قسمت صد و پنجاه و سه آپارتمان بیگناهان
آپارتمان بی گناهان
42-1
صفیه و خان به گلبن نزدیک می شوند و او با نگاه های ملتمسانه از آنها می خواهد اسد و مادرش را راهی کنند. صفیه سعی می کند اوضاع را آرام کند و می گوید گلبن به خاطر فشار و استرس بدحال شده است. اما اسد با نگرانی به گلبن نگاه می کند و نمی تواند تنهایش بگذارد. خان از اسد می خواهد که برود اما اسد راضی نمی شود. گلبن فریاد وحشتناکی می کشد و از آنها می خواهد بروند اما اسد نزدیک می شود و با وجود تلاش خان برای دور کردنش کنار گلبن می نشیند و چشمش به جوراب خیس گلبن می افتد و شوکه می شود. خان و نریمان گلبن را به اتاقش می برند. و صفیه دور از چشم شننور به اسد می گوید: «اسد اولین باره اینجوری شده. به مادرت چیزی نگو. اگه گلبن رو دوست داری خودتم فراموشش کن.»
آنیل وقتی متوجه می شود حال گلبن بد شده می خواهد سراغش برود اما رویا جلوی او را می گیرد و می گوید: «اگه بری لو میریم. نمی تونی این کارو کنی!»
اسد و شننور دم در در حال رفتن هستند که حکمت خودش را می رساند و می گوید: «اینجوری نمیشه. یه سوالی پرسیدین منم جوابشو میدیم. دخترم رو دادم رفت. مبارکه.» همه با تعجب به حکمت نگاه می کنند و شننور می گوید: «نمیشه. هنوز انگشتر ننداختیم. روبان نبریدیم. هر چیزی یه اصولی داره.» حکمت می گوید: «همین که گفتم. دوباره منتظرتونیم.» خان به زور حکمت را از آنجا می برد.
وقتی همه در اتاق گلبن جمع می شوند او به تلخی گریه می کند و رو به آنها می گوید: «چرا حقیقت رو بهم نگفتین؟ می دونستین نمی تونم. چرا اجازه دادین؟» او به صفیه می گوید: «مثل قبل باهام رفتار کن خواهر. صفیه سابق نمی ذاشت به خیالاتم دل خوش کنم. تو دروغگویی!»
ناجی جلوی در آپارتمان منتظر صفیه است که می شنود شننور به اسد می گوید: «اینا همه شون دیوونه ن! حتما یه حکمتی داشت این اتفاق! دختره رسما ما رو بیرون کرد. خودش هیچی اون خواهرش بیمار روانیه!» ناجی با ناراحتی به فکر فرو می رود.
صفیه سراغ گلبن می رود و می گوید: «پاشو خودت رو جمع و جور کن. ناجی پایین منتظرمه. تا وقتی پا نشی من جایی نمیرم.» گلبن می گوید: «این با شستن نمی گذره. اسد منو دید.» صفیه می گوید: «گلبن خان برگشت، حتی ناجی برگشت. منم جلوت واسادم و دارم میگم آب ساختمون کثیف نیست. اگه این اتفاقا افتادن پس هنوز امیدی هست.» او دستش را به طرف گلبن دراز می کند و گلبن دست های خواهرش را می گیرد و با او به حمام می رود. صفیه می گوید: «تو پاک و تمیزی گلبن. هیچی اینو عوض نمی کنه.»
گلبن به بهانه رفتن به خانه اسرا از ساختمان خارج می شود و ناجی را جلوی آپارتمان می بیند و به او می گوید: «شما مثل ما نمی شین. مرگ هم نتونست شما رو از هم جدا کنه. ولی اگه دیدی خواهرم مثل قبل نیست ناراحت نشو باشه؟»
صفیه مشغول مرتب کردن خانه است که خان از او می خواهد ناجی را در این سرما منتظر نگذارد و به دیدنش برود. صفیه که می داند با دروغ هایی که در نامه هایش می نوشت ناجی به خوب شدن او دلخوش کرده با شرمندگی جلوی در می رود. صفیه در آستانه در می ایستد و با حسرت و خوشحالی به ناجی چشم می دوزد. ناجی می خواهد او را در آغوش بگیرد اما صفیه اجازه نمی دهد و ناجی ناراحت می شود. صفیه گل هایی که ناجی برایش آورده را هم به سختی از دستش می گیرد. ناجی از او می خواهد به جایی بروند و چیز گرمی بخورند اما صفیه می گوید الان نمی تواند. ناجی می گوید: «من فکر می کنم بدموقع اومدم صفیه.» صفیه می گوید: «نتونستم اونجوری که آرزو داشتی ازت استقبال کنم ولی همینکه سالم برگشتی دیگه چیزی نمی خوام. تو از پسش براومدی اما من...» ناجی می گوید: «فردا برام چای دم کن. همه چی خیلی خوب میشه. حالا می بینی.»
گلبن به کاروان آنیل می رود تا او را ببیند و کنارش می نشیند و می گوید: «هر وقت از خودم متنفر میشم میام پیش تو. می دونم خیلی خودخواهانه ست. بزرگ ترین کابوس زندگیم واقعی شد.»
قسمت بعدی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و پنجاه و چهار 154 قسمت قبلی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و پنجاه و دو 152 Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part 154 Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part 152منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت صد و پنجاه و سه آپارتمان بیگناهان
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران