قسمت صد و نوزده گودال
گودال 62-3
داملا در قهوه خانه پیش یاماچ می نشیند کمی بعد یاماچ با شک از او می پرسد که پدرش سدات و نجات و بقیه آن افراد را از کجا میشناخته؟ داملا می گوید: «از همونجایی که بابای تو میشناختشون! » یاماچ می گوید: «سوال همین جاست که بابام اصلا اونارو نمیشناخته! » داملا نمی داند چه بگوید که همان زمان مدد از راه می رسد و می گوید که مکان تمساح را پیدا کرده است. داملا اصرار می کند که او هم با انها بیاید اما یاماچ این اجازه را به او نمی دهد! سلیم از یاماچ می خواهد که خودش را به کشتن ندهد و نقشه اش را با او درمیان می گذارد.
سلیم به اسم یاماچ با کسی که او هم خودش را جای تمساح جا زده خودش را روبرو می کند! تمساح از دور با تک تیرانداز انها را زیر نظر دارد تا سلیم را که فکر می کند یاماچ است بکشد! از طرفی هم یاماچ همراه علیچو در جایی کمین کرده اند و درست وقتی تمساح می خواهد به سمت سلیم شلیک کند علیچو او را می بیند و شلیک می کند و انگشت تمساح قطع می شود و با صدای گلوله او بین دو طرف جنگ می شود. کامیونی هم که وارتلو و جومالی و مدد را به دستور تمساح جلوی خود بسته راه می افتد و همان موقع داملا از راه می رسد و راننده کامیون را می کشد و جلوی کامیون را نگه میدارد و انها را از مرگ نجات می دهد. جومالی به او خیر می شود و لبخند می زند.
پسری به اسم ساواش وارد همان باری که وارتلو به صاحب آن صدمه زده می شود و از صاحب بار با عصبانیت می پرسد که چه کسی این بلا را سرش آورده است. صاحب بار می گوید: «یکیه به اسم صالح کوچوالیه. یه خانواده ای مثل خانواده ی شمان. یعنی مثل تو و آذر. » ساواش می گوید که حساب آن شخص را خواهد رسید چون کسی حق ندارد به ساقی آنها زور بگوید!
یاماچ پیش داملا که توی ماشینش نشسته تا با جومالی با هم برگردند می رود و خیلی جدی می پرسد : «داملا تو طرف کی ای؟! » داملا متوجه منظور او نمی شود و جوابی نمی دهد!
آکشین از سلطان می خواهد تا به قبرستان برود. کاراجا هم می گوید که او را همراهی خواهد کرد. سلطان قبول می کند اما عایشه می گوید بهتر است که امروز را جایی نروند چون سلیم دیروز به او برای محافظت از خودش و عایشه اسلحه داده است. سلطان هم به جلاسون می گوید که کاراجا را به قبرستان ببرد. جلاسون برخلاف میلش قبول می کند اما کاری برایش پیش می آید و می رود! آکشین که ناراحت شده خودش تنها به قبرستان می رود.
یوجل سراغ آخرین بازمانده های بره های سیاه می رود و خودش را به آنها معرفی می کند. بره های سیاه او را باور نمی کنند. یوجل برایشان تعریف می کند که در تمام این مدت چگونه خودش را پشت یک فرد دست نشانده به اسم بایکال پنهان کرده و همراه دوست قدیمی اش چتو نقشه هایی را برای گرفتن گودال و شکست دادن کوچوالی ها کشیده است. مرد انگشتر سیاهی که خودش را پشت پرده قایم کرده، در همه جا حضور داشته و دشمنان بیشتری را علیه گودال تحریک کرده، خود یوجل بوده است. یوجل برای آنها تعریف می کند: « من و چتو تو همه این سال ها با هم در ارتباط بودیم. اما این اواخر چتو دیگه با برنامه پیش نمیرفت و منم ولش کردم. به همین دلیل هم از پا دراومد. اگه میخواین حرصی که نسبت به کوچوالی ها دارید رو خالی کنید با من همراه بشید چون من از همتون مسن تر و با تجربه ترم. » بره های سیاه بعد از کمی فکر کردن با او پیمان همکاری می بندند.
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت صد و بیست 120 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت صد و هجده 118 Next Episode - Çukur Serial Part 120 Previous Episode - Çukur Serial Part 118منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت صد و نوزده گودال
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران