قسمت سیصد و نود گودال
گودال قسمت 42
وارتلو و سلیم در جایی با هم قرار می گذارند و در مورد دستورهای بیجای بایکال با هم درد و دل می کنند! سلیم می گوید که اگر همینطور پیش برود او لو می رود و آنها را هم با خود پایین می کشد. کمی بعد وارتلو که نقشه دارد تا مونیر را حذف کند به او زنگ می زند و با چرب زبانی او را خام می کند که شرکتش را به او پس خواهد داد و با هم قرار ملاقاتی می گذارند.
پاشا پیش ادریس می رود و به دروغ آدرس پلیسی را که بچه غنچه را بعد از مرگ مادرش با خود برده را به او می دهد. ادریس سراغ کمیسر بازنشسته می رود و او می گوید که چیزی به یاد ندارد اما قبلا بچه ها را به داداستانی و بعد هم بازتربیتی می برده اند.
مادر جلاسون به او زنگ می زند و از او می خواهد که هرچه زودتر خود را به خانه برساند. جلاسون به خانه می رسد و با عمو روبرو می شود. عمو به او می گوید می خواهد درمورد آکشین با او صحبت کند و حرفش را اینطور شروع می کند: «تو وارد راهی شدی که راه امنی نیست. تهش مرگه. ولی تو به من بگی که عمو من عاشقم! بدون اون نمی تونم، اونم یه راهی داره... اسلحه تو بذار اونجا. من بهت یه مغازه میدم تا توش کار کنی بعدش من میرم و دخترو واست خواستگاری می کنم. حالا بگو ببینم جسارت این کارو داری یا نه؟ » جلاسون ابتدا دستش را به سمت اسلحه اش می برد سپس دچار تردید می شود و دستش را پس می کشد. عمو کمی او را نگاه می کند و متوجه تصمیمش می شود. بعد هم می گوید: «پس برو و از آکشین دور بمون! » و می رود. وقتی عمو از خانه خارج می شود، علیچو به خواست یاماچ او را زیر نظر دارد و کمی بعد هم جلاسون را می بیند که از خانه خارج شده و می رود.
غلیچو، متین و کمال شخصی را که خود را جای علیچو جا زده بود را پیش یاماچ می برند. انها او را در انباری ای زندانی می کنند و اسم کسی را که به او دستور کشتن یاووز را داده می پرسند. او می گوید که نمی داند و یاماچ هم او را به فیاض می سپارد.
ادریس به دنبال بچه به مرکز بارتربیتی می رود و پرونده او را می خواهد. مدیر آنجا وقتی پرونده ها را چک می کند به ادریس می گوید که صالح حلواجی سال 90 فوت شده است.
سلیم با دو نفر از افراد گودال منتظر مونیر می ماند تا او را بگیرد و طبق قولی که به یاماچ داده او را تحویل او بدهد. اما کمی بعد افرادی ناشناس مونیر را گرفته، سوار ون کرده و می برند. سلیم با وارتلو تماس می گیرد تا ببیند که کار او بوده یا نه اما وقتی می فهمد که وارتلو از چیزی خبر ندارد سردرگم و عصبانی می شود.
فیاض طبق قول و قراری که با یاماچ داشته مونیر را گیر می اندازد و به انباری می آورد.
از طرفی قاسم به ادریس زنگ می زند اما ادریس به او می گوید که بچه قبلا سال 90 مرده و دیگر برایش مهم نیست. قاسم می گوید: «من که دو شب پیش باهاش حرف زدم زنده بود! » ادریس شوکه می شود.
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت سیصد و نود و یک 391 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت سیصد و هشتاد و نه 389 Next Episode - Çukur Serial Part 391 Previous Episode - Çukur Serial Part 389منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت سیصد و نود گودال
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران