قسمت سیصد و سیزده گودال
گودال
111 – 2
چنگیز که با عجله به سمت پولهایش درحال دویدن است و حواسش به هیچ چیز دیگری نیست در مسیر پایش به نخ نازکی که تله ای از طرف یاماچ است گیر می کند. با کشیده شدن نخ فشفشه ها روشن می شوند و پولهای چنگیز اتش می گیرند. چنگیز روی زانو به زمین می افتد و عاجزانه فریاد می زند که پولهایش را اتش نزنند. در همین موقع یاماچ با او تماس می گیرد و می گوید:« احمق مگه من دیوونه م اونهمه پولو اتیش بزنم. همه ی پولهاتو دادم به یه خیریه برای درمان بچه های بیمار.» از طرفی گولکان به جنگلی با چنارهای بلند می رسد و اسم اگدای را فریاد می زند. او که سرگردان و کلافه شده در لحظه ای که انتظارش را ندارد با اگدای که دست و پا و دهانش را بسته اند رو به رو می شود و با ذوق و شوق به طرفش می دود تا نجاتش دهد در همین موقع به گودال عمیقی می افتد. یاماچ و جومالی و آکین بالاسر او می آیند و یاماچ اسلحه ای بالای گودال می گذارد و طنابی به طرف او می اندازد و می گوید:« اگه می خوای بیا تا مبارزه رو عادلانه کنیم. اگه بتونی بیای بالا اسلحه مال تو می شه و می تونی باهام مبارزه کنی.» گولکان با تلاش زیاد به کمک طناب برای لحظه ای سرش را از گودال بیرون می کشد و با جنازه ی اوگدای که به وسیله ی همان طناب به دار آویخته شده مواجه می شود. او فریاد می زند و گریه کنان می گوید:« یاماچ تو چیکار کردی؟ عوضی ها حرومزاده ها.» گولکان مدتی در گودال می ماند و با درماندگی بخاطر از دست دادن اگدای گریه می کند. یاماچ هم جنازه ی اگدای را با خود می برد و در قبری که از پیش برایش کنده خاک می کند.
یاماچ و جومالی وقتی که به محله برمی گردند متوجه می شوند که بخاطر مسمومیت آب، بیمارستان پر از اهالی مسموم شده و آسیب دیده ی محله است که تعدادی وضعیتشان خیلی وخیم است. جومالی و یاماچ به یاد می آورند که عمو را هم با ابی که از تانکرها می آمد به حمام برده اند و با عجله به دنبال او می روند اما عمو در خانه اش نیست و یاماچ و جومالی مجبور می شوند که محله را بگردند.
وقتی که چنگیز به خانه می رسد یکی از افرادش به او می گوید که از صبح ثریا و اولگا گم شده اند و هیچ خبری از آنها نیست. چنگیز با عجله به اتاق اولگا می رود و وقتی مطمئن می شود که او واقعا در خانه نیست می فهمد که یاماچ چگونه پولهایش را پیدا کرده است. چنگیز درمانده و غمگین وارد اتاق کارش می شود و گولکان را می بیند که روی صندلی او نشسته و پاهای گلی اش را روی میز دراز کرده و با نفرت به چنگیز نگاه می کند. چنگیز از او می خواهد که مودب باشد و گولکان یقه ی او را می گیرد و با عصبانیت فریاد می زند:« تو چه موجودی هستی؟ خدا لعنتت کنه. امشب پسرت مرد. حتی ازم نمی پرسی که چجوری مرد. خبری از زنت نیست. من همیشه ایراد رو تو خودم می گشتم که چرا این ادم یه بار برام پدری نکرد اما الان از خودم می پرسم که تو چجور آدمی هستی؟ دیگه پسری به اسم گولکان نداری. برو به چاعتای زنگ بزن و بهش بگو پسرم من خیلی دوست دارم اشتباه کردم، بیا نجاتم بده.» چنگیز کلمه ای نمی گوید و گولکان آنجا را ترک می کند. چنگیز شماره ی چاعتای را می گیرد.
یاماچ و جومالی و بقیه برای تهیه ی داروهای مورد نیاز بیماران مسموم محله به کارخانه ی داروسازی اردنتها دستبرد می زنند. در بیمارستان یاماچ به ملاقات ایکوت که وضعیتش وخیم است می رود. آیکوت که به سختی حرف می زند از یاماچ می خواهد که او را فراموش نکند و یاماچ که نمی تواند جلوی اشکهایش را بگیرد می گوید:« مگه می شه تو رو فراموش کرد.»
عمو خود را به خانه ی علیچو می رساند تا سراغ نامه ای که قبلا به او سپرده را بگیرد اما طاقت نمی آورد و همانجا بی هوش می شود. علیچو او را به بیمارستان می رساند.
چنگیز که با چاعتای نقشه های جدیدی کشیده خانه اش را تخلیه می کند و به خانه ی جدیدی می رود. او آدمهایش را مامور کرده که به کمک سیگنال گوشی ها سرن و ثریا و اولگا را پیدا کنند.
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت سیصد و چهارده 314 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت سیصد و دوازده 312 Next Episode - Çukur Serial Part 314 Previous Episode - Çukur Serial Part 312منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت سیصد و سیزده گودال
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران