قسمت هفتاد و هشت گودال
گودال 53-3
بره ها به خواست ماحسون و برای گرفتن انتقامشان همگی یکی یکی دم خانه ی بادیگاردهای گودال می روند و آنها را کتک می زنند. این خبر به گوش جومالی و سلیم می رسد و آنها فورا سراغ بره ها می روند. در مسیر، جوان های محله هم به آنها ملحق می شوند تا کم نیاورند و بره ها را تا می خورد کتک می زنند. وقتی بره ها پیش ماحسون می روند، ماحسون از سر و وضع آنها متوجه همه چیز می شود و از اتحاد گودالی ها می ترسد و به افرادش دستور می دهد که همگی فردا جمع شوند تا کار آنها را تلافی کنند.
چتو هنوز هم به هوش نیامده و مدام کابوس می بیند. او در خواب می بیند که عده ای مرد پا به سن گذاشته دور تا دور نشسته اند و از کسی می خواهند که برایشان برقصد. ماحسون وقتی حال او را می بیند سراغ عایشه می رود تا بیاید بلکه حال چتو بهتر شود. عایشه عصبانی می شود و رو به او می گوید: «چی از جونم میخوایین؟ مریضه برو دکتر خبر کن به من چه! » و راه می افتد که برود اما ماحسون با ملایمت می گوید: «عایشه خانم فقط نیم ساعت. یه لحظه بیا ببینش. من مشکلشو نمیفهمم. کاری از دستم برنمیاد. » عایشه دلش به رحم می آید و همراه او می رود. عایشه وقتی چتو را انطور آسیب پذیر می بیند یاد بحثش با سلیم می افتد که در آخر هم به او گفته بود: «باید بهترین کاری که از دستت برمیادو بکنی! » عایشه تصمیم می گیرد برود اما صدای چتو را می شنود که با التماس و گریه می گوید: «نرو... مامان نرو. » عایشه دلش به حال او می سوزد و او را نوازش می کند و برایش لالایی می خواند. چتو کم کم آرام می شود.
ادریس، یاماچ و سلیم را همراه خود به دیدن اولوچ می برد تا آنها را سراغ شنول ببرد. شنول کمی دیوانه و سرخوش است! او از یاماچ خوشش می آید و قبول می کند که اسلحه مورد نیازشان را تهیه کند به شرطی که به جای پول به او تعداد زیادی باطری ماشین بدهند. یوجل به آنها پیشنهاد می دهد که به اوراقی بروند تا چیزی که لازم دارند را پیدا کنند.
سلیم و یاماچ لباس هایی مانند علیچو می پوشند و همراه او نمکی ها را دنبال می کنند تا در نهایت به یه اوراقی برسند. اوراقی ای که بره های سیاه از آن محافظت می کنند. انها منتظر می شوند تا هوا تاریک بشود. هوا که تاریک می شود وارتلو و مدد هم به انها می پیوندند. وارتلو جلو می رود تا حواس بره ها را پرت کند. کمی بعد که یکی از بره ها از پشت سر قصد دارد وارتلو را بکشد جومالی سر می رسد و زودتر او را می کشد و وارتلو به روی جومالی لبخند می زند و تشکر می کند. همگی بالاخره به باطری ها می رسند و هر تعداد که نیاز دارند برمیدارند و سراغ شنول می روند. شنول وسیله حمل و نقل برای جابجایی اسلحه ها ندارد و یاماچ به اولوچ زنگ میزند تا از او کمک بگیرد. اولوچ با کمال میل قبول می کند.
بره ها به دستور ماحسون به بارها حمله می کنند تا دوباره بارها را به دست بگیرند اما جلاسون و مکه به همراه دوستانشان جلوی آنها را می گیرند و این اجازه را به آنها نمی دهند.
کسی به ماحسون زنگ می زند و خبر کامیون های حامل اسلحه را به او می دهد. ماحسون هم برای تلافی دزدیده شدن باطری ها بارهای اسلحه را غارت می کند. یاماچ وقتی این را می فهمد به شدت عصبانی می شود.
چتو از خواب بیدار می شود و فورا به دوست قدیمی اش زنگ می زند و می گوید که او را به دیدن بایکال ببرد دیگر نمی خواهد او را ببیند و می خواهد مستقیم با بایکال در ارتباط باشد. چتو خود را اماده می کند و بعد هم دوستش که انگشتر سیاه به دست دارد او را سوار ماشینش می کند او را به نمایشگاه ماشین های کلاسیک بایکال می برد. ته نمایشگاه کسی پشت میز نشسته و چتو به محض رسیدن به او می گوید: «اولا بعد از این فقط با شما ملاقات میکنم. واسطه نمیخوام. دوما مرده ی این وارتلورو میخوام! »
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت هفتاد و نه 79 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت هفتاد و هفت 77 Next Episode - Çukur Serial Part 79 Previous Episode - Çukur Serial Part 77منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت هفتاد و هشت گودال
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران