قسمت صد و هفده آپارتمان بیگناهان
آپارتمان بی گناهان 37-2
هان به خاطر اذیت هایی که می شود در آخر بین زباله ها می رود تا شاید آرام بگیرد. بعد از ساعتی به خانه برمیگردد و وقتی صفیه می گوید که همه چیز را جمع کرده، هان با لبخند تلخی می گوید: «خوبه... » و با همان لباس ها روی با خستگی و بیچاره گی روی تخت دراز می کشد و گریه می کند... صفیه با دلسوزی دستش را به سمت هان دراز می کند اما بعد آن را عقب می کشد...
اینجی به ویلای جنگلی ریوا رفته و از اسرا خواسته تا پیشش برود. اسرا هم با باریش به در خانه می رود. اینجی از اسرا می خواهد داخل شود و فورا بیبی چکی که از او خواسته بود را برمیدارد و به دستشویی می برد. وقتی اینجی با جواب تست برمیگردد در چهره اش ترس و دلهره و نگرانی موج می زند. اسرا با دیدن جواب مثبت با خوشحالی می گوید: «اینجی تو حامله ای؟ خیلی خوشحالم. » اینجی با بغض و مات و مبهوت به نقطه ای خیره می شود. اسرا می گوید: «اینجی دوباره آشتی میکنین. همه چیز درست میشه. » اینجی می گوید: «من نمیتونم با اون این بچه رو بزرگ کنم. باید یه جای دور برم تا منو پیدا نکنه. » اسرا می گوید: «اینجی اون باباشه. میتونی ازش جدا بشی اما نمیتونی بچه شو ازش بگیری. »
ناجی دم در می آید و صفیه با ناراحتی در مورد این که اینجی همه چیز را فهمیده می گوید. ناجی می گوید: «همشو میدونم. من خودم اینجی رو جایی که میخواد رسوندم. » صفیه می گوید: «بهم بگو ناجی! وگرنه کل استانبول رو خودم میگردم تا پیداش کنم. هان حال خوبی نداره. » ناجی می گوید: «نمیشه. ازم خواسته نفهمین کجایین. » صفیه می گوید: «کمکم کن ناجی. » ناجی هم به شرطی که به هان چیزی نگوید، اسم منطقه یالوا را می آورد و با صفیه همراه می شوند تا پیش اینجی بروند. همان موقع صفیه که نمی تواند پدرش را تنها بگذارد، از اوکشان می خواهد وارد بشود و مراقب خانه و پدر باشد.
بایرام با ناراحتی و بغض در مورد عشقش به گلبن و این که شدنی نیست با ممدوح صحبت می کند و می گوید: «مادر پیر زمین گیرم فکر میکنه من اینجا با گلبن خوشحال و خوشبختم اما من درگیر یه عشق نافرجام شدم. » ممدوح متاسف می شود و می گوید: «چی بهت بگم بایرام. کارت سخته اما میدونی که دختره دلش پیش کس دیگه ای گیره. » بایرام بیشتر گریه می کند که اسد از راه می رسد و بایرام فورا خودش را جمع می کند. اسد به سمت خانه می رود تا بتواند گلبن را ببیند و دلیل این که جواب تماس هایش را نمی دهد بداند. اوکشان گلبن را صدا می کند اما گلبن با ناراحتی از اوکشان می خواهد اسد را دست به سر کند. اسد حس می کند که گلبن از دست او دلخور شده و با صدای بلند صدایش می کند. گلبن گریه می کند اما جلو نمی رود. بعد از این که اوکشان در را به روی اسد می بندد به گلبن می گوید: «چرا اینجوری کردی؟ اسد چه مشکلی داره؟ پسره خیلی دوستت داره. » گلبن می گوید: «مشکل اون نیست. منم. »
حکمت با ناراحتی روی مبل نشسته و گلبن و اوکشان هرچقدر سعی می کنند حال او را خوب کنند نمی توانند. حکمت می گوید: «من به هیچ دردی نمیخورم. بذارین برم. نه تونستم از عمر محافظت کنم نه هان. من چرا زنده ام گلبن؟ »
اسد با اسرا در راهرو روبرو می شود. اسرا از دهنش در می رود و از اسد می پرسد که رابطه اش با گلبن درست شد یا نه؟ اسد که از چیزی خبر ندارد می گوید: «چی میگی اسرا؟ چیشده؟ » اسرا می گوید: «از مامانت بپرس. من دیگه چیزی نمیگم! »
صفیه وقتی به خانه ی ویلایی می رسد، از ناجی می خواهد همانجا کنار ماشین منتظر بماند. بعد در را می زند و اینجی با دیدن او که تا انجا امده جا می خورد. صفیه می گوید: « من به خاطر تو اومدم. »
قسمت بعدی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و هجده 118 قسمت قبلی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و شانزده 116 Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part 118 Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part 116منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت صد و هفده آپارتمان بیگناهان
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران