قسمت صد و شصت و دو آپارتمان بیگناهان
آپارتمان بی گناهان
44-2
بایرام به ممدوح می گوید گلبن و اسد قرار است در واحد رو به رویی آنها ساکن شوند و با ناراحتی ادامه می دهد: «بهتون قول داده بودم از اینجا نرم اما این دیگه خیلی زیاده! نمی تونم!» ممدوح می گوید: «درکت می کنم بایرام. اصرار نمی کنم.»
صفیه با روپوش و کلاه و دستکش به در خانه ممدوح می رود و از او می خواهد اجازه بدهد چند دقیقه وارد خانه اش شود تا تحملش را در این موقعیت بسنجد و تمرینی برای فردا باشد. او فقط یک قدم به داخل برمی دارد و همانجا از ممدوح می پرسد: «ما از بیرون خیلی عجیب دیده میشیم؟» ممدوح می گوید: «عجیب به نظر می رسید اما نه به خاطر وسواسی بودنتون، به خاطر عصبانیتتون! معلوم نیست این عصبانیت و کی میاد و گریبان آدم رو می گیره!» صفیه می گوید: «اینجی وقتی با ما زندگی می کرد در مورد ما چی می گفت؟ ما خیلی خجالت زده ش می کردیم؟ پشیمون بود؟» ممدوح با بغض می گوید: «همیشه به من می گفت اونا آدمای بدی نیستن! تو نمی شناسیشون! می گفت صفیه خانم خیلی شجاعه! همه چی رو تو روی آدم می گه! می گفت گلبن انقدر صاف و ساده ست که آدم احساس می کنه پیش اون شارلاتانه!» صفیه با گریه آنجا را ترک می کند.
ناجی به دیدن صفیه می آید و وقتی صفیه برایش تعریف می کند که اسد قبول نکرده در آپارتمان زندگی کند ناجی می گوید: «منم بودم قبول نمی کردم!» صفیه می گوید: «پس خدا رو شکر که جای اسد نیستی!» ناجی می گوید: «ولی قراره باشم...» صفیه اجازه نمی دهد ناجی حرفش را ادامه بدهد و به بهانه دادن غذا به چی چی بلند می شود که برود اما ناجی با گلبن تماس می گیرد و می گوید به ماهی غذا بدهد. ناجی وقتی می فهمد صفیه قرار است فردا به خانه اسد برود خیلی خوشحال می شود و می گوید اگر بخواهد او هم همراهش می آید.
شب وقتی رویا وارد خانه می شود اسرا نقاشی خان را نشانش می دهد و می گوید: «برای همین اومدی به خونه من؟ دعوات با مادرت هم الکی بود مگه نه؟ اومدی نزدیک شوهر دوست جوونمرگ من باشی!» او چمدان رویا را به دستش می دهد و از او می خواهد آنجا را ترک کند. رویا که شوکه شده از اسرا می خواهد به او فرصت توضیح بدهد. رویا می گوید: «بین من و خان چیزی نیست! تا حالا نشده عاشق یه مرد اشتباه بشی؟» رویا می گوید: «مادرت حق داشت. تو آدم خطرناکی هستی. باید هر چه زودتر درمان بشی!» خان صدای دعوای آنها را می شوند و وقتی رویا می خواهد آپارتمان را ترک کند از او ماجرا را می پرسد و رویا نقاشی های خان را جلوی او پرت می کند و می گوید: «لعنت به روزی که تو رو دیدم!» اگه حرف های آنها را می شنود.
شب صفیه ساکش را برای مهمانی فردا آماده می کند. حکمت می گوید: «می خوای اسلحه هم بردار! مگه داری میری جبهه؟» همه سعی می کنند حکمت را آرام کنند تا صفیه را عصبانی نکند.
نیمه شب صفیه از اضطراب فردا خوابش نمی برد و تصمیم می گیرد به گلبن بگوید نمی تواند از پس این کار بربیاید اما جلوی در اتاق گلبن صدایش را می شنود که دعا می کند و از خدا می خواهد خواهرش منصرف نشود و فردا همه چیز به خوبی و خوشی برگزار شود و او اسد را شرمنده نکند. صفیه با شنیدن اینها از گفتن حرفش منصرف می شود.
فردا همه آماده رفتن هستند اما صفیه مدام گاز و آب و برق و چی چی و گلدان ناجی را بهانه می کند تا خانه را ترک نکند. همه دیگر از رفتن او ناامید شده اند اما صفیه بالاخره به راه می افتد. ناجی جلوی در ایستاده و منتظر صفیه است اما خیال حسیبه هم رهایش نمی کند. صفیه بالاخره پا توی کوچه می گذارد و همه تشویقش می کنند. او دست ناجی را می گیرد و به راه می افتد. خان برای راحتی صفیه یک ماشین تشریفاتی آورده و فیلم شستشویش را هم نشان خواهرهایش می دهد تا خیالشان راحت شود و بالاخره به طرف خانه اسد به راه می افتند.
قسمت بعدی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و شصت و سه 163 قسمت قبلی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و شصت و یک 161 Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part 163 Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part 161منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت صد و شصت و دو آپارتمان بیگناهان
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران