قسمت سی و هشت صداقت سیز
این پاورقی قسمت 38 سریال صداقت سیز هست.
دو هفته بعد پلیسها در جنگل یک ماشین متعلق به ولکان را پیدا میکنند. در صندوق عقب هم تار موی زنانه پیدا میشود و به کمیسر خبر میدهند.
ولکان در کلانتریست. کمیسر پیش او میرود و میپرسد همسرتون درین رو شما کشتین؟
در زمان حال درین بعد از رفتن مهمانها با عصبانیت با ولکان تماس میگیرد و خبر میدهد که آسیه دنبال علی آمده و او را برده.
ولکان از برگشتن آسیه تعجب میکند و میگوید او با آسیه صحبت نکرده. ولکان میگوید برای دیدن علی به خانۀ آسیه میرود.
درین عصبانی میشود و تلفن را قطع میکند. در خانۀ آسیه علی میگوید دیگر نمیخواهد به خانۀ ولکان برگردد چون آنها او را نمیخواهند و قصد داشتند او را به خارج از کشور بفرستند و درین چنین پیشنهادی به ولکان داده بود.
آسیه متعجب و عصبانی میشود.
وقتی علی میخوابد ولکان به خانۀ آسیه میآید و میگوید برای دیدن علی آمده.
او به اتاق علی میرود و او را در خواب تماشا میکند.
آسیه یاد گذشته میافتد که علی میخوابیدو ولکان هم کنار او دراز میکشید.
وقتی ولکان از اتاق بیرون میآید آسیه از او در مورد ماجرای به خارج فرستادن علی سؤال میکند.
ولکان از اینکه علی حرفهای آنان را شنیده تعجب میکند و میگوید قصد چنین کاری را ندارد.
آسیه به ولکان هشدار میدهد که مسایل علی ارتباطی به درین ندارد.
وقتی ولکان به خانه میرود درین بیدار است و منتظر او مانده.
او از اینکه ولکان دیر آمده و توجهی به او و زینب ندارد گلایه میکند و با ولکان بحث میکند.
روز بعد آسیه به علی میگوید در مدرسه با سلن صحبت کند و با او آشتی کند. سپس به او میگوید شب گذشته ولکان برای دیدن او و عذرخواهی آمده بود و قرار نیست او را به جایی بفرستند.
گونول و درین به جلسۀ خیریه میروند. کمی بعد آسیه هم میآید و به همه میگوید از رفتن منصرف شده و سر کار برگشته.
درین از این قضیه عصبی میشود.
کمی بعد بهار هم به آنجا میآیدو وقتی درین و گونول متوجه میشوند که او هم در خیریه فعالیت میکنند متعجب میشوند و به او طعنه میزنند. بهار اهمیتی به آنها نمیدهد.
هجران در هتل از تلفن با سرجوق تماس میگیرد و از او میخواهد که یکدیگر را ببینند تا چیزی را به او بگوید. او میگوید میخواهد جواب سؤالی که در کودکی از او پرسیده بود را بدهد.
هالوک به شرکت میرود و از اینکه ولکان هنوز به آنجا نیامده عصبانی میشود.
او با درین تماس میگیرد و درین میگوید ولکان در خانه پیش زینب است.
وقتی آسیه میخواهد از انجمن برود درین پیش او میرود و حال علی را میپرسد.
آسیه با طعنه در مورد تصمیم خودسرانه او برای فرستادن علی به خارج از کشور میگوید و هشدار میدهد که در کارهای علی دخالت نکند.
بعد از رفتن آسیه، درین که عصبی و کلافه شده خطاب به بقیه میگوید آسیه سعی دارد علی و ولکان را از هم جدا کند تا اینگونه از ولکان انتقام بگیرد. سپس در مورد اینکه آسیه به دروغ گفته بود که علی را کشته تا بتواند از ولکان انتقام بگیرد توضیح میدهد و آسیه را بیمار روانی میداند. او در مورد مرگ پدر و مادر آسیه و کشته شدن آنها توسط مادر آسیه هم توضیح میدهد.
بهار از حرفهای درین عصبانی میشود و آنجا را ترک میکند.
سرجوق پیش هجران میرود و هجران میگوید وقتی سرجوق 1 ساله بود یک روز او را پیش پدرش برد تا آنها را آشنا کند اما پدرش سرجوق را قبول نکرد و به او پول داد و او را تهدید کرد که دیگر آن اطراف نیاید. او به سرجوق میگوید پدرش هالوک گوچلوس.
سرجوق شوکه میشود و اول حرف او را باور نمیکند سپس عصبی میشود و از هجران میخواهد که برود.
هالوک به خانۀ ولکان میرود و بهخاطر نرفتن او به شرکت با او بحث میکند و هشدار میدهد که از این به بعد حواسش به کارهای ولکان خواهد بود و وقتی پای دختر و نوۀ او وسط باشد به این مسایل اهمیت میدهد.
آسیه به بیمارستان میرود و وقتی دریا متوجه برگشتن او میشود شوکه و ناراحت میشود. او به بوفه میرود و تورگای هم پیش دریا میرود.
دریا از اینکه هیچوقت تلاشهایش نتیجه نداشته و به اهدافش نمیرسد گلایه میکند.
تورگای به او میگوید شاید باید بیشتر تلاش کند و جدیت خودش را به همه نشان بدهد تا به خواستههایش برسد.
قسمت بعدی - سریال صداقت سیز قسمت سی و نه 39 قسمت قبلی - سریال صداقت سیز قسمت سی و هفت 37 Next Episode - Sedaghatsiz Serial Part 39 Previous Episode - Sedaghatsiz Serial Part 37منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت سی و هشت صداقت سیز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران