قسمت صد و شش آپارتمان بیگناهان
آپارتمان بی گناهان 34-2
اسد از حرف های گلبن چشمانش پر از اشک می شود و دستان او را در دست می گیرد... هان و اینجی خودشان را به بیمارستان رسانده اند و این صحنه را می بینند. اینجی لبخند میزند و به هان که با عصبانیت به آنها چشم دوخته می گوید: «این چیزیو یادت نمیندازه؟ وقتی خودمون اولین بار تو بیمارستان با هم آشنا شده بودیم... » هان لبخند میزند و اینجی می گوید: «منم نتونسته بودم تنهات بذارم... گلبن سالهاست منتظر اسده. مارو یادت بیار و چیزی بهشون نگو. »
هان از گلبن می خواهد که به خانه برگردند اما گلبن می گوید که نمی خواهد اسد را تنها بگذارد و روی تخت خوابش می برد. با این حال هان به اینجی و اسد می گوید که اگر اثر آرامبخش برود، گلبن دوباره حالش بد می شود و بهتر است او را به خانه برگردانند. صفیه که زیادی نگران گلبن است از نریمان می خواهد به اینجی زنگ بزند تا بتواند صدای گلبن را بشنود و خیالش راحت بشود. گوشی روی اسپیکر است و وقتی گلبن می گوید: «یادته یه بار جلوی چشمای تو ناجی بیهوش شده بود و داشتن میبردنش. خوب حس کردم چه حسی داشته. خیلی سخته. » ناجی اینها را می شنود و لبخند میزند. صفیه هم خجالت زده می شود.
هان در بیمارستان دوباره خیال اینجی را می بیند که به او می گوید به زودی همه چیز را خواهد فهمید و ترکش خواهد کرد. هان با فکر این قضیه عصبانی و ناراحت می شود. وقتی به همراه اینجی، گلبن را به خانه می رسانند، با دیدن ناجی که داخل نشسته، می ترسد. صفیه با عصبانیت به هان خیره می شود و بعد از این که تنها شدند می گوید: «تو چطور تونستی این کارو کنی؟ » هان فکر می کند صفیه همه چیز را میداند و می گوید: «باور کن به خاطر تو و خوبی خودش این کارو کردم. » صفیه می گوید: «چطور تونستی نامه ی ناجی رو پاره کنی و توی سطل آشغال بندازی؟! دیگه لطف کن تو به ما فکر نکن. چون هربار برعکسشو انجام میدی. »
صبح گلبن از خواب بیدار می شود و یادش می افتد در بیمارستان بوده، چندشش می شود و می گوید: «باید برم حموم. همه جا کثیفه. »
هان در کوچه با ناجی روبرو می شود و می گوید: «تو گفتی بهش میگی. چرا نگفتی؟ » ناجی می گوید: « هرچیزی یه وقتی داره. من پای حرفم هستم. » هان می گوید: «بهش در مورد بیماریت نگو. دکترت زنگ زد گفت میتونیم درمانت کنیم. اگه باور نمیکنی به خودش زنگ بزن و بپرس. دیگه خواهرم رو اذیت نکن. »
اینجی با هیجان به اسرا می گوید که خبر خوشی برایش دارد و با هان تصمیم گرفته اند تا بچه دار بشوند. اسرا وقتی این را می شنود اصلا خوشحال نمی شود و می گوید: «فکر میکنم هان واسه پدر شدن اماده نیست. » اینجی می گوید: «ولی منم خیلی دلم میخواد. » اسرا می گوید: «پس من چیزی نمیگم. فقط مواظب باش اون بچه رو با من دشمن نکنه. » و برای اینجی خوشحال شده و در آغوشش می گیرد.
پلیس ها برای گرفتن آنیل به سمت هتل می روند. گلبن و صفیه هم از پنجره کوچه را نگاه می کنند که ناجی هم بیرون می آید و به صفیه لبخند میزند. اوکشان از دور ناجی را می بیند و می گوید: «ماشالا به تو! چه چشمایی داره! » و متوجه می شود ناجی به صفیه نگاه می کند و می گوید: «از قدیم گفتن زشت ها خوش شانسن. » صفیه متوجه نگاه اوکشان می شود و حسادت می کند. گلبن هم آنیل را سر کوچه می بیند و نگرانش می شود و به سمت او می رود و با نگرانی می گوید: «چرا برگشتی؟ پلیس ها میگیرنت! »
قسمت بعدی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و هفت 107 قسمت قبلی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و پنج 105 Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part 107 Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part 105منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت صد و شش آپارتمان بیگناهان
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران