قسمت سیصد و شانزده گودال
گودال
112 – 2
به دستور چاعتای دوباره مرتضی دستگیر و زندانی شده و کتک مفصلی از افراد او خورده است. چاعتای سراغ مرتضی می رود و مرتضی به او می گوید:« اقا چاعتای من یه ادم شاد و کوچیکم که جز منقل و کبابم چیز دیگه ای نمی خوام. هر چی بگید انجام می دم.» چاعتای پوزخندی می زند و می گوید:« می دونم. بخاطر همینم هست که تا حالا زنده اید. ازتون می خوام به گودال برید و یاماچ رو برام تعقیب کنید.» مرتضی با کمال میل قبول می کند.
اکین بخاطر حمله ی بی موقعی که به هتل اردنتها داشته از یاماچ عذر خواهی می کند و به او می گوید:« این جور مواقع خون جلوی چشمامو می گیره و نمی تونم صبر کنم و راه درستو تشخیص بدم. گوشم سوت می کشه.» یاماچ می گوید :« فکر می کنی فقط خودت اینجوری هستی؟ منم عین توام اما لحظه های اخر همیشه جلوی خودمو می گیرم. چون داداش سلیمم همیشه منو موقع خطر متوقف می کرد. چون اون بوی خطر رو زود می فهمید و همیشه می تونست راه درستو تشخیص بده. تو هم سعی کن شبیه پدرت باشی.»
ندیم به باری که گولکان در ان مشغول خوش گذرانی است می رود تا با او صحبت کند. او به گولکان می گوید:« من می شناسمت. تو یکی از دو شاهزاده ی امپراطوری ای هستی که در حال سرنگونیه. کوچوالی ها تو رو توی لیست سیاهشون نوشتن. اگه می خوای زنده بمونی بهتره با موکل من همکاری کنی. اون بهت کمک می کنه و حتی یه فرصت انتقام از کوچوالی ها رو بهت می ده.»
وقتی که یاماچ در خانه است چاعتای با او تماس می گیرد و سراغ افسون را از او می گیرد تا با یاد اوری اینکه هنوز دنبال افسون است یاماچ را تحریک کند که سراغ افسون برود. یاماچ واقعا از نگرانی طاقت نمی آورد و زود به طرف خانه ای که افسون را در آن پنهان کرده حرکت می کند. چاعتای هم از مرتضی می خواهد که یاماچ را تعقیب کند. وقتی که یاماچ به ان خانه می رسد از افسون می خواهد که اماده شود تا به خانه ی کوچوالی ها برود. افسون مخالفت می کند و سر این موضوع با یاماچ دعوا می کند. یاماچ با گفتن اینکه چاعتای برگشته دلیل تصمیمش را توضیح می دهد و افسون که با شنیدن اسم چاعتای ترس وجودش را گرفته تسلیم تصمیم یاماچ می شود. یاماچ افسون را به خانه می رساند و به سلطان می گوید:« افسون باید اینجا زندگی کنه یه مدت. یه چیزی هم هست که باید بدونی. اون از من بارداره.» سلطان جا می خورد اما با خوشرویی از افسون پذیرایی می کند. افسون در خانه ی انها حس غریبی دارد و فقط دعا می کند که یاماچ زودتر به خانه برگردد. از طرفی مرتضی هم به چاعتای خبر می دهد که افسون به خانه ی کوچوالی ها رفته است.
چاعتای با گولکان تماس می گیرد و به او می گوید:« اگه می خوای زنده بمونی بهتره بیای هتل.» گولکان می گوید:« دلم می گه بهت بگم برو گمشو اما عقلم می گه احمق نشو گولکان، طرف داره راس می گه.»
سلطان از کاراجا می خواهد که افسون را به اتاق یاماچ ببرد و انجا را نشانش دهد. کاراجا به افسون شک دارد اما نمی خواهد باور کند که او همان افسونی است که در مرگ ادریس دست داشته و با یاماچ رابطه دارد، به همین دلیل با دقت او را زیر نظر دارد و وقتی که اتاق یاماچ را نشانش می دهد به او می گوید:« معمولا مهمونا رو می بریم اتاق مهمون. نمی دونم چرا مادربزرگم گفت تو رو اینجا بیارم.» او طاقت نمی آورد و اسم افسون را می پرسد و وقتی اسم او را می فهمد بهت زده از اتاق خارج می شود و پشت در با خوشحالی زیر لب می گوید:« یوجل و آکین و افسون، یوجل که مرده اما افسون و آکین اینجان. این خیلی خوبه.»
وقتی هوا تاریک می شود، یاماچ و جوانهای محله از راه جنگلی دوباره به هتل حمله می کنند. سوت و کور بودن هتل شک همه را برمی انگیزد. آنها در جنگل با تله هایی رو به رو می شوند که نقاب پوش برای متوقف کردن و ترساندنشان آنجا کار گذاشته است. پای یکی از جوانها در تیغهای بزرگ اهنی گیر می کند و یک گرز بزرگ هم ناگهانی به سینه ی جومالی برخورد می کند و او را زخمی می کند. با اینهمه یاماچ و بقیه به راهشان ادامه می دهند. مرد نقاب پوش انها را از طریق دوربینهایی که در جنگل کار گذاشته زیر نظر دارد. وقتی که جوانهای گودال به ورودی هتل می رسند با کشتن چند نگهبان به راحتی وارد هتل می شوند. آنها به هر اتاقی سرک می کشند تا چنگیز را گیر بیاورند اما خبری از چنگیز نیست.
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت سیصد و هفده 317 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت سیصد و پانزده 315 Next Episode - Çukur Serial Part 317 Previous Episode - Çukur Serial Part 315منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت سیصد و شانزده گودال
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران