کار را کرده است؟ پاشا همجنان چیزی نمی گوید. یاماچ با عصبانیت باز هم این سوال را از او می پرسد و پاشا با فریاد می گوید: «برای این که مواظب خانواده م باشم. اگه امروز باشه باز هم همین کارو میکنم. » ادریس از آن طرف می گوید: «چرا به من نگفتی؟؟ اون پسر من بود. » پاشا قاطعانه می گوید: «چوکور خونمونه، ادریس هم بابامونه. سلطان هم مادرمونه! » بعد هم قضیه سی سال پیش را تعریف می کند. ادریس سکوت می کند. کمی بعد کمال به قهوه خانه می آید و به یاماچ خبر می دهد که قاسم را برده اند. یاماچ فوری آنجا را ترک می کند.
وارتلو سراغ قاسم می رود و خودش را کنترل می کند تا فعلا او را نکشد. بعد هم به یاد گذشته ها و وقتی مادرش داستانی را برای او تعریف کرده بود و از وزیرهای بد پادشاه گفته بود که باعث شده بودند تا پسرک از پدرش جدا بیفتد. وارتلو می فهمد که وزیر بد همان پاشا یا عمو هستند و وقتی از قاسم می پرسد که کار کدام بوده او به شرطی که زن و بچه اش را آزاد کنند اسم وزیر بد را خواهد گفت. وارتلو می گوید: «اصلا نگو! من دوتاشونم میگیرم. »
یاماچ به دیدن وارتلو می آید و به او می گوید: «چیزی که فکر میکنیو انجام نده.. » وارتلو با لجاجت می گوید: «عمو رو هم میگیرم، پاشارم. همتونو میگیرم! » یاماچ می گوید: «این کارو نکن. جنگ به پا میشه. » وارتلو عصبانی می شود و به افرادش دستور می دهد تا یاماچ را بیرون بیندازند. یاماچ به تنهایی همه را یکی یکی کتک می زند. در نهایت وارتلو با چوب از پشت سر یاماچ را می زند و بیهوش می کند و بعد هم دستانش را میبندد.
ادریس رو به پاشا می گوید: «من چیزایی که بایدو بهت گفتم پاشا! تصمیمم جدیه! » پاشا بلند می شود تا برود. عمو دست او را می گیرد و بعد هم رو به ادریس می گوید: «ترازو دوتا کفه داره. برای ایجاد تناسب. اگه یکیش پاشا باشه اون یکیشم عموئه! اگه پاشا نباشه عمو هم نیست. » پاشا از حرف های عمو کمی خوشحال می شود. ادریس فقط می گوید: «چی بگم؟ بفرما تو هم برو! » عمو و پاشا قهوه خانه را ترک می کنند و توسط تعداد زیادی از افراد وارتلو محاصره می شوند.
از طرفی دل ادریس دوام نمی آورد و به کمال می گوید تا برود و پاشا و عمو را برگرداند. اما علیچو که همه چیز را دیده به انها خبر می دهد که وارتلو عمو و پاشا را گرفته است.
وارتلو دست های پاشا و عمو را می بندد و با هرچه زور دارد آنها را کتک می زند. اما ناگهان صدایی می آید و وارتلو به سمت حیاط خانه رفته و ادریس را به همراه تعداد زیادی از افراد محله می بیند که به خاطر عمو و پاشا امده اند. ادریس به او می گوید: «داداشام رو ول کن! » وارتلو جواب منفی میدهد و ادریس اشاره می کند تا افرادش اسلحه به دست بگیرند. وارتلو هم همین کار را می کند. آنها چشم در چشم هم هستند و درست وقتی که جنگ می خواهد دربگیرد یاماچ سر می رسد و وسط وارتلو و ادریس می ایستد.
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت سیصد و نود و هفت 397 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت سیصد و نود و پنج 395 Next Episode - Çukur Serial Part 397 Previous Episode - Çukur Serial Part 395منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت سیصد و نود و شش گودال
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران