قسمت شصت و نه محکوم
سینیور در ویلای خود است و در حیاط کنار استخر نشسته است. رفیع پیش او میآید و تولدش را تبریک میگوید. ناگهان باریش که پنهانی و با تهدید سوار ماشین رفیع شده بود وارد میشود و اسلحه را روی سر سینیور میگذارد و از او میخواهد همه افرادش را بیرون کند.
او با عصبانیت به سینیور میگوید چطور توانسته به خانهاش برود و زنش را تهدید کند. سینیور میگوید زن او هم دشمنش است و سپس با طعنه میگوید مادرش هم به مرگ طبیعی نمرده و یکی از افراد او که از دستیاران زاهد است گفته اصلا داخل اتاق تومریس تلویزیون نبوده که بخواهد با دیدن اخبار آزادی دادستان سکته کند.
باریش شوکه و عصبانی میشود؛ سینیور اسلحهاش را در میآورد و میخواهد باریش را بکشد. همان لحظه رفیع از پشت سر به سینیور شلیک میکند او به باریش میگوید همراه او از در پشتی فرار کند.
فیرات به همراه نیروهای پلیس سر میرسد و متوجه میشود که سینیور مرده و عصبانی میشود. دریا گوشی باریش را آنجا پیدا میکند. فیرات در مصاحبه با خبرنگاران در مورد قتل سردسته قاچاقچیها صحبت میکند.
زاهد در خانه خود خبر را میبیند و با تصور اینکه باریش سینیور را کشته، میترسد و به جیدا میگوید باید نگهبانان خانه را بیشتر کنند؛ او میگوید دیگر سینیور نمیتواند او را تهدید کند و از جیدا میخواهد پیش فیرات برود و بگوید که زاهد آماده اعتراف در مورد باریش است.
باریش سوار تاکسی میشود و با تهدید اسلحه از راننده میخواهد به مقصدی که میگوید برود. خان بابا، قنبر و ایبو به دادگستری میروند و افراد دریا آنها را دستگیر میکنند تا دادگاه برگزار شود و خان بابا و قنبر تبرئه شوند. باریش بین راه راننده تاکسی را پیاده میکند و با ماشین به جنگل پیش ساشا میرود.
او در مورد کشته شدن تومریس به دست زاهد به ساشا میگوید. ساشا میگوید امشب از کشور خارج میشوند و او هم از دست پدرش راحت میشود. وقتی ساشا مشغول جمع کردن وسایل است باریش سریع سوار موتور میشود و فرار میکند تا سراغ زاهد برود.
زاهد جلوی خانه با جیدا خداحافظی میکند و سوار ماشین میشود تا به دادگستری برود. بین راه زاهد متوجه میشود که راننده باریش است و به دادگستری نمیرود.
ساشا با بوگه تماس میگیرد و خبر میدهد که زاهد قاتل تومریس بوده برای همین باریش عصبانی شده و سراغ زاهد رفته است. بوگه میگوید نگران باریش است و هر طور شده او باید دستگیر شود چون این برای خود باریش هم بهتر است. ساشا کلافه میشود؛ همانموقع فیرات به جنگل پیش ساشا میرسد و با تهدید اسلحه از او میخواهد که بگوید باریش کجاست.
ساشا میگوید خودش هم نمیداند. از دادگستری با فیرات تماس میگیرند و خبر میدهند زاهد هنوز نیامده است. فیرات حدس میزند باریش سراغ زاهد رفته باشد؛ او با دستبند ساشا را به در کاروان میبندد و میرود.
فیرات جلوی دادگستری از دریا میخواهد فورا برای دستگیری ساشا به جنگل نیرو بفرستد. باریش زاهد را به جنگل میبرد و میخواهد او را زنده به گور کند. او در حال کندن زمین است و از آزار و اذیتهای زاهد در تمام دوران کودکیاش میگوید همچنین ساواش را میبیند.
باریش قبری کنده و به زور زاهد را توی آن میاندازد و در حال دفن کردن زاهد است که همان لحظه فیرات و نیروهای پلیس سر میرسند و باریش را بازداشت میکنند.
باریش به دادگستری منتقل میشود او با خندههای شیطنت آمیز فریاد میزند که او ساواش نیست و باریش است و بعد از کشتن ساواش خودش را جای برادرش جا زده است.
او یادش میآید که ساواش در توهماتش به او گفته بود تنها راه نجاتش این است که به همه بگوید ساواش را میبیند تا به عنوان یک روانی شناخته شود. فیرات، دریا و بوگه با تعجب به او نگاه میکنند باریش مامورانی که او را نگه داشتهاند را گاز میگیرد.
قسمت بعدی - سریال محکوم قسمت هفتاد 70 قسمت قبلی - سریال محکوم قسمت شصت و هشت 68 Next Episode - Mahkoom Serial Part 70 Previous Episode - Mahkoom Serial Part 68منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت شصت و نه محکوم
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران