قسمت نود و نه آپارتمان بیگناهان
آپارتمان بی گناهان 32-1
صفیه با شنیدن اسم ناجی از حکمت می خواهد تا کاغذ را به او بدهد اما حکمت با عصبانیت می گوید: «نمیدمش! مامانت عصبانی میشه. از درس میفتی پسره نمیذاره به درس و مشقت برسی! اون تورو خیلی ناراحت کرده.» صفیه عصبانی می شود و از پدرش خواهش می کند کاغذ را بدهد اما حکمت کاغذ را از پنجره بیرون می اندازد. صفیه با ناراحتی دم پنجره می رود که می بیند گلبن آنجا ایستاده و پایش را روی کاغذ گذاشته. صفیه از همانجا فریاد میزند: «گلبن اون رو بردار! خیلی مهمه! » گلبن می گوید: «نمیشه آبجی. کثیفه. » صفیه با یک دستکش پایین می رود و از گلبن می خواهد با دستکش بردارد و به او بدهد. همین که صفیه دستش را دراز می کند تا کاغذ را بگیرد، حکمت سر می رسد و کاغذ را از دست گلبن می گیرد و توی دهانش می گذارد و قورت میدهد! صفیه و گلبن هاج و واج به او خیره می شوند و می ترسند که مریض شده باشد و داد و هوار می کنند.
اسد رزومه ی آنیل را که اسمش را علی گفته بررسی می کند و می گوید: «شرایطتون خیلی خوبه. اما چرا میخواین با ما همکاری داشته باشین؟ » انیل می گوید: «اگه ازم بپرسید تو زندگی چه هدفی دارم، میگم تو ده ساله آینده خودمو کنار اون میبینم. ازدواج کردیم و یه دختر بچه داریم. یه دختر مثل اون موهاش صاف باشه. چشمای بزرگی داره. اگه بگم سبز نیست، فندوقی بگم پیش سبز زشت میشه. چشما خیلی موضوع مهمی واسه من هستن. » اسد از حرف های او تعجب می کند. همان موقع انیل صدای هان را می شنود و می گوید که بهتر است رفع زحمت کند و می رود!
گلبن و صفیه پدرشان را دوره می کنند تا دهانش را با سرکه ضدعفونی کند. حکمت بد قلقی می کند اما در نهایت مجبور می شود.
نریمان به اگه می گوید: «میخوام برم با غمزه صحبت کنم. بعد عمری یه دوست پیدا کردم که اونم از دستم ناراحته. » اگه می گوید: «اون دوستت نیست نریمان واسه این که با من باشه بهت نزدیک شد. » نریمان ناراحت می شود و می گوید: «داره به خاطر من اذیت میشه. » همان موقع غمزه خندان و شاد همراه امره وارد کلاس می شود و اگه می گوید: «بفرما چقدر هم که ناراحته! »
روز اول شروع رادیو، باریش شروع به مزه پرانی می کند و وقتی اینجی موضوع امروز را پشیمانی می گوید، باریش به شوخی می گوید: «اینجی این موضوع رو انتخاب کرده و از اونجایی که چهار ماهه ازدواج کرده اصلا تعجب نکردم! » اینجی به باریش چشم غره می رود و هان که برنامه را گوش میدهد خیلی عصبانی می شود.
اسد به گلبن زنگ میزند و می گوید: «اون کی بود واست نوشته بود تو هر حالتی قشنگی؟ البته به من ربطی نداره. کنجکاو شدم. » گلبن می گوید: «پس چرا میپرسی؟ تو تحت تاثیر حرفای هان در مورد عروسکا قرار گرفتی؟ » اسد می گوید: «نه. چون منم شبا باب اسفنجیمو بغلم میگیرم و میخوابم. » و هردو می خندند. بعد اسد گلبن را برای فردا شب شام دعوت می کند. گلبن خیلی خوشحال و هیجان زده می شود و هول می کند!
حکمت پیش صفیه می رود و برای خواستگاری امشب، گردنبند مروارید به او میدهد و می گوید که دلش می خواهد دخترش شیک باشد. صفیه می گوید: «معلومه مال پریهانه. من عمرا استفاده شون کنم. » حکمت می گوید: «مال مامانته. چون موقع زایمان پیشش نبودم اینو براش خریدم اما هیچ وقت ازشون استفاده نکرد. » صفیه ناراحت می شود و می پرسد: «چرا اون روز نیومدی بابا؟ » حکمت با ناراحتی می گوید: «باید میرفتم قبرستون. واسه خاکسپاری عمر نتونسته بودم برم. این بار باید میرفتم. » صفیه که بغض کرده می گوید: «اون دیگه رفته بود. بهت نیازی نداشته. اما من تازه چشام به دنیا باز شده بود... »
قسمت بعدی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد 100 قسمت قبلی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت نود و هشت 98 Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part 100 Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part 98منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت نود و نه آپارتمان بیگناهان
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران