قسمت شصت و دو آخرین تابستان

   سریال آخرین تابستان قسمت شصت و دو 62Akharin Tabestan Serial Part 62

آخرین تابستان 17-2

سلیم وقتی گوکهان را می بیند از او کارت شناسایی می خواهد و کمی سوال پیچش می کند و می گوید: «نمیخوام به خاطر تو بلایی سر آکگون بیاد! » گوکهان بدون حرفی بیرون می رود و آکگون به سلیم توضیح میدهد که خودش دنبال گوکهان رفته و خواسته که با او باشد اما سلیم می گوید: «به این راحتیا بهش اعتماد نکن پسر. تو آدمی هستی که بدون فکر خودتو برای کسی که دوستش داری فدا میکنی. منم نمیخوام این اتفاق بیفته. »

جانان قبل از اظهاریه دادن به کمیته انضباطی، با استادش که جزو یکی از داورهاست روبرو می شود. استاد به او می گوید که اگر جانان قبول کند به صورت داوطلبانه، پرونده ی حمایت از زنان را قبول کند، به عنوان یک نکته مثبت از او دفاع خواهد کرد و جانان را خوشحال می کند.

وقتی آکگون، گوکهان را به کارگاهش می رساند، عده ای به خاطر بدهی ای که گوکهان به انها دارد، به او حمله می کنند و گوکهان و آکگون هم با آنها درگیر می شوند. یکی از آنها ماشین مورد علاقه ی گوکهان را می دزدد و گوکهان خیلی عصبانی می شود و از اکگون می خواهد تا تعقیبشان کنند اما به آنها نمی رسند. آکگون از گوکهان می خواهد برای این که اینجا در امنیت نیست، همراهش به خانه ی سونر بروند. گوکهان کمی به او خیره می شود و بعد هم قبول می کند.

هنوز از جسد خبری نیست و مدرکی هم علیه فاتح پیدا نشده. سلیم خودش شخصا به سمت بندر می رود و به علی می گوید: «نکنه جسد رفته ته آب و به یه چیزی گیر کرده؟! »

ناز با عصبانیت به ارای می گوید چرا هنوز سونر آزاد نشده و او شکایتش را پس نگرفته. ارای هم عصبانی میشود و حرف دلش را نمیزند و به جای آن می گوید: «چون پروسه ش طولانیه! » اما ناز باورش ندارد و مجبورش می کند با هم بروند تا شکایتش را جلوی چشمان او پس بگیرد.

از انجایی که سونر جمال و مردی که در زندان به آکگون کمک کرده بود را با هم دیده، حدس میزند که همه این ها زیر سر پدرش باشد و حتی گوکهان هم برادر آکگون نیست. به همین خاطر به محض این که آزاد می شود و می فهمد که آکگون پیش برادرش است، خیلی نگران می شود و به یامور هم زنگ میزند تا با هم پیش آکگون بروند و به او هشدار بدهند.

امل اسم رستوران را که به خاطر چشمان متین، آبی، گذاشته بودند می خواهد عوض کند و به همین خاطر بحشان بالا می گیرد که جانان سر می رسد و سعی می کند امل را آرام کند.

اکگون، گوکهان را به خانه ی سونر می برد و برایش قهوه می ریزد. گوکهان می گوید: «مادرمون رو همیشه قهوه به دست کنار پنجره تصور میکنم و یادم میاد... » اکگون می پرسد: «منو اصلا یادت میاد؟ » گوکهان جواب میدهد: «وقتی دنیا اومدی هنوز خیلی بچه بودم و بهت حسودیم میشد چون مامانمو باهات شریک شده بودم. اما یه روز مادرمون تورو داد بغلم و من اونجا بود که دوستت داشتم.. بعد اون همیشه پیشت بودم تا این که سلجوق تاشکین فریاد زد که بهت دست نزنم و بعد هم با سیلی زد تو صورتم. دیگه هیچ وقت تورو بغل من ندادن... » آکگون با شنیدن این داستان ناراحت می شود و دلش به حال گوکهان می سوزد که یامور و سونر وارد می شوند و سونر به سردی به گوکهان دست میدهد و آکگون را گوشه ای می کشد و می گوید که حدس میزند گوکهان اصلا برادرش نباشد...

قسمت بعدی - سریال آخرین تابستان قسمت شصت و سه 63 قسمت قبلی - سریال آخرین تابستان قسمت شصت و یک 61 Next Episode - Akharin Tabestan Serial Part 63 Previous Episode - Akharin Tabestan Serial Part 61

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: قسمت شصت و دو آخرین تابستان