قسمت شانزده آخرین تابستان

   سریال آخرین تابستان قسمت شانزده 16Akharin Tabestan Serial Part 16

آخرین تابستان 5-3

وقتی متین در ماشین سراب است، پلیس ماشین سراب را توقیف می کند چون بدهی زیادی بالا اورده و سراب مجبور می شود حقیقت را به متین بگوید: «امسال نتونستم خونه بفروشم و کارت های بانکی و وام و حساب همش از دستم در رفت. اما مشکلی نیست. این خونه ای که به فاتح فروختم منو نجات میده. اما نمیخوام کس دیگه ای اینو بدونه. خودم حلش میکنم. »

جانان از یامور می پرسد: «تو آکگون رو به جشن امشب دعوت کردی؟! » یامور می گوید نه و جانان با لبخند معناداری می پرسد: «اکگون از تو خوشش میاد نه؟ تو هم اینو میدونی! » یامور دستپاچه می شود و می گوید: «اسم ما حتی نباید تو یه جمله با هم باشه! » و فورا از خانه بیرون می رود و به لحظاتی که با آکگون داشته فکر می کند.

کان و یامور با هم به بار می روند که با آکگون روبرو می شوند. اکگون سلامی میدهد و دور می شود. بعد از رفتن او، یامور می گوید: «کان بهت گفتم بغلم نکن! » کان می گوید: «مگه چیه؟ به خاطر آکگون میگی؟! » یامور نگاه بدی به او می اندازد و کان حرفش را پس می گیرد. همان موقع دوست دختر یامور جلو می رود و از یامور می خواهد او را با آکگون آشنا کند. یامور با عصبانیت از انها دور می شود.

اکگون متوجه می شود مردی که به پارتی حمله کرده و به طرف یامور هم گلوله انداخته بود را دیده و به سمتش حمله می کند و تا می خورد او را کتک میزند طوری که به زور او را از مرد جدا می کنند.

ناز منتظر ارای است اما سونر مقابلش می نشیند. ناز جا می خورد و سراغ ارای را می گیرد اما سونر می گوید: «اون واسه من کار میکنه! تو هم که دختر روشن فکری هستی فکر کردم جایی که اصلش باشه نری سراغ تقلبیش! » ناز با عصبانیت به او خیره می شود و از سونر می خواهد که برود. سونر می گوید: «ارای بهم اجازه داد با دختری که ازش خوشش میاد قرار بذارم! حتی گوشیش دست منه! زود هم که صمیمی شدین! بخوای میتونیم بریم یه جای خلوت تر! » ناز تا این را می شنود لیوان آب روی میز را روی سونر خالی می کند و با عصبانیت انجا را ترک می کند.

یامور وقتی می بیند آکگون آنطور به ان مرد حمله کرده به سمتش می رود و با عصبانیت می گوید: «تو چجور جونوری هستی؟! » آکگون صبرش تمام می شود و می گوید: «اون همون مردیه که ادم اجیر کرد تا اون گلوله هایی که اینجوری از سرت میگذشتن رو شلیک کنن! »

سلیم پیش جانان می رود و جرئت نمی کند تمام حقیقت را بگوید و فقط قسمتی که فاتح جلوی در آمده بود تا به یامور تبریک بگوید را تعریف می کند. جانان که او را می شناسد خنده اش می گیرد. وسط حرف زدن ها، ناگهان هردو به هم نزدیک می شوند و می خواهند همدیگر را ببوسند که زنگ در زده می شود و هردو از هم با وحشت جدا می شوند!

صبح سلیم، یامور را با خودش سر عملیات می برد اما وقتی کامیونی که فکر می کند باید کامیون حمل مواد مخدر باشد را باز می کند، با توپ های رنگی روبرو می شود! سلیم می فهمد که سرکارش گذاشته اند و خیلی عصبانی می شود!

قسمت بعدی - سریال آخرین تابستان قسمت هفده 17 قسمت قبلی - سریال آخرین تابستان قسمت پانزده 15 Next Episode - Akharin Tabestan Serial Part 17 Previous Episode - Akharin Tabestan Serial Part 15

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: قسمت شانزده آخرین تابستان