قسمت سیصد و شصت و هفت گودال
گودال
128 – 3
شب وقتی که وارتولو به خانه برمی گردد، سعادت کنار او می نشیند تا درباره ی مسئله ی کاراجا با او صحبت کند. او چیزهایی که از اکین و یاسمین شنیده را تعریف می کند و بعد می گوید:« می گن که عمو جومالی کاراجا رو کشته.» وارتولو مات و مبهوت به او نگاه می کند بدون اینکه چیزی بگوید. سعادت می گوید:« نمی خوای چیزی بگی؟» وارتولو با عصبانیت می گوید:« چی بگم اخه؟ شماها دیوونه شدید؟ عمو چرا باید کاراجا رو بکشه؟ چه هیولایی بوده طرف.... اون مگه همون مردی نیست که خودشو بخاطر من جلوی گلوله انداخت؟ چرا کاراجا رو بکشه؟» سعادت به جر و بحث با او ادامه می دهد و می گوید:« اگه اتفاقی برای کاراجا افتاده باشه و اگه حرفهای یاسمین درست باشه بدون که تو هم مقصری و تو مرگش نقش داری.» وارتولو عصبانی می شود و دستش را بلند می کند تا سیلی ای به صورت سعادت بزند، سعادت دست او را می گیرد و می گوید:« هرگز همچین کاری نکن. بذار روت بشه تو صورتم نگاه کنی.»
اکین و یاماچ سراغ مکه می روند تا خبری از جلاسون و کاراجا بگیرند. مکه می گوید که تلفنی با جلاسون حرف نزده اما به او پیام می دهد و در اخرین پیام جلاسون به او گفته که کنار کاراجا است و با هم خوشحالند. یاماچ و اکین باز هم سردرگم می شوند و یاماچ مکه را مامور رفتن به شهری که جلاسون به انجا رفته می کند تا خبرهای دقیق تری برایش بیاورد.
همان شب افراد عمو جومالی به بهانه ی گرفتن انتقام عاکف به محله حمله می کنند و با تیرهای هوایی و شلیک به پنجره های خانه ها در محله رعب و وحشت ایجاد می کنند. وارتولو و جومالی و یاماچ که در مکان های مختلفی هستند با شنیدن صدای تیراندازی، به سمت ماشین مهاجمان حرکت می کنند و موفق می شوند چند نفر را از پا در بیاورند اما بیشتر انها فرار می کنند. یاماچ و جومالی بعد از فراری دادن مهاجمها به قهوه خانه می روند و با وارتولو رو به رو می شوند و هردو حال او را می پرسند. وارتولو از اینکه جومالی و یاماچ نگرانش شده اند خوشحال می شود.
فردا صبح در خانه ی یاماچ همه با ناراحتی و بی حوصلگی سر میز صبحانه حاضر می شوند و جومالی به اینکه قدم بعدی شان مشخص نیست و هنوز با کشتن عمو جومالی انتقام عمو را نگرفته اند و خبری از کاراجا ندارند اعتراض می کند. یاماچ می گوید:« من چیکار باید کنم؟ مگه ما مطمئنیم که عمو جومالی رفته افغانستان. تو پیداش کن من برم بکشمش. من اگه حرفای یاسمین رو باور کنم مکه حرفاش غلط می شه. نمی دونم چیکار کنم.» در همین موقع فرهاد با لپ تاپ رمزگشایی شده ی کولکان وارد خانه می شود. یاماچ و جومالی و دیگر اعضای خانواده فیلمی که کولکان در ان با وارتولو حرف زده را نگاه می کنند و بعد از تماشا کردن فیلم عمو جومالی را لعنت می کنند. یاماچ تصمیم می گیرد همان شب فیلم را برای وارتولو پخش کند.
سعادت به همراه ادریس و چمدانش به خانه ی یاماچ می رود و از او می خواهد که او را هم در خانه اش قبول کند. سعادت که برای ثابت کردن حرفهای یاسمین خانه ی کوچوالی ها را گشته و گلوله ی شلیک شده در شب حادثه را پیدا کرده، گلوله را به دست یاماچ می دهد.
هوا که تاریک می شود، روی دیوار ساختمان رو به رویی قهوه خانه، فیلم صحبتهای کولکان برای وارتولو پخش می شود. یاماچ و جومالی و مدد و مرتضی و چند نفر از اهالی محله هم در انجا هستند. گولکان می گوید:« وارتولوی عزیزم سلام. وقتی داری این ویدئو رو می بینی، من خیلی وقته که مردم. می خوام یه چیزی بهت بگم که می دونم خبر نداری. سه سال پیش عمو جومالی یاماچ رو تحویل من داد تا انتقاممو ازش بگیرم. البته قرارمون کشتن یاماچ نبود و فقط شکنجه ش کردم. وارتولو سعد الدین می دونم که تو انتقام برادرتو می گیری. می بوسمت و مراقب خودت باش.» وارتولو بهت زده روی صندلی نشسته و از شدت فشار حرفهای گولکان خون دماغ می شود. در همین حال یاماچ هم گلوله ای که سعادت در خانه پیدا کرده را در دست او می گذارد. وارتولو ناگهانی از جا بلند می شود و به شماره پلاک ماشینی که در گودال مانده و مال مهاجمان شب گذشته بوده نگاه می کند و به یاد می آورد که ان شماره پلاک متعلق به یکی از ماشینهای عمو جومالی است. وارتولو که بلاخره موفق شده چهره ی واقعی عمو جومالی را ببیند، در این گیر و دار به کاراجا فکر می کند و با عجله سوار ماشین می شود. یاماچ هم کنار او می نشیند تا دنبال کاراجا بروند. از طرفی جاسوس عمو خبر پخش ویدئوی کولکان در محله و دیده شدن ان توسط وارتولو را به ندیم می دهد و می گوید که وارتولو برای پیدا کردن کاراجا به انبار بزرگ رفته است. ندیم هم قضیه را به عمو می گوید و عمو جومالی که خیلی عصبی شده از ندیم می خواهد زودتر خودش را به انبار بزرگ برساند و قبل از وارتولو کار احمد را تمام کند تا ماجرای کاراجا لو نرود.
در انبار بزرگ، وارتولو و یاماچ بعد از کشتن نگهبانها از مصطفی که ادعا کرده بود در شب ناپدید شدن کاراجا او را به خانه رسانده می پرسند که کاراجا کجاست و مصطفی من و من کنان می گوید:« من نمی دونم. احمد می دونه. به من فقط سپردن که دروغ بگم.» یاماچ و وارتولو سریع خود را به انبار کناری می رسانند تا احمد را گیر بیندازند و با او صحبت کنند. درست در لحظه ای که ندیم می خواهد احمد را بکشد، یاماچ و وارتولو سر می رسند و ندیم پا به فرار می گذارد. انها احمد را سوار ماشینشان می کنند تا احمد انها را پیش کاراجا ببرد. احمد ، وارتولو و یاماچ را به جنگلی می برد و با دستان لرزان به زمین اشاره می کند و می گوید که کاراجا در انجاست. وارتولو و یاماچ ناباورانه به جایی که احمد نشانشان داده نگاه می کنند. وارتولو احمد را می کشد و خاک را با دستانش کنار می زند و وقتی با دست کبود کاراجا مواجه می شود همراه یاماچ زیر گریه می زند.
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت سیصد و شصت و هشت 368 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت سیصد و شصت و شش 366 Next Episode - Çukur Serial Part 368 Previous Episode - Çukur Serial Part 366
منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت سیصد و شصت و هفت گودال
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران