قسمت شصت و یک آخرین تابستان

   سریال آخرین تابستان قسمت شصت و یک 61Akharin Tabestan Serial Part 61

آخرین تابستان 17-1

آکگون برای این که به گوکهان ثابت کند که برادرش است، کارت شناسایی اش را هم نشانش میدهد. گوکهان می پرسد: «خب چی میخوای؟! اگه مامان و بابات نخواستن بدونی من کی هستم و چجور آدمی هستم، حتما یه چیزی میدونن! من از بچگی تو زندان بزرگ شدم میفهمی؟ » آکگون اصرار دارد همدیگر را بیشتر بشناسند اما گوکهان می گوید: «من خانواده ندارم و کسی رو ندارم. » همان موقع عده ای به مکان گوکهان حمله می کنند تا انتقام برادرشان را که گوکهان با ماشین زیرش گرفته را بگیرند. اما گوکهان می گوید که کار او نبوده و آکگون وقتی می بیند او در خطر است می گوید: «من مشتری دائم این آقام. اسمم آکگون گوکالپ تاشکینه فکر کنم اسمم براتون اشنا باشه! » و انها عقب می کشند. اما بعد از رفتنشان گوکهان از آکگون هم می خواهد که برود و برنگردد. بعد از رفتن آکگون، او به خلیل سادی زنگ میزند و می گوید: «خیالتون راحت. به زودی زنده بودن باباش و بعد هم جای اون رو به من میگه! »

سلیم با ناراحتی از جانان می پرسد: «تو با این چیزایی که تعریف کردم، چه حسی داشتی جانان؟ از من بدت اومد؟ » جانان او را در اغوش می گیرد و می گوید: «اون فقط بابای بیولوژیکیت بوده سلیم... هیچ وقت فکر نکن تو زندگیت دخلی داشته... »

آکگون همان شب دوست دارد با یکی درد دل کند و به یامور زنگ میزند. یامور با پیژامه و دوان دوان پیشش می رود و آکگون در مورد این که می خواهد کنار گوکهان باشد و خودش را مقصر این که او زندگی بدی داشته میداند، حرف میزند و بعد می گوید: «حس میکنم قراره اتفاق های خوبی بیفته یامور... » یامور لبخند میزند و نشان میدهد که کنارش است. بعد به آکگون می گوید که فردا همراه مادرش به کانون وکلا می روند تا به خاطر آکگون شاهد باشند. همان لحظه گوکهان به آکگون پیام میدهد تا همدیگر را ملاقات کنند و اکگون لبخند میزند و خوشحال می شود.

صبح زود آکگون با دست گل پیش جانان می رود و از او تشکر می کند. جانان سریع می فهمد که شب یامور پنهانی با اگکون دیدار داشته و نگاهی به دخترش و آکگون می اندازد و هردو را خجالت زده می کند...

سلیم به دیدن فاتح می رود و با نشان دادن عکس هایی که نشان میدهد او دیشب چمدانش را جمع میکرده که فرار کند؛ می گوید: «به زودی گیر میفتی! چون با بلوف من گول خوردی و من میدونم که جسدی این وسط هست بدری! » اما فاتح لبخند میزند و می گوید: «هرکاری میخوای بکن! » و به خودش خیلی مطمئن است.

یامور به سلیم زنگ میزند و از دهانش در می رود که امروز آکگون قرار است با گوکهان دیدار داشته باشد. همان موقع هم آکگون برادرش را به احمد و ارای معرفی می کند و هردو تعجب می کنند. طولی نمی کشد که سلیم با اخم داخل مکان می شود...

قسمت بعدی - سریال آخرین تابستان قسمت شصت و دو 62 قسمت قبلی - سریال آخرین تابستان قسمت شصت 60 Next Episode - Akharin Tabestan Serial Part 62 Previous Episode - Akharin Tabestan Serial Part 60

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: قسمت شصت و یک آخرین تابستان