قسمت دویست و سه گودال
گودال
83 – 2
یاماچ در حین تحقیق کردن درمورد چاعتای، برای سلیم تعریف می کند طلاهایی که دزدیده اند فقط مال افسون نبوده و حالا با دزدیدن طلاهای چاعتای و متحد شدن با زیر دستهای او توی دردسر افتاده اند و مجبورند با دشمن جدید هم دست و پنجه نرم کنند. سایم با لحن کنایه آمیزی به او تبریک می گوید.
آذر به خانه ی افسون می رود تا سرو گوشی آب دهد. افسون به او می گوید که دیگر لازم نیست کار خاصی کنند چون چاعتای برگشته و تمام دشمنان یاماچ را هم جمع کنند به اندازه ی ناخن او نخواهد شد. آذر که قبلا در ماجرای درگیری اش با فاتح و ویکتور اسم چاعتای را شنیده بود و توسط او تهدید شده بود از افسون می خواهد قرار ملاقاتی با او ترتیب دهد. افسون با وجود اینکه شک دارد چاعتای بخواهد با اذر دیدار کند قبول می کند.
جومالی تک و تنها به خانه ی آذر می رود و درحالی که در محاصره ی افراد او قرار گرفته اسم کاراجا را فریاد می زند. کاراجا از خانه بیرون می آید و جومالی دست او را می گیرد تا او را به خانه ببرد. کاراجا مقاومت می کند و در همین موقع آذر از راه می رسد. جومالی اسلحه را روی سر او می گذارد و می گوید:« کاراجا با من می یاد و من و تو بعدا جای دیگه تسویه حساب می کنیم.» آذر قبول می کند و می گوید:« در این خونه به روی کاراجا همیشه بازه. هروقت بخواد می تونه بره و اگه خواست می تونه بمونه.» اما کاراجا که تصمیمش را گرفته به سمت خانه می دود. جومالی با عصبانیت رو به او می گوید:« اگه پاتو توی اون خونه بذاری دیگه از خون من نیستی. بهت گفته باشم.» کاراجا جواب می دهد:« تو زنده بمون اگه لازم بود منو از خون خودت ندون.» و وارد خانه می شود. جلاسون و مکه هم از راه می رسند و جومالی را آرام می کنند و او را با خود می برند. کاراجا در خانه زیر گریه می زند و آذر که دلش برای او سوخته او را در اغوش می گیرد.
جومالی که سر قضیه ی کارجا ناراحت و عصبی است به قهوه خانه می رود و عصبانیتش را سر سلیم خالی می کند و با او جرو بحث می کند. یاماچ از انها می خواهد به جان هم نیفتند و به فکر مشکلات جدیدی که با چاعتای اردنت پیدا کرده اند باشند. آنها مدتی درمورد چاعتای و خانواده ی او صحبت می کنند و در نهایت سلیم می گوید که درگیر شدن با چنین خانواده ی قدرتمندی کار عاقلانه ای نیست. اما جومالی و یاماچ با نظر او مخالفند و هنوز چاعتای را دست کم گرفته اند.
در آلمان وارتولو با شنیدن ترانه ی مهربان در دفتر کار حیدر عصبی می شود و با او درگیر می شود. بعد از آرام شدن وارتولو حیدر شروع به درد و دل کردن با او می کند و از زنی که عاشقش بوده حرف می زند و کم کم معلوم می شود که آن زن همان مادر وارتولو بوده است. حیدر که با وارتولو احساس صمیمیت کرده بدون دردسر اضافه او و مدد را در جای بار اتوبوسی مخفی می کند و قاچاقی آنها را راهی ترکیه می کند.
آذر طبق وقت ملاقاتی که افسون برایش گرفته به خانه ی چاعتای می رود...
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت دویست و چهار 204 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت دویست و دو 202 Next Episode - Çukur Serial Part 204 Previous Episode - Çukur Serial Part 202منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت دویست و سه گودال
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران