قسمت بیست و یک گودال
گودال 1_34
ما بره های سیاهیم، توی کل گله اول متوجه وجود ما میشن!
بعد از گذشت چند ماه، محله گودال دیگر مثل سابق نیست. محله پر شده از روسپی ها و کارهای خلاف به راحتی همه جا به چشم می خورد. از کوچوالی ها هم دیگر خبری نیست... نوجوانی که چند نفر به دنبالش هستند با ماحسون برخورد می کند. فرد شاکی هم خودش را می رساند و مدعی می شود که پسرک گوشی اش را دزدیده است. پسر که حسابی ترسیده است می گوید که گوشی را از قبل ازش گرفته اند و الان فقط به دنبال مجازات او هستند. ماحسون دلیل دزدی پسر را می پرسد و او می گوید: «میخواستم بفروشمش و باهاش نون بخورم، کفش بخرم، پتو بخرم.. » ماحسون متوجه می شود که پسرک کس و کاری ندارد و برای دفاع از او برادرهایش را صدا می زند تا حساب مرد شاکی را برسند. بعد هم به پسر می گوید: «ما هم مثل تو هیچکس رو نداشتیم، بعدش ببین... » او به برادرش هایش اشاره ای می کند و ادامه می دهد: «همدیگرو پیدا کردیم. » بعد هم پسرک را همراه خودش به خانه ای که پر از پسرهای نوجوان است می برد و حسابی به او می رسد و نونوارش می کند.
ماحسون به همراه چتو پسرهای نوجوان را جمع کرده تا چتو برایشان حرف بزند. چتو اینگونه شروع می کند: «وارد گروه ما شدن سخته، ولی خروجی در کار نیست. ما بره های سیاهیم! » بعد هم یکی یکی بچه ها را صدا می زند و نشانه مخصوص گروهشان را با میله ی داغ دیده روی انگشت دست چپشان هک می کند. او ادامه می دهد: «منم تو کوچه خیابون بزرگ شدم. منم بلایی نمونده بود سرم نیاد. بعدش ماحسون رو پیدا کردم.. به هم تکیه کردیم، برادر شدیم. بعدش گفتیم فقط ما دوتا نیستیم که. کوچه ها پر از بره های سیاه مثل ماست. عزیزای دل، ما گذشته ای نداریم! خانواده ای نداریم. ما بره های سیاهیم.. توی کل گله اول متوجه وجود ما میشن. گرگ اول میاد مارو میگیره ولی اگه کل گله سیاه باشه، بره سفید به مشکل میخوره که اونم به ما ربطی نداره! فقط متحد بودن و یکی بودنه که مارو نجات میده. »
یاماچ در باری در گودال دوباره مشغول خوانندگی شده است. او در خانه ای در محله نیز ساکن است.اما ناامیدی از چهره اش مشخص است.
عده ای از افراد بره های سیاه زنی را که کودکی در بغل دارد و در حال فرار و کمک خواستن از همسایه هایش است دنبال می کنند. اما کسی به زن بی نوا توجهی نمی کند. زن که فریده نام دارد کمال را می بیند و از او کمک می خواهد. کمال تحت تاثیر فشارهای عصبی اخیر دستانش می لرزد و دچار لکنت زبان شده است او وقتی بره های سیاه را می بیند با ترس می خواهد که همراه فریده بیاید. آنها فریده و نوزادش قهرمان را به خانه کوچوالی ها که حالا مقر فرماندهی چتو است می برند و نوزادش را از او می گیرند و به دست سعادت که در انباری خانه زندانی است می دهند تا از او مراقبت کند. ماحسون رو به فریده می گویند: «درسته که شوهرتو ما کشتیم و تو از دست ما عصبانی ای اما ما میخوایم یه شانس دوباره بهت بدیم! ماها بهتر از هرکسی میفهمیم وقتی یه بچه از خانواده اش جدا میشه چی میکشه. الان دوست داری این بلاها سر پسر تو هم بیاد...؟! نه، نمیاد. ما ازش خیلی خوب مراقبت میکنیم. اما ما الان خیلی کنجکاویم بدونیم یه مادر حاضره چه کارایی برای بچه ش بکنه؟ » و بعد از کمی مکث ادامه می دهد: «حالا بذا بهت بگم ما ازت چی میخوایم... یه نفر هس که افراد مارو میکشه و ما نمی تونیم نزدیکش بشیم. تو این اسلحه رو بگیر و برو سراغش و بکشش. خیلی راحته! اگه این کارو کنی منم قهرمانو بهت تحویل میدم. » فریده با گریه و به ناچار اسلحه را از او می گیرد.
کسی که تولید مواد چتو را برای فروش بر عهده دارد وارتلو است که او را بعد از گروگان گرفتن زن و بچه ی تو شکمش به این کار مجبور کرده اند.
حدود یک ماه قبل بره های سیاه قصد جان جومالی، برادر بزرگتر یاماچ و سلیم که ده سالی است در زندان است را می کنند. جومالی با شخصی که از برادرهای بره های سیاه است در حمام زندان، درگیر می شود و همانجا در اثر لیز خوردن و شکستگی سرش می میرد و او را به سردخانه می برند.
شخص ناشناسی که یکی یکی افراد بره های سیاه را شبانه می کشد و جنازه شان را هم برای چتو و ماحسون می فرستد باعث عصبانیت بسیار آن دو شده. چتو می گوید که اقدامات امنیتی محله را بیشتر کنند و در ضمن به ماحسون هم می گوید که کسی از این قضایا خبردار نشود.
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت بیست و دو 22 قسمت قبلی - سریال گودال قسمت بیست 20 Next Episode - Çukur Serial Part 22 Previous Episode - Çukur Serial Part 20منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت بیست و یک گودال
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران