قسمت شصت و نه گودال

   سریال گودال قسمت شصت و نه 69Çukur Serial Part 69

گودال 50-3

سلطان با ادریس سر سنگین است و وقتی ادریس به او می گوید که خودش او را به خانه می رساند سلطان بدون توجه به او رو به عمو می گوید: «منو میرسونی خونه؟ » عمو قبول می کند و ادریس خیره به سلطان می ماند.

سلیم به دنبال سرنخی است که بفهمد چه کسی به سمت یاماچ شلیک کرده است.

یاماچ وقتی خواب است، خواب همان شب را می بیند و مکه را می بیند که به سمتش شلیک کرده است. او از خواب می پرد و مدد را می بیند که به بیمارستان آمده تا به او شلیک کند و وقتی شلیک می کند یاماچ از خواب می پرد و می فهمد که همش خواب بوده است. کمی بعد علیچو به دیدن او می آید و وقتی یاماچ در مورد محله از او می پرسد علیچو قضیه مغازه و دوست فرهاد را برای او تعریف می کند. یاماچ جا می خورد و به علیچو می گوید: «من به تو خیلی اعتماد دارم علیچو. تو باید تو گودال باشی و همه چیز رو تحت نظر بگیری و به من بگیش... » علیچو قبول می کند.

چتو می خواهد همین فردا حمله کند اما ماحسون از او می خواهد که تا حالش خوب نشده است کاری نکنند و چتو می گوید: «به خاطر یه زخم کوچیک انقدر نگران نباش. تا وقتی یاماچ به محله برنگشته و محله اوضاعش بده باید حمله کنیم. » ماحسون از چتو می پرسد که چرا عایشه زخم های او را پانسمان کرده و است و حتما از چتو خوشش آمده. اما چتو می گوید: «حتما تو رفت و آمداش به خونمون یه صمیمیتی بینمون بوجود اومده! » و می خندد. اما بعد می گوید: «ولی نمیدونم... شاید دلش نخواسته دستش به خون آلوده بشه.. » ماحسون می گوید: «میتونست کمکت نکنه و زخماتو پانسمان نکنه تا از خونریزی زیاد بمیری... من مطمئنم ازت خوشش میاد! توام اگه ازش خوشت میاد بریم دسته گل بگیریم و بریم خواستگاریش؟! » چتو به فکر فرو می رود و می گوید: «آره یه دست گل رز سفید براش میگیرم اوضاع که درست شد! برای تشکر! » ماحسون لبخندی می زند.

عمو وقتی سلطان را به خانه می رساند سلطان از او می پرسد: «ملیحه چی میخواد؟! » عمو می گوید: «نمیدونم. قراره بهم زنگ بزنه میخواد باهام حرف بزنه. » سلطان به فکر فرو می رود و بدون گفتن حرفی داخل خانه می رود.

وارتلو به دیدن فرهاد می رود و به او می گوید: «میدونم بیخیال نمیشین. ولی یه شب بهم فرصت بدین هرکی اینکارو کرده، پیداش میکنم و خودم یه تیر مغزش شلیک میکنم. » بعد هم سراغ جومالی می رود و از او می خواهد که به مکه بگوید که امشب را کاری نکند اما جومالی با غرور می گوید: «من از هیچکس خواهش نمیکنم! برای هیچکسم کاری نمیکنم. مخصوصا برای یه حرومزاده که پیش من قلدر بازی درمیاره. موفق باشی! » وارتلو که می بیند جومالی قصد کمک به او را ندارد به مدد زنگ می زند تا خودشان مشکل را حل کنند.

همان شب ویصل به کمک چند نفر خانه فرهاد را تیرباران می کنند. او که فکر می کند حتما کار مکه و دوستانش است عصبانی شده و اسلحه اش را برمی دارد و به خیابان می رود و دوستانش هم به او می پیوندند. مدد که این صحنه را می بیند فورا به وارتلو زنگ میزند. سپس ویصل سراغ مغازه هایی در محله می رود و آنجا را تیرباران می کند. دوستان مکه هم جمع می شوند تا مسبب این کار را که فکر می کنند فرهاد است را بکشند. علیچو که همه چیز را دیده به بیمارستان می رود و این خبر را به یاماچ می دهد. جلاسون هم به جومالی زنگ زده و خبر را می دهد. جومالی عصبانی شده و به سمت محله می رود. دو گروه با خشم و نفرت به هم خیره می شوند که جومالی و وارتلو هم از راه می رسند. جومالی طرف مکه و دوستانش را می گیرد و رو به وارتلو می گوید: «تو مگه به من نگفته بودی اینا حرف منو گوش نمیکنن یه کوچوالی باید بالا سرشون باشه؟ الان چیشده که تو در مقابل کوچوالی ها وایمیستی؟! » وارتلو می گوید: «نگفتم حرف منو گوش نمیکنن. گفتم بالاسرشون باش و براشون برادری کن! بعدشم اگه مسئله کوچوالی بودنه منم کوچوالیم. » جومالی اسلحه اش را بیرون میکشد و وارتلو هم چاقویش را و به هم خیره می شوند. از یکی از ساختمان های نزدیک به انها ویصل آنها را زیر نظر دارد و مخفیانه اسلحه اش را به سمت جومالی و وارتلو می گیرد.

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت هفتاد 70 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت شصت و هشت 68 Next Episode - Çukur Serial Part 70 Previous Episode - Çukur Serial Part 68

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: قسمت شصت و نه گودال