قسمت چهل و شش گودال
گودال43-1
وارتلو خود را آماده می کند تا طبق خواسته ی چتو عمل کند و برای حفظ جان سعادت و پسرش برای آنها مواد درجه یک تولید کند. وارتلو به یاد می آورد که چتو به او گفته بود: «ما اشتباه کردیم... تو مرغ تخم طلای ما بودی که خواستیم سرتو ببریم. ولی من هرچقدرم اشتباه کنم تو نمیتونی چیزی بهم بگی! بخاطر سعادت! پول هم بهت نمیدیم. ماده خام رو هم تو باید پیدا کنی. خودت هم باید جنس رو درست کنی.. » وارتلو به ناچار سراغ دوست قدیمی اش می رود و طلب وام می کند. اما چون از قبل بدهی زیادی داشته مرد به او اعتماد نمی کند بعد هم قصد جانش را می کند اما وارتلو نگهبان های ان مرد را می کشد و می رود. از آن طرف هم مدد به خواست وارتلو پیش کسی می رود و با گفتن این که دیگر با وارتلو کار نمی کند و خودش دست تنهاست، طرف را راضی می کند تا مواد خام به او بدهد. طرف با خوشرویی قبول می کند اما کمی بعد دست و پای مدد را می بندند و از او می پرسند که وارتلو کجاست؟ مدد می گوید چیزی نمی داند و مرد می گوید:« تا بشیروها نیومدن بگو. اونا اینجوری باهات تا نمیکنن! داداشت به من بدهکاره. اگه بدهیش رو میداد تو به این روز نمیفتادی. » همان لحظه وارتلو با شکل و شمایل سعددالدین سر می رسد و مدد از دیدن او خوشحال می شود. او آن با گذاشتن اسلحه داخل دهان مرد او را تهدید می کند و از او می خواهد که فورا برایش مواد خام جور کند. ولی او می گوید که به خاطر وارتلو دیگر اعتبارش را از دست داده و نمی تواند مواد خامی برایش جور کند.
یاماچ مدام دنبال خراب کردن کار بره ها است و وقتی انها مانکن های پلاستیکی را که داخلشان طلا است بار می زند، پنج نفری به انها حمله می کنند اما تعدادشان کم است و مجبور می شوند پنهان شوند که ناگهان ویصل به خواست جومالی به همراه افرادش سر می رسد و کار را تمام می کند. یاماچ با دیدن ویصل، به یاد جهان می افتد و مشتی حواله او می کند. جومالی جلوی او را می گیرد و یاماچ توضیح می دهد: «این جهانه. همونه که به بچه های محله مواد میفروخت و بعد هم که اووردوز کردن با چاقو میخواست نابودشون کنه. » ویصل با صدای بلند می گوید: «من جهان نیستم. جهان برادر دوقلوی منه! » یاماچ بارو نمی کند و ویصل عکس دوتایی از خودش و جهان را نشان او می دهد. ولی با اینحال یاماچ باز هم به جومالی می گوید که به ویصل اعتماد نکند و جومالی می گوید نگران نباشد چون خودش ادم شناس خوبی است!
به چتو و ماحسون خبر می دهند که از افرادشان که برای بار زدن رفته بودند خبری نیست. آنها به همان انباری می روند و با جنازه آنها روبرو می شوند. ماحسون به شدت عصبانی شده و رو به چتو می گوید: «من خیلی خودمو کنترل میکنم ولی ما چرا سر این مرتیکه هارو قطع نمی کنیم؟ این چندمین باره؟ » چتو با شک می گوید: «این کوچوالی ها چجوری از این معامله خبردار شدن؟! » چتو کمی بعد ادامه می دهد: «صبر کن.. به زودی معلوم میشه. » ماحسون می گوید: «فکر کنیم یکی از بچه هامون خبرچینی می کنن. آخه چرا؟ یعنی فکر میکنه ما متوجهش نمیشیم؟ » چتو همان لحظه به یکی از افرادش کلید مکانی را می دهد و از او می خواهد که ان را به جلاسون بدهد. ماحسون کمی جا می خورد و چتو از او می خواهد که بهش اعتماد داشته باشد.
مدد به وارتولو می گوید: «داداش معلومه که ما از پسش برنمیایم. میشه با یاماچ حرف بزنی بلکه یه راهی بهت نشون داد. » وارتلو عصبانی می شود و می گوید: «منو نصیحت نکن. فکر میکنی به فکر خودم نرسید بهش بگم؟ » مدد با ترس تایید می کند و چیزی نمی گوید.
یکی از بره های سیاه سراغ جلاسون می رود و او را داخل خانه ای می برد. جلاسون که متعجب شده دلیلش را می پرسد و بره کلیدی را که چتو داده بود را به جلاسون می دهد و می گوید: «چتو گفت مثل پناهنده خونه مردم نمونه. بره تو خونه خودش زندگی کنه. » جلاسون می گوید: «ممنون لازم نیست. » آولی می گوید: «مطمئنی جلاسون؟ به چتو بگم هدیه شو پس فرستادی؟! » جلاسون به ناچار کلید را قبول می کند و فورا به خانه عایشه رفته و اکشین می گوید که وسایلش را جمع کند. خدیجه از جلاسون می پرسد که چه شده و جلاسون می گوید: «مامان خونه جدید اجاره کردم. میریم اونجا تو هم برو وسایلاتو جمع کن. » کاراجا می پرسد: «چه خونه ای جلاسون؟ نفهمیدم چیشد ولی آکشین و مامانت اینجوری نباید برن. » جلاسون کلافه می گوید: «کاراجا بذار کارمونو بکنیم... » و اکشین و مادرش را به خانه جدید می برد.
چتو بره های سیاهش را جمع کرده و رو به انها می گوید: «چیشد؟ و چرا اینطوری شد؟ » بره ها یک صدا می گویند که برادرهامون رو کشتند. ارسوی هم از بالا شاهد این صحنه است. ماحسون ادامه می دهد: «امروز بره های سیاه سرافکنده شدن. باید حواسمونو جمع کنیم و نذاریم این بی شرف ها کارمون رو خراب کنن. ببنین! امشب یه کار مهم داریم. همه باید مراقب باشین کارو خراب نکنین وگرنه مجازات میشین. خب... یه مرتیکه عوضی هست که خیلی وقته بهمون بدهکاره. باید برین به خونه ش حمله کنین و پسرشو صحیح و سالم بگیرین. اگه بدهیش رو پس نداد با پسرش تهدیدش میکنیم. »
ارسوی به دیدن یاماچ می رود و اول سراغ ماشینش را از او می گیرد. یاماچ بعد از گفتن این که جای ماشینش امن است از او می پرسد که امروز برایش چه خبری دارد و ارسوی هم به ناچار برایش تعریف می کند.
جلاسون با خوشحالی کمی برای خانه جدیدشان خرید می کند و وقتی برمی گردد چتو را می بیند که روی مبلی نشسته و اکشین و خدیجه هم کنارش هستند. جلاسون جا می خورد و با نفرت به او خیره می شود.
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت چهل و هفت 47 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت چهل و پنج 45 Next Episode - Çukur Serial Part 47 Previous Episode - Çukur Serial Part 45منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت چهل و شش گودال
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران