قسمت دویست و هشتاد و هفت گودال
گودال 103
ادریس ناباورانه در خیابان های گودال قدم می زند و مردم آواره و سردرگم را می بیند که به خاطر از دست دادن خانه و مغازه شان به او التماس می کنند.
ناظم و امراه در خانه باغی منتظرند و از طریق تماس تصویری با وارتلو و سلیم در ارتباط هستند. ناظم منتظر نمی ماند و به افرادش زنگ می زند و می گوید که بقیه خانه هارم از مردم بگیرند. از طرفی موحی الدین و بقیه به همان شرکت برای اعتراض می روند اما شرکت خالی شده است.
یاماچ جای ناظم و امراه را پیدا می کند و به کمک افرادش به آنجا حمله می کند. امراه به رمزی می گوید ناظم را که ترسیده فورا از آنجا خارج کند و خودش هم با موتور فرار می کند. اما افراد یاماچ رمزی را می کشند و ناظم را درست موقعی که سوار هلیکوپتر شخصی اش شده گیر می اندازند. یاماچ او را می گیرد و جلوی لپ تاپ می نشاند و اسلحه را روی سرش می گیرد. وارتلو و سلیم هم بدون حرفی آنها را تماشا می کنند. یاماچ رو به آنها می گوید: «خدا لعنتتون کنه! سراغ شما هم میام. » همان موقع ادرس به او زنگ می زند و از او خواهش می کند این کار را نکند و فورا خودش را به محله برساند. وارتلو به سلیم می گوید: «بدم نشد! قرار بود ما کار این دوتارو تموم کنیم. داداشت داره همه کارارو میکنه! » اما سلیم نگران است.
یاماچ به محله می رود و مردم آواره در کوچه و خیابان را می بیند و بعد وارد قهوه خانه می شود. ادریس می گوید: «من دیگه تموم شدم پسرم... » یاماچ گریه اش می گیرد و می گوید که همه چیز تقصیر او است و ادریس می گوید: «دیگه میخواستی چیکار کنی؟ داداشت از پشت بهت خنجر زده. کاری نمیشد کرد... » بعد هم با ناراحتی می گوید: «مجبوریم از اینجا بریم تا گودال زنده بمونه... بهش بگین. هرچی بگه قبوله. » یاماچ هم این را به سلیم می گوید. سلیم خیلی خوشحال می شود اما وارتلو چیزی نمی گوید.
همه افراد خانه کوچوالی ها آماده اند که از خانه بروند. آنها بدون اینکه به کسی چیزی بگویند به راه می افتند. اما مکه عصبانی است و به جلاسون می گوید: «اینا دارن از ما فرار میکنن! » بعد هم خودش را به ادریس می رساند و جلوی اهالی محل می گوید: «من این تتورو واسه چی اینجا حک کردم؟ معنیش چیه؟ تو خودت بهتر میدونی! گودال داره میمیره، تو میری... » ادریس می گوید: «گودال نمیمیره. ما میریم که گودال زنده بمونه... »
سلیم و وارتلو وارد محله می شوند و سلیم رو به همه می گوید: «وام هاتون برداشته شد و قرض هاتون داده شد. زیر سایه وارتلو! » اما موحی الدین در مغازه اش را می بندد و آن را برای فروش می گذارد و به وارتلو هم می گوید: «بمونم اینجا که هرروز تورو ببینم؟! » بقیه مردم هم بدون اینکه برای او احترامی قائل باشند پراکنده شده و به خانه هایشان برمی گردند.
وقتی عایشه و کاراجا به خانه می رسند سلیم با خوشحالی رو به عایشه می گوید: «یادته بهت چی گفتم؟ گفتم سلطان یه خونه میشی. به حرفم عمل کردم؟ » عایشه و کاراجا بدون اینکه خوشحال بشوند به سلیم خیره می شوند و سلیم با عصبانیت می گوید: «مگه شما نمیگفتین اتاق خیلی کوچیکه؟ الان دیگه آزادیم! » بعد هم هردویشان را در آغوش می گیرد بعد هم به اتاق ادریس می رود و روی صندلی ریاست می نشیند. وارتلو هم در قهوه خانه جای همیشگی ادریس می نشیند اما خوشحال نیست...
علیچو به خانه باغی که ادریس خانواده اش را به انجا برده می رود و به ادریس می گوید: «من میخواستم یه جایی ببرمت عمو... ملیحه زنده س... » ادریس متعجب به او خیره می شود.
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت دویست و هشتاد و هشت 288 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت دویست و هشتاد و شش 286 Next Episode - Çukur Serial Part 288 Previous Episode - Çukur Serial Part 286منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت دویست و هشتاد و هفت گودال
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران