قسمت دویست و شانزده گودال
گودال 85
وارتلو همانجا منتظر می ماند تا سوختن انبار را تماشا کند اما وقتی می بیند که یاماچ داخل می رود و دیگر برنمی گردد نگران می شود و خود را به دل آتش می زند و او را نجات می دهد. مردم که همراه پاشا بیرون منتظر و نگران یاماچ هستند با دیدن یاماچ و وارتلو برای وارتلو دست می زنند. پاشا جلو می رود و از او تشکر می کند اما بعد به او می گوید: «تو این وقت شب اینجا چیکار داشتی؟ » وارتلو طفره می رود و برای پاشا کاری پیش می آید اما او ول کن قضیه نیست. کمی بعد یاماچ هم به هوش می آید و از وارتلو می پرسد که چرا او را نجات داده است. وارتلو می گوید: «به خاطر اینکه سنا رو دوست دارم! گفتم نزدیکاتو خوشحال کنم! » وقتی یاماچ هم از او می پرسد که اینجا چه میکرده؟ وارتلو می گوید: «اونم خودت پیدا کن! » و می رود.
سنا وقتی به وارتلو زنگ می زند و می بیند او جواب نمی دهد به امراه زنگ می زند و وانمود می کند که دارد با وارتلو صحبت می کند و می گوید که فورا خودش را برساند. امراه که میدانسته سنا به او زنگ خواهد زد به او می گوید که نگران نباشد تا خودش را برساند. از طرفی هم رئیس از عدنان می خواهد برود و عدنان دم در امراه را می بیند و امراه به او می گوید که فعلا برود و هرجایی غیر از آتلیه پنهان شود و بعدا باز هم با او کار خواهد داشت.
همه ی اسلحه های انبار از دست رفته و پاشا به یاماچ می گوید: «مطمئنم کار یکی از خودی هاست که الان آدم وارتلو شده... » یاماچ از او می پرسد: «خب چرا یهو عصبانی شده؟ » و پاشا می گوید: «به خاطر سعادته. بابات قبول کرده شوهر کنه. »
امراه داخل ساختمانی که سنا در آن است می شود و همه افراد رئیس را کتک می زند و بعد هم اسلحه را دست سنا می دهد و به او می گوید که فرار کند. سنا فورا از آنجا خارج می شود اما یکی از افراد رئیس هم او را دنبال می کند و بالاخره او را می گیرد و گلویش را فشار می دهد. سنا که ترسیده به سمت او شلیک می کند و او را می کشد. همان موقع امراه از راه می رسد و به سنا که ترسیده، کلید در خانه اش را می دهد تا به آنجا برود. کمی بعد امراه هم خودش را می رساند و سنا سراسیمه گریه می کند و می خواهد به یاماچ زنگ بزند که امراه می گوید: «زنگ بزنی چی بگی؟ یاماچ میدونست چرا رفتی اونجا؟ اصلا واقعا اونجا چیکار داشتی سنا؟ » و سنا با ترس و لرز به حرف او گوش می دهد و گوشی اش را کنار می گذارد. بعد هم امراه از او می خواهد که همه چیز را برایش تعریف کند.
یاماچ پیش ادریس می رود و می گوید: «ندیدیم کار کی بود ولی معلومه! به خاطر اینکه تو تحت فشارش گذاشتی! بیخیال قضیه ازدواج سعادت شو. » اما ادریس قبول نمی کند و یاماچ می گوید: «پس خودت حلش کن! درضمن اونی که از آتیش نجاتم داد وارتلو بود. » و ادریس بدون گفتن چیزی فقط نگاهش می کند.
صبح امراه سنا را به خانه کوچوالی ها می رساند و سنا با دیدن یاماچ با غم از او می خواهد که بغلش کند. یاماچ هم بدون گفتن حرفی او را در اغوش می گیرد.
سلطان به ادریس می گوید: «به وکیل خبر بده. میخوام سلیم رو از میراثم کنار بذارم. آکین و کاراجا و عایشه میمونن. سلیم باید بره. » ادریس که تعجب کرده دلیل این کار او را می پرسد.
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت دویست و هفده 217 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت دویست و پانزده 215 Next Episode - Çukur Serial Part 217 Previous Episode - Çukur Serial Part 215منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت دویست و شانزده گودال
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران