قسمت دویست و چهل و شش گودال

   سریال گودال قسمت دویست و چهل و شش 246Çukur Serial Part 246

گودال 92-3

کاراجا با آذر تلفنی صحبت می کند و آذر به او می گوید که زودتر به دیدنش بیاید. کاراجا هم به ناچار از نهیر کمک می خواهد تا بتواند به دیدن آذر برود. نهیر اول قبول نمی کند اما با اصرارهای کاراجا به شرطی که زود برگردد قبول می کند. همان موقع جلاسون به خانه ی کوچوالی ها می رود و از سعادت سراغ کاراجا را می گیرد. نهیر جلو می آید و می گوید که کاارجا مشغول خواندن کتاب است! سعادت از این حرف خنده اش می گیرد و جلاسون می فهمد که حتما کاسه ای زیر نیم کاسه است. او روی بالکن می رود و می بیند که کاراجا مشغول فرار کردن از حیاط پشتی است. جلاسون کاراجا را دنبال می کند و می بیند که به دیدن آذر می رود و حتی همدیگر را در اغوش می گیرند. او کمی عصبی می شود و این را با یاماچ در میان می گذارد اما فقط می گوید: «نمیدونم چیز خاصی بینشون بود یا نه. اما خیلی صمیمی بودن! » یاماچ هم عصبی می شود و می گوید که این موضوع را خودش حل خواهد کرد.

یاماچ به ملاقات وارتلو در زندان می رود و به او می گوید که مشکلات خارجی را حل کرده اما مشکلات داخلی تمامی ندارند! او اضافه می کند که جومالی و سلیم اصلا به حرف های او اعتمادی ندارند و کار خودشان را می کنند. وارتلو لبخندی می زند و می گوید: «یه مرد با هیبت و سیبیلو بود که هردومون میشناختیمش. اون همیشه میگفت پسرا، دعوا نکنید به جاش مسابقه بدین! » یاماچ لبخندی می زند و بعد به محله می رود و آیکوت، یکی از جوانان معلول محله را از خانه اش و با اجازه مادرش برمیدارد تا در محله بگرداند. بعد هم به مکه می سپارد تا همه را دور زمین فوتبال جمع بکند. خودش هم سراغ جومالی و سلیم می رود و می گوید که یک به دو و شرطی بازی می کند! سلیم و جومالی پوزخندی می زنند و قبول می کنند. یاماچ می گوید: «شرطش هم اینه که برنده بازنده رو تا میخوره کتک میزنه! » آنها به زمین بازی می روند و سه نفری فوتبال بازی می کنند. یاماچ با دوز و کلک گل بیشتری به آن دو می زند و بعد مقابل بقیه جوانان رو به دو برادرش می گوید: «شماها فکر میکنین همه مثل شما مردونه بازی میکنن. ولی اینطور نیست و بعد از دست خودتون عصبانی میشید... ادریس کوچوالی همیشه میگفت، این دنیا دنیایی که ما میشناسیم نیست برادرا. خب چه کنیم؟ قهر کنیم و بریم تو لاک خودمون و تاوان شکست هامون رو بدیم؟ یا شاید قراره از حرص و خشم اول خودمون و بعد همدیگه رو بخوریم؟ اینه؟ یا اینکه به آینه نگاه کنیم و به یاد بیاریم که کی هستیم! واسه سرپا شدن منتظر چی هستین برادرا؟ » همان موقع آیکوت بدون کمک کسی از روی ویلچر به سختی بلند می شود و در حالی که دست را به فنس ها گره کرده بلند می شود. همه با لبخند به او خیره می شوند و یاماچ می گوید: «آیکوت کسیه که سالها گودال رو از پنجره اتاقش نگاه میکنه. وقتی اون امیدش رو از دست نداده، شماها کی هستین که امیدتونو از دست بدین؟! » همه از حرف های او متاثر می شوند.

خانواده کوچوالی دور هم جمع شده اند. کمی بعد متین و جلاسون هم به جمع آنها می پیوندند و یاماچ متین را که بعد از سختی های بسیار مواد را از بدنش خارج کرده در اغوش می گیرد. بعد هم بدون مقدمه، رو به همه می گوید که تصمیم گرفته جلاسون و کاراجا را به عقد هم در بیاورد! همه ناباورانه به او خیره می شوند و کاارجا با ناراحتی به یاماچ نگاه می کند.

سلیم و جومالی به بازار و پیش یاماچ می روند. سلیم کمی عصبی به او می گوید: «کاش به من میگفتی! مثلا من باباشم! » جومالی می گوید: «تو داداش یاماچتو نمیشناسی؟ اون بی خبر از همه کاراشو پیش میبره! ما هم یه خبر واست داریم یاماچ. چائتای از زندان آزاد شده! »

چائتای بعد از آزاد شدن پیش پدرش می رود و مدارک و وسایلش را از او می گیرد. بعد هم روبروی آریک می ایستد و می گوید: «بالاخره به چیزی که میخواستی رسیدی. حداقلش اینه که کارارو به غریبه نمیسپارم! میرم تا یه دوری تو دنیا بزنم و برمیگردم! این وسط ازت میخوام خوب مراقب افسون باشی اما برادرانه! » آریک لبخندی می زند و به او می گوید که نگران چیزی نباشد. بعد هم به تنهایی و در حالی که عین خیالش نیست در محله ی گودال قدم برمیدارد و به نگاه های خیره و تهدید امیز جوانان هم توجهی نمی کند. او در قهوه خانه منتظر یاماچ می نشیند. یاماچ به دیدنش می رود و آریک بلند شده روبروی او می ایستد و می گوید: «من آریک بوکه اردنتم! نگران نباشین اصلا نمیذارم جای خالی داداشمو حس کنین! » یاماچ هم لبخندی می زند و به او دست می دهد.

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت دویست و چهل و هفت 247 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت دویست و چهل و پنج 245 Next Episode - Çukur Serial Part 247 Previous Episode - Çukur Serial Part 245

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: قسمت دویست و چهل و شش گودال