قسمت سیصد و بیست و نه گودال
گودال
116 – 4
درغذاخوری یاماچ متوجه می شود که در میز کناری یکی از مردان نقاب داری که شکنجه اش می داد نشسته است. او ان مرد را از روی خالکوبی روی دستش می شناسد. یاماچ به طرف مرد حمله می کند و می گوید:« شناختمت. تو چی؟ منو شناختی؟» مرد گردن نمی گیرد و با او درگیر می شود. مردم علیچو و یاماچ و عمو را بخاطر دعوا کردن در غذاخوری بیرون می اندازند. یاماچ مطمئن است که ان مرد را به درستی تشخیص داده. راننده ای در کنار جاده انها را سوار ماشینش می کند تا کمکشان کند. یاماچ کم کم خاطرات مبهمی را به یاد می آورد و وقتی می فهمد که سلیم مرده است غمگین می شود. مردی که یاماچ را شکنجه می داد ماشین انها را با کامیونش تعقیب می کند و در حین رانندگی با گولکان تماس می گیرد و ماجرا را برایش تعریف می کند. گولکان می گوید:« من جای تو بودم می کشتمش. این کوچوالی ها هیچ چیزو فراموش نمی کنن. اسمشو از یاد برد ولی شش ماه نگذشته شناختت. اگه کارشو تموم نکنی میاد سراغت.» بعد از این گفت و گو گولکان که تمام دارایی اش را به باد داده و در یک بار به عنوان بادیگارد کار می کند به محل کارش می رود و کارفرما بخاطر دیر کردن به او سرکوفت می زند و گولکان که پول و قدرتی ندارد دیگر قلدری نمی کند و به کارفرما چشم می گوید. راننده ی کامیون که با حرفهای گولکان تحریک شده ماشینش را به ماشین یاماچ می زند و انها را از دره پایین می اندازد. در پایین دره ماشین چپ می شود و راننده ی کامیون برای اینکه مطمئن شود یاماچ را کشته خودش را به ماشین می رساند تا با اسلحه کار را تمام کند. یاماچ با او درگیر می شود و اسلحه را از دست او می گیرد و با همان اسلحه او را می کشد. یاماچ، علیچو و عمو را از ماشین بیرون می کشد و هر سه خود را به بیمارستان می رسانند. دکتر وقتی می بیند که دست یاماچ تیرخورده به انها می گوید که تا وقتی خوب شوند باید در بیمارستان بمانند. انها مدتی در بیمارستان بستری می شوند و یاماچ در این مدت چیزهای بیشتری به یاد می آورد.
نظام افسون را برای رقصیدن روی صحنه به کاباره ی دیگری می برد. افسون در اتاق پرو ارایش می کند و جای زخمهایش را با پودر و کرم می پوشاند و بعد از خوردن قرصهایش به صحنه می رود و عربی می رقصد. پلیس مبارزه با مواد مخدر ناگهان وارد کاباره می شود و نظام مواد خودش را داخل جیب افسون می اندازد. پلیسها افسون را به کلانتری می برند و بخاطر ازمایش خونی که از او گرفته اند بازداشتش می کنند. افسون چند روزی به زندان می افتد و نظام او را تهدید می کند که اگر دهن لقی کند و به پلیس چیزی بگوید دیگر نمی تواند دخترش را ببیند. در زندان افسون که بخاطر نبودن قرص و مواد خماری می کشد و حالش بد است، یک شب طاقتش تمام می شود و همه جا را به هم می ریزد و فریادهای بلندی می زند. بعد از ازاد شدن، نظام او را به خانه برمی گرداند اما اجازه ی دیدن دخترش را به او نمی دهد و می گوید:« حالا که تو این مدت نرفتی رو صحنه نمی تونی بچه ت رو ببینی.» افسون برای دیدن دخترش پافشاری می کند و نظام او را کتک می زند و می گوید:« اعصاب منو خرد نکن. می دونی که اگه عصبانی بشم نمی ذارم تا اخر عمر دخترتو ببینی.»
دکتر بعد از مرخص کردن یاماچ و علیچو و عمو به انها سه بلیط برای رفتن به استانبول می دهد تا سفر راحتی داشته باشند. وقتی انها به گودال می رسند عمو و علیچو به سمت خانه ی علیچو می روند و متوجه می شوند که انجا به یک ساندویچی تبدیل شده و مشتری های زیادی هم دارد، یاماچ که می خواهد اول به قهوه خانه سر بزند از علیچو و عمو جدا می شود. او با دیدن محله و با یاداوری خاطراتش بغض می کند و هر چه به قهوه خانه نزدیکتر می شود بیشتر متوجه تغییرات گودال می شود. خبری از هم محله ای ها نیست و در عوض جوانهایی از گوشه و کنار استانبول به انجا امده اند و از رستورن ها و بارها و مکانهای تفریحی انجا استفاده می کنند.
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت سیصد و سی 330 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت سیصد و بیست و هشت 328 Next Episode - Çukur Serial Part 330 Previous Episode - Çukur Serial Part 328منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت سیصد و بیست و نه گودال
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران