قسمت صد و هشتاد و سه آپارتمان بیگناهان
آپارتمان بی گناهان
51-1
بعد از اینکه عابدین در خانه را به روی گلبن می بندد، گلبن با دلهره به طرف تاکسی به راه می افتد اما تاکسی رفته و گلبن وحشت می کند و وقتی می خواهد به خان زنگ بزند گوشی توی یک چاله می افتد و او با درماندگی بر جا می ماند. در همین موقع شننور سر می رسد و با مهربانی حال گلبن را می پرسد. گلبن می گوید: «این کار رو نکردم که دلتون برام بسوزه!» شننور می گوید: «تو احترام منو به دست آوردی!» شننور از گلبن می خواهد با او همراه شود تا به خانه برساندش اما گلبن می گوید باید به یک نفر دیگر هم سر بزند.
جیلان وقتی می بیند چند ساعتی است از بارکین خبری نیست به خانه او می رود و با دیدن راهروی خانه که با گلدان پر شده شوکه می شود کمی جلوتر باریکن که حمله صرع به او دست داده بیهوش روی زمین افتاده و یادداشت خان در کنارش است. جیلان آن را می خواند.
ناجی و صفیه با هم به آپارتمان برگشته اند و ناجی از صفیه می خواهد جواب خواستگاری اش را بدهد. صفیه هم ناز می کند و سعی می کند بحث را عوض کند. وقتی ناجی اصرار می کند صفیه می گوید: «در شرف خراب کردن زندگیتی!» ناجی می گوید: «برعکس! می خوام حق زندگی رو به جا بیارم!» او موهای صفیه را باز می کند و آنها را بو می کشد و نوازش می کند و از او می خواهد همیشه موهایش را باز بگذارد. صفیه نمی گذارد ناجی ادامه بدهد و با لبخند به طرف خانه می دود.
همین که صفیه به خانه می رسد حکمت به او می گوید: «چی شده؟ خوشحالی! انقدر که به در تکیه دادی!» صفیه به خودش می آید و فورا به طرف حمام می رود که ناجی در می زند و حلقه صفیه را که پیشش مانده به او می دهد و حکمت وقتی می فهمد ناجی بالاخره از دخترش خواستگاری کرده خوشحال می شود اما بعد انگشتر را وزن می کند تا ارزش آن را بسنجد.
گلبن به همراه شننور سر مزار مادرش می رود. او با بغض رو به مادرش می گوید: «الان کسایی هستن که دوستم دارن، براشون باارزشم اما اون گلوله ای که به قلبم زدی زخم عمیقی به جا گذاشته. وقتی کسی مثل تو نگاهم می کنه درد می گیره. اما از این به بعد از خودم دفاع می کنم. دارم ازدواج می کنم. مادر خیلی خوبی میشم و به بچه هام نترسیدن رو یاد میرم!» شننور با شنیدن اینها اشک می ریزد و به گلبن می گوید: «منم از این به بعد مادر توام!» گلبن می خواهد دست شننور را ببوسد اما شننور که می داند برای او سخت است فقط دستش را دور بازوی گلبن حلقه می کند.
در طرف دیگر عابدین به شرکت درن اوئلو به دیدن خان می رود و می گوید: «ما می دونستیم شما خانواده مشکل داری هستید اما گفتم اشکالی نداره، اسد باهات دوستی کنه، ضرری بهش نمی رسه. اما اشتباه کردم. تو خواهر دیوونه ت رو انداختی به پسر من!» خان خیلی عصبانی می شود اما چیزی نمی گوید. عابدین ادامه می دهد: «خودت بدبخت شدی می خوای اسد هم مثل خودت بشه. فکرکردی نمی دونم چرا از امریکا برگشتی؟ بابات از گرسنگی پوست و استخون شده بود. به خاطر اینکه خواهرای دیوونه ت دکتر و پرستار تو خونه راه نمی دادن!» در همین موقع اسد وارد اتاق می شود و عابدین با کنایه می گوید: «این همیشه همینجوری بود. مغزش کوچیکه. از بچگی ارزون ترین لباس ها رو انتخاب می کردی، آدمای تنهای مشکل دار دوستاش بودن، سگشم ناقص بود! شاید پیش اونا خودش رو بزرگتر و قوی تر حس می کرد!» خان با جدیت از عابدین می خواهد آنجا ترک کند و اسد با نارحتی می گوید: «از اینکه همیشه بابات رو با پدر من مقایسه می کردی پشیمون شدی؟ اونی که بدشانسه تو نیستی!»
وقتی گلبن وارد خانه می شود صفیه دستش را طوری می گیرد که گلبن حلقه اش را ببیند و گلبن با دیدن انگشتر داد بلندی می کشد و بالا و پایین می پرد اما وقتی صفیه می گوید هنوز جواب خواستگاری ناجی را نداده گلبن با عصبانیت می گوید: «دیگه تحملم تموم شده! دیگه از ترسیدن خسته شدم!» و صفیه با تعجب به او خیره می ماند.
جیلان با خان در یک کافه قرار گذاشته و خان به محض ورود یاد روزی می افتد همانجا جیلان با ذوق از برگشتنشان به نیویورک حرف می زد اما خان به او گفت نمی تواند با او برود چون باید به خانواده اش رسیدگی کند. جیلان آن روز با گریه کافه را ترک کرده بود.
قسمت بعدی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و هشتاد و چهار 184 قسمت قبلی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و هشتاد و دو 182 Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part 184 Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part 182منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت صد و هشتاد و سه آپارتمان بیگناهان
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران