قسمت صد و شصت و هشت گودال
گودال 70-2
رئیس پلیس زندان، سلیم را صدا می زند و از او می پرسد که هر آدرسی که جومالی ممکن است رفته باشد را به او بگوید. سلیم از اینکه جومالی فرار کرده خوشحال می شود و با بیخیالی چند آدرس برای او می نویسد. اما بعد رئیس پلیس متوجه آدرس های دروغین او می شود و سلیم می گوید: «داریم از جومالی کوچوالی حرف میزنیم. اون ممکنه هرجایی باشه! » و لبخند محوی می زند.
یاماچ خیلی راحت از بین نگهبانان تمساح می گذرد و وارد اتاق او می شود. تمساح او را می بیند اما یاماچ فورا به سمت او چند بار شلیک می کند و تمساح روی زمین می افتد.
علیچو از پنجره حیاط را نگاه می کند و وقتی می بیند که ظفر به او علامت می دهد، از در عقبی خانه فرار می کند و سوار صندوق عقب ماشینی که انجاست می شود و از خانه دور می شود.
وارتلو بی صبرانه منتظر رئیس زندان آرموتلی است. رئیس وقتی او را می بیند برای گرفتن زهرچشم از او می گوید: «آدمایی مثل شما اسمشون قبل از خودشون اینجا میرسه! قبل از همه چی باید خوب سمباده ت بکشم! » بعد هم به افرادش دستور می دهد خوب او را کتک بزنند. وارتلو کوتاه نمی آید و گستاخانه به او فحش می دهد. رئیس باز هم دستور می دهد او را کتک بزنند و بعد هم لباس مخصوصی را به او می دهد تا بپوشد تا از بقیه افراد زندان تشخیص داده بشود و به نوعی معلوم بشود که سر به راه شده. وارتلو قبول نمی کند و رئیس او را بدون درنگ داخل سردخانه ی زندان می اندازند تا ادب بشود!
بره های سیاه قدیمی مثل آونی و آلپرن به دستور رمزی به مردم در خیابان ها حمله کرده و انها را خفت می کنند و پول هایشان را می دزدند. آکین رمزی را پیدا می کند و از او می خواهد برایش کار کند. رمزی می گوید که فقط در صورتی که دوباره بتواند وارد گودال بشود تا مادرش او را ببخشد قبول می کند برایش کار کند.
یاماچ مشغول بررسی کسانی است باید ازشان انتقام بگیرد. او عکس افسون را می بیند و به یاد می آورد که او همان کسی است که زخمش را مداوا کرده و برایش قصه گفته بوده. او عکس افسون را درون آتش می اندازد و به سوختن آن نگاه می کند.
آکین که نقشه ای در سر دارد از کوتای می خواهد که تا می تواند او را کتک بزند و کبودش کند. او شب با مظلومیت به در اتاق کاراجا می رود و کاراجا با دیدن زخم های صورت او با نگرانی می پرسد که جریان چیست؟ آکین با بغض ساختگی می گوید: «به تو گفته بودم تو اینجور کارا دخالت نکن. گفته بودم من اون بیرون دارم جونم رو وسط میذارم... » کاراجا گریه اش می گیرد و او را در آغوش می گیرد.
جومالی برای گرفتن انتقام از کنعان به ادرسی که نادر برایش فرستاده می رود اما با ماموران پلیس در آنجا روبرو می شود و بعد با عصبانیت سعی می کند نادر را دوباره پیدا کند! او به کمک دخترهای کاباره نادر را پیدا می کند و تهدیدش می کند که باید جای کنعان را برایش پیدا کند. نادر هم که ترسیده قبول می کند. بعد هم جومالی سراغ ییلدیز را از دخترها می گیرد و آنها می گویند که ییلدیز ازدواج کرده و حالش خوب است. جومالی به فکر فرو می رود و لبخند محوی می زند.
علیچو شبانه در خیابان های گودال قدم می زند که همان لحظه یاماچ هم از انجا رد می شود اما بدون اینکه او را ببیند، نجدت و پدر علیچو او را سوار ماشین می کنند و همراه خودشان می برند!
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت صد و شصت و نه 169 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت صد و شصت و هفت 167 Next Episode - Çukur Serial Part 169 Previous Episode - Çukur Serial Part 167منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت صد و شصت و هشت گودال
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران