قسمت سیصد و بیست و سه گودال
گودال
115 – 1
یاماچ جنازه ی چاعتای را کنار چنگیز و اگدای چال می کند و شب که به خانه برمی گردد متوجه می شود که افسون در خانه نیست و سراغ او را از سلطان می گیرد. سلطان می گوید:« افسون بعد از اینکه زندگی مارو دید و با سختی ها رو به رو شد گفت به یاماچ بگید منو ببخشه و من چنین زندگی ای رو نمی خوام و گذاشت و رفت.» یاماچ که خیلی جا خورده و باور نکرده می گوید:« همچین کاری نمی کنه.» او سراغ سعادت می رود تا اصل ماجرا را بداند اما سعادت هم با بی میلی حرفهای سلطان را تایید می کند. با این وجود یاماچ باز هم به قضیه مشکوک است. سلطان بعد از بیرون کردن افسون به زنهای خانواده گفته بود:« هیشکی حق نداره حقیقتو به یاماچ بگه. حق ندارید من و پسرمو مقابل هم قرار بدید. من کاری که لازم بود رو انجام دادم.» یاماچ که قلبا باور ندارد افسون بی خبر ترکش کرده باشد کلافه می شود و با او تماس می گیرد اما گولکان گوشی افسون را خاموش می کند. گولکان افسون را به یک کاباره می برد و او را تحویل مردی به اسم نظام می دهد و می گوید:« دختر خوشگلیه. مال خودت. هر کاری خواستی باهاش بکن. ببرش به قعر جهنم خودت.» افسون با نفرت به گولکان نگاه می کند و بعد لبخندی می زند و می گوید:« تا اخر عمرت سعی می کنی ازم فرار کنی گولکان. موقع مرگت اخرین چهره ای که می بینی چهره ی من خواهد بود.» گولکان با تمسخر به او نگاه می کند و نظام و افرادش به زور افسون را می برند.
صبح روز بعد یاماچ همچنان به افسون و رفتنش فکر می کند و دل به کار نمی دهد. جومالی با اینکه از اصل ماجرا خبردارد به او می گوید:« رفتن افسونو باور نمی کنی چون دلت نمی خواد باور کنی. اما رفتن نهیرو می خواستی باور کنی و باور کردی. یاماچ ما کلی کار داریم و باید به محله برسیم و هنوز حساب گولکان رو هم نرسیدیم.»
یاماچ سرخاک ایکوت می رود و خاطره ای از او را به یاد می آورد. ماهها پیش: یاماچ ایکوت را به زمین فوتبال محله می برد تا با هم بازی کنند و به او می گوید:« من تنها و برای تو هم یه هم تیمی پیدا می کنم.» در همین موقع یکی از فوتبالیست های خوب و پیشکسوت به نام ایکوت کوجامان وارد زمین می شود و آیکوت وقتی با هم تیمی اش مواجه می شود خیلی ذوق می کند و می گوید:«بابام بعد از دیدن بازی شما تصمیم گرفته بود اگه پسردار شد اسمشو ایکوت بذاره. استاد من نتونستم فوتبالیست بشم اما همیشه سعی کردم ادم خوبی باشم.» ایکوت کوجامان با مهربانی به او نگاه می کند. بازی شروع می شود و تیم آیکوت برنده می شود. ایکوت بعد از بازی به استاد می گوید:« من تا وقتی زنده ام این روز رو فراموش نمی کنم.» یاماچ هم از استاد بخاطر اینکه دعوتش را قبول کرده تشکر می کند.
در افغانستان عمو جومالی وارتولو را صدا می زند و به او می گوید:« یه چیزی ازم بخواه پسرم. کاری که تو برام کردی رو یه لشکر نمی تونستن انجام بدن.» وارتولو که از مرگ سلیم به هم ریخته است با ناراحتی می گوید خواسته ای ندارد. عمو جومالی می گوید:« حداقل دلت می خواد که به مملکتمون برگردیم. برو حاضر شو امروز راه می افتیم.»
متین و جلاسون و مکه و چند نفر دیگر از جوانهای گودال خانه ی مخفی گولکان را پیدا کرده اند و به دستور جومالی اطرف خانه را محاصره می کنند تا جومالی خودش را برساند. قبل از اینکه انها وارد عمل شوند گولکان متوجه حضورشان می شود و به همراه جنک و افرادش سوار ماشینش می شود و از راه جنگلی فرار می کند. در میانه ی راه جلاسون و مکه می رسند و جلوی ماشین آنها می پیچند و تیر اندازی ها شروع می شود. وقتی انها درگیر می شوند گولکان و جنک از ماشین پیاده می شوند و پا به فرار می گذارند. وقتی جومالی از راه می رسد و با تیم شکست خورده اش رو به رو می شود ابتدا انها را سرزنش می کند و بعد می گوید:« بازم می گردیم و پیداش می کنیم. همینکه شماها خوبین کافیه.»
یاماچ به پیشنهاد علیچو لیست طولانی ای از مکانهایی که ممکن است افسون در انها باشد تهیه می کند و ان ها را بین جوانهای محله پخش می کند تا دنبال افسون بگردند. جوانها در یک شبانه روز همه ی مکانهای لیست را می گردند اما خبری از افسون نیست.
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت سیصد و بیست و چهار 324 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت سیصد و بیست و دو 322 Next Episode - Çukur Serial Part 324 Previous Episode - Çukur Serial Part 322منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت سیصد و بیست و سه گودال
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران