قسمت صد و شصت و یک آپارتمان بیگناهان
آپارتمان بی گناهان
44-1
گلبن بعد از اینکه به اسد خوشامد می گوید با ذوق و هیجان خانه را به او نشان می دهد و می گوید وسایلشان را کجا بگذارند. اسد در سکوت و ناراحتی او را نگاه می کند. وقتی گلبن می گوید خان گفته همه چیز را با سلیقه خودشان انتخاب کنند اسد می گوید: «حالا که به جای ما تصمیم می گیره ادامه بده به نظرم. حتی بگه کی بخوابیم و کی بیدار بشیم. چی بخوریم!» گلبن دلهره می گیرد و اسد اجازه می خواهد تا با گلبن تنها صحبت کند. صفیه قبل از بیرون رفتن می گوید: «این فکر گلبن نبود. فکر ما بود. حال چی شده؟ کاری رو کردیم که خانواده تو هم کردن. ولی گلبن برای شما قیافه نگرفت. تفنگ رو سرت نذاشتیم. می تونی بگی خوشم نیومد!» صفیه و خان از آنجا بیرون می آیند اما پشت در گوش می ایستند. اسد می گوید: «من از نیت خوب تو مطمئنم اما تحمل منم حدی داره. همه مشکلات تو رو سرم جا دارن اما از پس مشکلات اونا برنمیام. شما خیلی به هم وابسته اید می دونم اما این باید تغییر کنه. من اینجی نیستم گلبن. قرار هم نیست بشم. من و تو قراره یه خونه و زندگی برای خودمون داشته باشیم. راه خوب شدن تو اینه.» بعد از رفتن اسد گلبن با ناامیدی به صفیه می گوید: « هر روز داره بیشتر ازم می ترسه. منو چه به ازدواج؟» خان هم به اسد می گوید: «چندین بار بهت هشدار دادم اما هر بار گفتی به همه چی راضی هستی. گلبن هنوز آماده جدا شدن از ما نیست!» اسد می گوید: «گلبن حاضر نیست یا شما؟ شاید راه خوب شدنش دور شدن از اینجاست. شاید مساله همین آپارتمانه! می خواید همه با قوانین شما پیش برن! امتحان کسایی که دوستتون دارن هیچ وقت تموم نمیشه! من وارد اون آزمون نمیشم!» با وجود مخالفت قاطع اسد، خان از بایرام می خواهد برای تعمیر آن واحد اقدام کند.
در خانه وقتی حکمت ناراحتی گلبن را می بیند و علتش را می پرسد و از اتفاقات باخبر می شود با عصبانیت می گوید: «شما چی کار دارین می کنین؟ این دختر می خواد نجات پیدا کنه اون وقت شما یه قربانی دیگه می خواید بیارید اینجا؟ از عاقبت اینجی درس نگرفتید؟ برای چی هی می گم ازدواج کنن؟ خان هرطور شده خودش رو نجات میده، نریمان راه خودش رو پیدا می کنه اما صفیه و گلبن راهی جز ازدواج کردن ندارن! با کارای عجیبتون اینو خراب نکنین! با دیوونگی مادرتون خودتون رو بدبخت نکنین! منم مقصر بودم. اون موقع دخالت نکردم اما الان می کنم. گلبن ازدواج می کنه و از اینجا میره! تو هم هر وقت دلت تنگ شد میری پیشش صفیه. مثل آدمای عادی! یه ذره هم شما با مردم کنار بیاید!» بعد از رفتن حکمت نریمان می گوید: «همه ش شکایت می کنین اما برای تغییر کردن کاری نمی کنین.» او رو به گلبن می گوید: «خان برای اینکه نری سراغ اسد تو رو تو اتاق حبس کرد اما حالا که به اسد رسیدی خودت نمی خوای بری! چرا؟» صفیه که تحت تاثیر قرار گرفته می گوید: «حق دارن! تو از اینجا میری گلبن! ما باید عوض بشیم!» گلبن می گوید: «اگه می تونی با من بیا به اون خونه! ثابت کن از هم جدا نمیشیم!» صفیه هم از سر لجبازی می گوید: «میام! بقچه دامادی اسد رو می بریم. زنگ بزن به مادرشوهرت بگو میایم.» او با عجله به اتاقش می رود و با دلهره به خودش می گوید: «چی کار قراره کنم؟ خدایا خودت کمکم کن!» در همین موقع خیال مادرش ظاهر می شود و می گوید: «گلبن به ناامیدی عادت داره، اینم میشه یکی از اونا!» خان وارد اتاق می شود و می گوید: «چرا بیخودی امیدوارش می کنی؟ تو به خاطر ناجی هم بیرون نرفتی!» صفیه می گوید: «به خاطر گلبن میرم!»
صفیه زود به اتاق گلبن می رود و از او می خواهد با مادرشوهرش تماس بگیرد تا با او صحبت کند. شننور با شنیدن صدای صفیه تعجب می کند اما قرار و مدارها را می گذارند و قرار می شود فردا صفیه و گلبن به خانه اسد بروند. شننور فورا به عروس هایش می گوید صفیه وسواسی است و باید همه خانه را مثل دسته گل کنند و بهانه دست صفیه ندهند.
وقتی اسرا بین وسایل رویا دنبال شارژر می گردد چشمش به دفتر طراحی او می افتد و مشغول ورق زدن آن می شود که به تصویر خان می رسد و با دیدن تاریخ زیر نقاشی که مربوط به ماه ها قبل است شوکه می شود.
اسد به خواست گلبن به آپارتمان آمده است. گلبن از او عذرخواهی می کند و خبر می دهد فردا به همراه صفیه به خانه آینده شان خواهند رفت. اسد خوشحال می شود و گونه گلبن را می بوسد.
صفیه از حالا اضطراب فردا را دارد و مدام به گلدان ناجی آب می دهد و به چی چی غذا می دهد. نریمان وقتی وضعیت او را می بیند می گوید: «تو هر کاری که بخوای رو می کنی خواهر. ما اینو بارها دیدیم. نگران نباش!»
رویا برای اینکه اگه و نریمان را آشتی بدهد بی خبر از نریمان قراری با او در کافه ترتیب داده است. اگه با اشاره های رویا به نریمان می گوید: «دیروز یه کم حسودیم شد. واگرنه من تو رو هر طور باشی دوست دارم. گفتم اگه کسی ما رو ببینه میگه این دختر چطوری تو روی این پسره نگاه کرده؟» نریمان دستان اگه را می گیرد و می گوید: «اینطوری!»
قسمت بعدی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و شصت و دو 162 قسمت قبلی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و شصت 160 Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part 162 Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part 160منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت صد و شصت و یک آپارتمان بیگناهان
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران