قسمت دویست و هفتاد و نه گودال
گودال 101
امراه سراغ ناظم می رود و به او می گوید: «معلومه یاماچ یه چیزایی فهمیده چون سراغ دوتامونم اومدن. » ناظم از امراه می خواهد به سلیم و وارتلو زنگ بزند تا همگی جایی جمع شوند و فکرهایشان را روی هم بریزند. صبح سلیم خودش را به انها می رساند و می گوید: «لازم نیست وارتلو بیاد. همه چیزو بهش گفتم.. حالا... یک اینکه باید قایم شین. دو با هم نباید یه جا باشین و فقط از تلفن استفاده کنین. » ناظم از سلیم می پرسد: «یاماچ تورو میدونه؟ » امراه زودتر جواب میدهد: «به نظر من میدونه. حتی کسی که اعتراف کرده خود سلیمه! » بعد هم اسلحه را به سمتش می گیرد. سلیم می گوید: «به نظرتون یاماچ اگه می فهمید من الان اینجا بودم؟ » بعد هم می گوید: «امروز روز آخره. باید حمله کنیم. چاره ی دیگه ای نداریم. هرچقدر بتونیم باید ذهن یاماچ رو بهم بریزیم. یعنی که امروز یا آخرین روز گودال میشه.. یا ما... »
صبح، ادریس همه خانواده و حتی جلاسون را دور میز صحانه جمع می کند. کاراجا می رود تا با یاماچ درمورد آکشین و جلاسون صحبت کند و می گوید: «آکشین و جلاسون همدیگرو دوست دارن! » یاماچ لبخندی می زند و می گوید: «میدونستم. برای ندیدن این باید کور باشی! » کاراجا از یاماچ می خواهد تا برای ازدواج آن دو با ادریس صحبت کند. همان موقع، کمال خبر کشته شدن پدر جم توسط جومالی را به یاماچ و سلیم و ادریس می دهد.
از طرفی وارتلو و مدد به مکانشان در محله می روند و همین که وارتلو وارد مغازه می شود، جم اسلحه را به سمت او می گیرد! جم به مدد هم می گوید که برود و فورا یاماچ را هم به آنجا بیاورد. یاماچ هم از راه می رسد و جم در حالی که اسلحه را به طرف هر دو نفرشان گرفته از آنها می خواهد بلند شوند و سوار ماشین شوند. ادریس و کمال و بقیه هم شاهد این صحنه هستند و کاری از دستشان برنمی آید. همان لحظه جلاسون طوری که جم متوجه نشود داخل صندوق عقب شده و همراه انها می رود.
کاراجا به آکشین می گوید که برای ازدواج آنها قرار است یاماچ با ادیس صحبت کند. آکشین خیلی خوشحال می شود. از طرفی سنا از آکشین و آجر می پرسد که آیا آنها به خانه سعادت رفته اند که هردو جوابشان نه است. این حرکت سنا از چشم نجرت دور نمی ماند و از آجار می پرسد که سنا از او چه میخواسته و اجر می گوید: «همون چیزایی که دیروز شد! » و نجرت به یاد می آورد که آجار را برای گرفتن انگشتانه خیاطی به خانه سعادت فرستاده بود آجار بیبی چک را پیدا کرده بود و بعد هم نجرت وقتی بیبی چک را دیده بود به آجار گفته بود که به کسی درمورد این قضیه چیزی نگوید.
جم آنها را به بیرون از شهر می برد و بعد هم دست آن دو را به هم دستبند می زند و هر از چند گاهی نارنجی به سمتشان پرتاب می کند. کمی بعد جلاسون از صندوق عقب بیرون می آید و می گوید: «من اومدم مرگ این دوتارو با چشم خودم ببینم. یکیشون بابام رو کشته. اون یکیم گفت انتقام بابامو میگیره ولی نگرفت. » جم به او اعتماد می کند و نارنجک بعدی را به دست او می دهد. جلاسون نارنجک را درست جلوی پای آن دو می اندازد و هردو با ترس فرار می کنند. وقتی جم نارنجک بعدی را بالا می اندازد، جلاسون به او با سر ضربه محکمی می زند و او را بیهوش می کند و یاماچ و وارتلو را هم آزاد می کند. کمی بعد ازگی دکتر سنا به او زنگ می زند و می گوید: «در مورد سنا یه چیز مهمی هست که باید بهتون بگم... » یاماچ خوب به حرف های او گوش می دهد و بعد هم به سمت جلاسون می رود و می گوید که شب برای خواستگاری آکشین بیاید! جلاسون خشکش می زند و خوشحال می شود.
از طرفی ییلز درمورد سرمایه گذاری در شرکت کلی برای خدیجه تعریف می کند و خدیجه را هم وسوسه می کند.
یاماچ به مطب دکتر قلابی می رود و ازگی به او می گوید: «من با یکی از دوستام که تو کلینیکه حرف زدم و درمورد سنا و وضعیتش گفتم. اون گفت که سنا وضعیتش طوریه که باید بستری بشه! » یاماچ به او می گوید: «شمارو من پیدا نکردم. همسرم پیدا کرده. تا الانم چیزی نگفتم ولی این دیگه زیادیه! شما نمی فهمید چی دارین میگین! از این به بعد میخوام سنارو به یه دکتر دیگه ای نشون بدم. » وقتی یاماچ بلند می شود برود، ازگی به او شماره دوستش که در کلینک است را به او می دهد. یاماچ با عصبانیت آنجا را ترک می کند.
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت دویست و هشتاد 280 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت دویست و هفتاد و هشت 278 Next Episode - Çukur Serial Part 280 Previous Episode - Çukur Serial Part 278منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت دویست و هفتاد و نه گودال
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران