قسمت صد و نه عشق منطق انتقام

   سریال عشق منطق انتقام قسمت صد و نه 109Eshgh Mantegh Entegham Serial Part 109

این پاورقی قسمت صد و نهم سریال عشق،منطق و انتقام است.

اوزن بعد ازشنیدن این حقیقت که اطلس پسر اون بوده از شرکت بیرون میزنه و زیر باران به حرفهای اسرافکر میکند کمی قبل او به اسرا گفت: اسرا ایاز دروغ میگه،نه؟ تو همچین کاری نکردی.اسرا صورتش رو جمع میکند و میگوید:راست میگه،اطلس پسر توئه.


وقتی چنار به خانه میره میبینه که اسرا درحال جمع کردن وسایلشه.

اسرا میگه: بیشتر از این نمیتونم تحمل کنم ما یک اشتباه کردیم اما دیگر تموم شد. چنار میگه: من کاری رو کردم که باید میکردم. 

اسرا میگه: تو آدمی که من رو با پسرم تهدید میکرد آوردی تو شرکت. اوزن باید همه چیز را از من میشنید.دیگه همه چی عوض شد. چنار میگه: اطلس بچه منه.این رو هیچ چیزعوض نمیکنه.

نمیذارم بری. اسرا میگه: سختش نکن چنار. من میخوام ازت جدا بشم.

اون از خونه بیرون میره. توی دادگاه همه منتظر اومدن اوزن هستند اما اونکه حال خوبی نداره هنوز نیومده.

ناگهان مرد وارد میشه و به چارلا میگه: شاید بتونم چیزهایی بگم که حکم دادگاه رو عوض کنه.

چارلا ازاو میخواد که بره.اما مرد میگه: اگه تو خواسته های من رو جدی نگیری من هم خواسته های تورو جدی نمیگیرم.

 چارلا با دستپاچگی به مرد میگه الا را به دیدنش میاره و مرد میره.

چارلا به چنار زنگ میزنه تا از اون سراغ اوزن را بگیرد و میگخ فکر میکنه اوزن از جدایی منصرف شده چون به دادگاه نیامده بود.اما چنار به اون میگه: اوزن همه چیز را درمورد اطلس فهمیده.

اسرا با چمدانش به غذاخوری میره و به مادرش میگه: مامان من نتونستم.

بعدا همه چیز را برات تعریف میکنم. من یک اشتباه بزرگ کردم.میشه من و اطلس یه مدت پیش شما بمونیم؟ 

منکشه میگه: معلومه که میتونی.تو هر تصمیمی بگیری دختر مایی. تو و اطلس خوب باشید بقیه ش مهم نیست.چنار با ناراحتی تو خونه نشسته که اوزن وارد میشه و بدون هیچ حرفی مشت محکمی به اون میزنه و میگه:  حساب همه چیز رو کرده بودی، مگه نه؟

تو حساس ترین دوره زندگیش رفتی سراغش و فریبش دادی.

چنار هم ضربه ای به اوزن میزنه و میگه: لازم نبود کاری کنم تو خودت باعث شدی. اسرا من رو بعنوان بابای پسرش انتخاب کرد.اوزن با عصبانیت داد میزنه: فرصت طلب! تو دزدی.

پسرم رو دزدیدی.در همین موقع چارلا وارد میشه و اونها رو از هم جدا میکنه.چارلا به چنار که خیلی آشفته ست میگه: اطلس تو را پدر خودش میداند و اسرا هم نمیتونه این رو عوض کنه.

اوزن هم قراره اسرا رو اذیت کنه و اسرا مثل همیشه به تو پناه میاره. منم تاکتیک عوض میکنم و اجازه میدم اوزن الا رو ببینه. 

ما میبریم چنار. اوزن شب به در خانه اسرا میره و او را با خودش میبرد و با عصبانیت میگه: یه دلیل قانع کننده بیار که بفهمم چرا پسرم رو از من جدا کردی.  تو با چارلا ازدواج کرده بودی منتظر بچه بودید.

چارلا هیچوقت ازت جدا نمیشد.من چی میشدم؟ بچه م چی میشد؟ برام خانه میگرفتی و من و بچه م اونجا زندگی میکردیم؟ میدونی که هیچوقت همچین چیزی رو قبول نمیکردم. من رو نمیشناسی؟

 اوزن میگه: توهم رفتی با اون یارو ازدواج کردی و بچه من به اون بابا گفت. اسرا میگه: چنار فقط کنار ما بود.از من و اطلس هیچ انتظاری نداشت.او این همه سال بین من و چنار هیچی نبود.

اوزن میگه: تو همه چیز را از من دزدیدی.پسرم حتی من رو نمیشناسه. 

اسرا میگه: من از  پسرم محافظت کردم. از این پشیمون نیستم. من کنار تو بودم بخاطر تو غرورمو زیرپا گذاشتم.پسرم چرا باید سختی میکشید؟ من دوستت داشتم اشتباه من بود تقصیر اون چی بود؟

اوزن میگه: تو من رو بارها کشتی.هیچوقت نمیبخشمت. پسرم هم ازت میگیرم.

چارلا با الا به شرکت میاد و با مهربانی به اوزن میگه: شنیدم چی شده.خواستم بدونی کنارتم.

اسرا چطور تونسته همچین کاری کنه؟ اگه من بودم با خوشحالی بهت خبر میدادم.

بخاطر اشتباهاتم ازت معذرت میخوام اما در اون خونه برای تو و اطلس بازه.

اوزن با شک به اون نگاه میکنه و میگه: دیروز ت ودادگاه یک نفر به دیدنت اومده و بعد از حرف زدن با اون عصبی شدی.

کی بود؟ چارلا میگه یکی از دوستانش اومده وبه اتفاق کمی صحبت کردند. 

قسمت بعدی - سریال عشق منطق انتقام قسمت صد و ده 110 قسمت قبلی - سریال عشق منطق انتقام قسمت صد و هشت 108 Next Episode - Eshgh Mantegh Entegham Serial Part 110 Previous Episode - Eshgh Mantegh Entegham Serial Part 108

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: قسمت صد و نه عشق منطق انتقام