قسمت سیصد و بیست و هفت گودال

   سریال گودال قسمت سیصد و بیست و هفت 327Çukur Serial Part 327

گودال

116 – 2

به دستور گولکان یاماچ را در تابوت ایستاده ای برای هفته ها زندانی می کنند و فقط سوراخی جلوی چشمانش باز می کنند تا نفس بکشد و زنده بماند. بعد از چند هفته گولکان او را از تابوت بیرون می آورد و دوباره در اتاق سنگی زندانی اش می کند. یاماچ که لاغر و ضعیف شده و حتی فرصت فکر کردن به فرار را ندارد حرفهای پدرش را با خود زمزمه می کند که می گفت:« تو می تونی. به همه نشون بده که پسر منی.» بعد از ماه ها یاماچ لاغرتر و ضیف تر می شود، موهایش بلند می شوند و به دستور گولکان همیشه ریشش را می تراشند. گولکان برای شکنجه دادن او، در اتاق سنگی صدای بلند و گوش خراش و دیوانه کننده ای را پخش می کند. یاماچ در میان صداها صدای پدرش را می شنود که به او سفارش می کند قوی باشد و اسمش را فراموش نکند. کتک خوردن و صداهای گوش خراش آزار دهنده و انفرادیهای طولانی مدت ادامه پیدا می کند. هر بار که در اتاق باز می شود یاماچ با دیدن گولکان از ترس به گوشه ای پناه می برد و به لرزه می افتد. با این حال هر بار که گولکان اسمش را می پرسد، یاماچ جواب می دهد:« من یاماچ کوچوالی ام.» شبها یاماچ در تاریکی می نشیند و اسم اعضای خانواده اش را تکرار می کند تا انها را از یاد نبرد. او با زغال کوچکی اسم خانواده و علامت گودال را روی دیوارهای اتاق می کشد. یک شب فرار می کند و گولکان برای تنبیه کردنش او را به سیاه چاله می اندازد و می پرسد:« اسمت چیه؟» یاماچ با ترس می گوید:« هر چی تو بگی همونه. باشه.» گولکان سوالش را تکرار می کند و یاماچ جواب می دهد:« یاماچ کوچوالی.» او ماهها در سیاه چاله زندانی می شود و کم کم هزیان هایش هم شروع می شوند. شکنجه ها همچنان ادامه دارد تا اینکه یک روز گولکان به خواسته اش می رسد. او بعد از کتک زدن یاماچ سوال همیشگی اش را تکرار می کند و می پرسد:« اسمت چیه؟» یاماچ در جواب می گوید:« سوسک.» گولکان لبخندی می زند و بعد از شنیدن این کلمه او را در همان اتاق سنگی رها می کند و وسایلش را جمع می کند و می رود. یاماچ که ترس و وحشت وجودش را گرفته حتی بعد از رفتن گولکان هم جرات نمی کند از اتاق سنگی بیرون بیاید. بالاخره یک روز ارام ارام پایش را از اتاق بیرون می گذارد و به نزدیکی خانه ی یک مرد افغان می رود. پسر جوانی سنگی به طرف یاماچ پرت می کند و یاماچ در گوشه ای کز می کند و با ترس به پسر نگاه می کند. مرد افغان به ان پسر می گوید:« این دیوونه س مگه چیکارت داره؟ ولش کن.» او تکه ای نان به یاماچ می دهد و بعد از ان هر روز به خانه ی سنگی می رود و کمی غذا برای یاماچ می برد. هفته ها می گذرد و یاماچ در ان روستا مشغول چوپانی می شود. او هر روز اسم جدیدش سوسک را پیش خود تکرار می کند و ریشش را می زند و حرف گولکان را به یاد می آورد که سفارش کرده بود باید هر روز صبح ریشش را بتراشد وگرنه بد می بیند.

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت سیصد و بیست و هشت 328 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت سیصد و بیست و شش 326 Next Episode - Çukur Serial Part 328 Previous Episode - Çukur Serial Part 326

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: قسمت سیصد و بیست و هفت گودال